تصویر احمدی نژاد در مقابل کاریکاتور خودش!

تصویر  حال کردن احمدی نژاد با  کاریکاتور خودش! با چاشی بازگویی یک مثل وخاطره . 26 اسفند-91
این تصویر احمدی نژاد  همراه با کاریکاتورش که موجب شده رئیس جمهور بدجوری  میخ بشه  وبا  خنده  ملیح نشان بده که خوشش آمده  و داره باهاش حال میکنه . انگاری که  نه نگاه به کاریکاتور خودش که گویا توی آینه به تصویرش نگاه وبا هاش حال میکنه . در صورتی که سایت شفاف وابسته به قالیباف  از موضع مچ گیری و ریشخند کردن رئیس جمهور اصول گرای بیش از 24 میلیون آرای ساده زیست وعدالت محور عاشق خدمتگزاریبه مردم ایران این تصویر وحالت را بطور عمد به نمایش گذاشته است تا یه جورایی  رئیس جمهور را تحقیر وتمسخر کرده باشه. بگذریم این حالت مرا به یاد خاطره و ضرب المثلی انداخته است . زیرا ضرب المثلی است که گفته میشه  دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید . از طرف دیگر یاد دوران دانش آموزی  کلاس هشتم و  دوره دبیرستان  می اندازه که یه دوست همکلاسی داشتم  به نام نصرت که پدرش رفتگر شهرداری بود . ولی بدلیل اینکه یک دبیر تاریخ وجغرافیا داشتیم که مصدقی بود و بطور پنهانی  کتابچه هایی به برخی از دانش آموز ان می داد .از جمله این دوستم هم از این کتب گرفته وخوانده بود ودچار تحول فکری شده بود و گاهی صحبت هایی می کرد که درکش برای دیگران  سنگین بود .به ویژه  متعصبین یا خر تقدس های  شوت وبی خیال دمکرات ها که اهل مطاله نبودند خیلی ناخوشآیند بود و نصرت را مسخره می کردند . از جمله یه دوست بچه محلی به نام اکبر بود که  با وجود موهای فر وپر پشتی که داشت  اما عادت داشت کلاه شاپو بر  سرش بگذاره  و عجیب تیپ و قیافه اش  شبیه بهمن مفید در فیلم داش آکل می شد . اتفاقاً بچه ها بهمین نام هم صدایش می کرد ند. البته حالت عشق لاتی داشت. ولی لات بی خطر ودکوری بود وخیلی شوخ طبع و با مزه وخوش مشرب بود . طوری که هرگز با کسی درگیر فیزیکی نمی شد . یعنی لات بی خطر با رفتار دمکرات منشانه بود .اما روزی که مقابل آن دوست نصرت کم آورده و سخت شاکی شده بود که چرا وی گفته  برای چه باید گنبد طلا در قم ومشهد  وجود داشته باشه در صورتی که در کشور مردم فقیر وبی سواد زیاد ست . اما اکبر  بچه محل عشق لاتی در جواب وی  وجمع بچه های دیگه محل گفت  آیا تا کنون خر 2 طبقه دیده ای؟  نصرت گفت نه .  اکبر با حالت خنده و باشوخی گفت. کاری نداره چون می تونی سوار بشی .  یا اینکه روی شانه ی یکی مثل خودت سواربشی و عکس یادگاری بگیری . بهرحال نصرت دبیر زیست شناسی آموزش و پرورش شد و اکبر م کارمند شهرداری شد که با همان کلاه شاپویش چه قبل وچه پس از انقلاب سر کار می رفت