یکی بود یکی نبودسید محمد علی جمالزاده

برگرفته از فصل سوم کتاب یکی بود یکی نبودسید محمد علی جمالزاده؛ صفحات 91 –93  12 بهمن – 93

گرچه این نوشتار مربوط به خیلی سالیان پیش در مورد محرومیت زنان و عدم حضور شان در جامعه می باشد. اما تعجبی ندارد که 36 سال است که رژیم زن ستیز ولایت فقیه ، سیاست ضد انسانی وتبعیض آمیز وجنسیتی  در مورد زنان اتخاذ کرده است . طوریکه نه اینکه زنان حق برابر ومساوی با مردان ندارندو محروم  از خیلی از پستو مقام ها شده اند که مجوز حضور در میادین ورزشی به اینان داده نمی شود . بدتر اینکه بدلیل فقر ومحرومیت زنان شوهردار هم مجبور به تن فروشی کرده است.
ایرانی ها عموماً متوسطه القامه و گندم گون هستند.زیاد حرف می زنند وکم کار می کنند.خیلی خوشمزه و خنده دوست هستند ولی گریه بسیار می کنند. زبانی دارند که مار را از سوراخ بیرون می کشد. بچه ها کچل هستند و مردها سر را می تراشند و ریش را ول می کنند ولی یک چیز غریبی که در این مملکت است این است که گویا اصلاً زن در آنجا وجود ندارد. تو کوچه ها دخترهای کوچک چهار پنج ساله دیده می شود ولی زن هیچ در میان نیست. در این خصوص هر چه فکر میکنم عقلم به جایی نمی رسد من شنیده بودم که در دنیا «شهر زنان» وجود دارد که در آن هیچ مرد نیست ولی «شهر مردان» به عمرم نشنیده بودم. در فرنگستان می گویند ایرانی ها هر کدام یک حرمخانه دارند که پر از زن است الحق که هموطنان من خیلی از دنیا بی خبر هستند! در ایرانی که اصلا زن پیدا نمی شود چطور هر نفر می تواند یک خانه پر از زن داشته باشد؟ امان از جهل!
یک روزدیدم تو بازار مردم دور یک کسی را که موی بلند دارد و صورت بی مو ولباس سفید بلند و کمربند ابریشم داشت گرفته اند گفتم یقین یک نفر زن است و با کمال خوشحالی دیویدم که اقلا یک زن ایرانی دیده باشم ولی خیر معلم شد یارو درویشی است…
یک روز از یکی از ایرانیانی که خیلی با من رفیق بود و دارای چندین اولاد بود پرسیدم پس این زن تو کجا است. فورا دیدم سرخ شد و چشم هایش دیوانه وار از حدقه بیرون آمد و حالش بکلی دیگرگون شد. فهمیدم خطای بزرگی کرده ام عذر خواستم و از آن روز به بعد فهمیدم که در این مملکت نه فقط زن وجود ندارد بلکه اسم زن را هم نمی توان بر زبان آورد.
چیز دیگری که در ایران خیلی غریب است این است که یک قسمت عمده مردم که تقریبا نصف اهل مملکت می شود خودشان را سر تا پا توی کیسه سیاهی می بندند و حتی برای نفس کشیدن هم روزنه ای نمی گذارند و همین طور در همان کیسه سیاه تو کوچه رفت و آمد می کنند.این اشخاص هیچ وقت نباید صدایشان را کسی بشنود و هیچ حق ندارند در قهوه خانه ای یا جایی داخل شوند. حمامشان هم حمام مخصوصی است و در مجلس های عمومی هم از قبیل روضه و عزا جای مخصوصی دارند. این اشخاص تا وقتی تک تک هستند هیچ صدا و ندایی از آنها بلند نمی شود ولی همین که با هم جمع می شوند غلغله غریبی راه می افتد. به نظرم اینها یکجور کشیش ایرانی هستند مثل کشیش های عجیب و غریبی که در فرنگستان خودمان هم هست. گر کشیش هم باشند مردم چندان احترامی به آنها نمی کنند و حتی اسم آنها را ضعیفه گذاشته اند که به معنی ضعیف و ناتوان و ناچیز است.