سلام بي‌جواب.

كوتاه و خواندني
سلام بي‌جواب.
28 بهمن-2
روزي سقراط، حكيم معروف يوناني، مردي را ديد كه خيلي ناراحت و متاثراست. علت ناراحتيش را پرسيد،پاسخ داد:"در راه كه مي‌آمدم يكي از آشنايان را ديدم.سلام كردم جواب نداد و با بي‌اعتنايي و خودخواهي گذ شت و رفت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم." سقراط گفت:"چرا رنجيدي؟" مرد با تعجب گفت:"خب معلوم است، چنين رفتاري ناراحت‌كننده است." سقراط پرسيد:"اگر در راه كسي را مي‌ديدي كه به زمين افتاده و از درد وبيماري به خود مي‌پيچد، آيا از دست او دلخور و رنجيده مي‌شدي؟"
مرد گفت
:"مسلم است كه هرگز دلخور نمي‌شدم.آدم كه از بيمار بودن كسي دلخور نمي‌شود." 
سقراط پرسيد:"به جاي دلخوري چه احساسي مي‌يافتي و چه مي‌كردي؟" 
مرد جواب داد:"احساس دلسوزي و شفقت و سعي مي‌كردم طبيب يا دارويي به او برسانم."
سقراط گفت:"همه اين كارها را به خاطر آن مي‌كردي كه او را بيمار مي‌دانستي،آيا انسان تنها جسمش بيمار مي‌شود؟ و آيا كسي كه رفتارش نادرست است،روانش بيمار نيست؟ اگر كسي فكر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدي از او ديده نمي‌شود؟ بيماري فكر و روان نامش "غفلت" است و بايد به جاي دلخوري و رنجش،نسبت به كسي كه بدي مي‌كند و غافل است،دل سوزاند و كمك كرد و به او طبيب روح و داروي جان رساند. پس از دست هيچكس دلخور مشو و كينه به دل مگير و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان كه هر وقت كسي بدي مي‌كند، در آن لحظه بيمار است.