اوین نامه ی کیهان 2 شنبه 7
اردیبهشت ماه سال 1394
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "توافق لوزان چرا فرو ريخت؟"
تا پای ظریف به نیویورک رسید سناریو سازی های تکراری گذشته هم
کلید خورده است . چون هم لهجه وهم قلم وهمکار یادداشت روز نویس اوین نامه ی کیهان
با شیوه ی از ریش بریدن پیوند به سبیل زده است . زیرا برای دفاع از برنامه ی هسته
ای و اهداف نظامی آن و توجیه مخالفت با مذاکره ی هسته ای و متهم کردن تیم مذاکره
کننده آویزان به 1400 سال پیش و گزینه های خامنه ای شده است در ادامه از موضع
ضدآمریکایی این هدف رادنبال کرده است. بنابراين ادعا کرده بايد با حساسيت و دغدغه تمام مذاکرات را در هفته
هاي پيش رو رصد کرد. نه اينکه با برخي مطالب القايي يا برخي بدفهمي ها بالش نرم
زير سر افکار عمومي يا نخبگان گذاشت. اتفاقاً اکنون وقت به رخ کشيدن بي صداقتي هاي
2 سال گذشته به ويژه 2-3 هفته اخير آمريکايي هاست. هم اکنون -و نه دو سه ماه ديگر-
زمان مقتضي رفع برخي ابهامات و اشکالات مهم است. در اينجا براي رفع يک مغالطه بزرگ
بايد پرسيد مگر ماجراي حکميت صفين را در غياب امير مومنان به وجود آوردند؟ مگر
ناکامي هاي فتنه آميز جنگ احد را در غياب رسول خدارقم زدند؟ مگر حلول نهضت آزادي -
سلسله جنبان پيچيده ترين نفاق پس از انقلاب- در دولت موقت را دشمنان و بدخواهان
پيشنهاد کردند و مگر توافق سعدآباد و پاريس را جز دوستان بستند که رهبر ولی فقیه پس از 2 سال کژتابي و بدعهدي طرف غربي دستور
برچيدن تعليق ها را صادر فرمودند؟ آيا پس از انبوه تجربه هاي عبرت آموز هنوز هم
مجازيم بي عملي، کم کاري، به ميدان نيامدن و امر به معروف و نهي از منکر به هنگام
(تواصي به حق و صبر) نکردن و کم گذاشتن خود يا برخي متوليان را با اين بيان مغلوط
بپوشانيم که وقتي ما خوابيم بزرگواري هست که جاي ما بيدار و هوشيار و صاحب دغدغه
است؟! البته به تصريح رهبرولی فقیه وضعيت امروز ما وضعيت بدر و خيبر است اما بايد
توجه داشت که بد عملي مي تواند نبرد پيروز احد را مغلوب کند. از سوي ديگر قبيل
همين منطق هاي آميخته با غلط، خون به دل اولياي الهي در طول تاريخ کرد. يک مسئوليت
بزرگ متوجه ولي امر است که هدايت و فرماندهي و بسيج گري است و يک مسئوليت، متوجه
مسئولان مياني و فرماندهان و نخبگان ماست. بايد مالک باشد و تا کنار خيمه معاويه
رفته باشد و رعب به جان دشمن بياندازد وگرنه از صلح طلبي مغشوش ابوموسي اشعري، جز
گستاخي و دل و جرات گرفتن دشمن باز توليد نمي شود.
تب تند
مذاکرات لوزان زود به عرق نشست. هيجان القايي به بهانه صدور بيانيه حتي به اندازه
چند روز هم پايدار نماند. واقعيت ها معلوم کرد جشن و تبريک هاي کذايي هيچ پايه اي
نداشته است. واکنش مردم و بازار با وجود اهميتي که توافق در ذات خود مي تواند
داشته باشد، توام با خونسردي و به دور از هيجان زدگي برخي محافل خاص بود. مذاکرات
در وين ادامه يافت و فردا در نيويورک- در حاشيه نشست بازنگري معاهده NPT - از سر گرفته مي
شود. در حالي که با اظهارات مقامات آمريکايي ابهامات و پرسش ها درباره بيانيه
لوزان رو به فزوني گذاشته برخي طرف ها از آغاز نگارش توافق نهايي خبر مي دهند!
دغدغه ها و پرسش ها اما جاي خود باقي است. توافقي با اهميت توافق جامع نهايي، چيزي نيست که بتوان با شتابزدگي و اصرار
بر محرمانه نگاه داشتن مذاکرات تا پس از اعلام توافق نهايي يا عنوان کردن اينکه
مذاکرات تحت نظر رهبري است و هيچ دغدغه اي وجود ندارد، راه انداخت و جا انداخت و
مردم و نخبگان را در برابر عمل انجام شده قرار داد.
رهبر معظم انقلاب در ماه هاي اخير چندين بار به صراحت فرموده اند که ضمن اعتماد و حمايت از تيم مذاکره کننده، نسبت به خدعه و فريبکاري و تقلب و بدعهدي دشمن دغدغه و نگراني دارند؛ همچنان که با هوشمندي فرمودند در جزئيات موضوع دخالت نمي کنند؛ ايشان مطالبات روشني را به ويژه در حرم مطهر رضوي و ديدار با مداحان (20 فروردين) مطرح کردند که خطوط قرمز و حداقل هاي توافق خوب در مقابل توافق بد است. در عين حال اين طراحي را که مذاکرات تا پس از توافق نهايي محرمانه بماند و اين پنهانکاري را نيز با عبارت «رهبري درجريان جزئيات ماجرا هستند» پاي رهبري بنويسند، به هم زدند. ايشان نقطه اتکاي همدلي به عنوان شعار راهبردي سال را نيز در مطلع کردن نخبگان از جزئيات و واقعيات مذاکرات دانستند و فرمودند «ما چيز محرمانه و مخفي نداريم. اين مصداق همدلي است؛ همدلي که گفتيم يک چيز زورکي نيست، يک چيز دستوري نيست» و سپس مسئولان را به گزارش و نشست با منتقدان حتي به قيمت عبور از موعد 3 ماهه کذايي (تير ماه) امر فرمودند. رهبر انقلاب همچنين با بيان اينکه من هيچ وقت به مذاکره با آمريکا خوش بين نبوده ام، از رسيدن به توافق خوب دفاع کردند و در عين حال فرمودند توافق نکردن بهتر از توافق بد است. سپس برخي مطالبات از جمله «1- با ارزش تلقي کردن دستاوردهاي هسته اي 2- عدم اعتماد به آمريکايي ها که بي صداقتي خود را در فکت شيت نشان دادند 3- لغو کامل و يکجاي تحريم ها در همان روز توافق 4- ممنوعيت ورود به حريم امنيتي و دفاعي به بهانه نظارت و بازرسي 5- ممنوعيت هر شيوه نظارتي که ايران را به يک استثناء در نظارت تبديل کند 6- عدم توقف توسعه علمي و فني هسته اي در هيچ شرايطي» را برجسته کردند.
بنابراين بايد با حساسيت و دغدغه تمام مذاکرات را در هفته هاي پيش رو رصد کرد. نه اينکه با برخي مطالب القايي يا برخي بدفهمي ها بالش نرم زير سر افکار عمومي يا نخبگان گذاشت. اتفاقاً اکنون وقت به رخ کشيدن بي صداقتي هاي 2 سال گذشته به ويژه 2-3 هفته اخير آمريکايي هاست. هم اکنون -و نه دو سه ماه ديگر- زمان مقتضي رفع برخي ابهامات و اشکالات مهم است. در اينجا براي رفع يک مغالطه بزرگ بايد پرسيد مگر ماجراي حکميت صفين را در غياب امير مومنان(ع) به وجود آوردند؟ مگر ناکامي هاي فتنه آميز جنگ احد را در غياب رسول خدا(ص) رقم زدند؟ مگر حلول نهضت آزادي - سلسله جنبان پيچيده ترين نفاق پس از انقلاب- در دولت موقت را دشمنان و بدخواهان پيشنهاد کردند و مگر توافق سعدآباد و پاريس را جز دوستان بستند که رهبر معظم انقلاب پس از 2 سال کژتابي و بدعهدي طرف غربي دستور برچيدن تعليق ها را صادر فرمودند؟ آيا پس از انبوه تجربه هاي عبرت آموز هنوز هم مجازيم بي عملي، کم کاري، به ميدان نيامدن و امر به معروف و نهي از منکر به هنگام (تواصي به حق و صبر) نکردن و کم گذاشتن خود يا برخي متوليان را با اين بيان مغلوط بپوشانيم که وقتي ما خوابيم بزرگواري هست که جاي ما بيدار و هوشيار و صاحب دغدغه است؟! البته به تصريح رهبر انقلاب وضعيت امروز ما وضعيت بدر و خيبر است اما بايد توجه داشت که بد عملي مي تواند نبرد پيروز احد را مغلوب کند. از سوي ديگر قبيل همين منطق هاي آميخته با غلط، خون به دل اولياي الهي در طول تاريخ کرد. يک مسئوليت بزرگ متوجه ولي امر است که هدايت و فرماندهي و بسيج گري است و يک مسئوليت، متوجه مسئولان مياني و فرماندهان و نخبگان ماست. بايد مالک باشد و تا کنار خيمه معاويه رفته باشد و رعب به جان دشمن بياندازد وگرنه از صلح طلبي مغشوش ابوموسي اشعري، جز گستاخي و دل و جرات گرفتن دشمن باز توليد نمي شود.
هر توافقي بايد آن قدر قُرص و استوار باشد که بتواند سرپاي خود بايستد. آمريکا و برخي کشورهاي غربي، طرف اختلاف و دعواي ما در چالش هسته اي هستند؛ ضمن اينکه در نشان دادن خباثت و عداوت -به ويژه در يک سال و نيم پس از توافق ژنو- از هيچ کوششي فروگذار نکرده اند. اولين سوال مهم درباره قبيل توافق ژنو و بيانيه لوزان اين است که چگونه طرف دعوا و اختلاف ما (حتي با اغماض از دشمني هاي آشکار او) همزمان مي تواند داور و قاضي در موارد اختلاف هم باشد؟! کارنامه آژانس نيز که اکثريت اعضاي آن را آمريکا و کشورهاي اروپايي تشکيل مي دهند، روشن است. اگر ما 10 يا 15 يا 25 سال طبق توافق، همه فعاليت هاي هسته اي خود را فريز کرديم، 19 هزار سانتريفيوژ را به 5060 دستگاه رسانديم، غني سازي 20 درصد در فردو را تعطيل کرديم، بازطراحي در قلب رآکتور اراک را پذيرفتيم، تعهد کرديم ذخاير اورانيوم غني شده را از 10 هزار کيلوگرم به 300 کيلو برسانيم و در عين حال دل خوش باشيم که غني سازي تعطيل نشده و با 5060 دستگاه ادامه مي يابد!، و اگر به فرض محال بازرسي هاي کذايي را نيز پذيرفتيم، و تحقيق و توسعه ماشين هاي پيشرفته IR8 را متوقف کرديم و دلمان خوش بود که برخي فعاليت هاي محدود مطالعات فيزيک را مجازيم در فردو انجام دهيم و... پس از همه اين اعتمادسازي ها و راستي آزمايي، حکم و قاضي و داور پرونده (دشمن ما) گفت من هنوز اعتماد ندارم و نمي توانم سلامت فعاليت هاي ايران را تاييد و تضمين کنم، آنگاه در آن 10 يا 15 يا 25 سال بعد دست ما به کجا بند است؟! يا اگر مثلاً زير تعهدات خود درباره برداشتن تحريم هاي هسته اي- که در صورت لغو کامل، 17 درصد کل تحريم هاست- زدند، تکليف چيست؟ توافقي چنين که بنيان آن کج است و طرف بدعهد متقلب هر زمان آماده است پس از اخذ امتيازات لازم زير تعهدات خود بزند، چگونه مي تواند سرپا بماند و آيا اگر به اعتبار اين اعوجاج فرو ريخت، آنگاه بايد چون خوارج مطالبه توبه عمومي کنيم؟! اصلاً چرا بايد در دام خطاي محاسباتي که دشمن مي چيند بيفتيم و اقتدار وسعت يافته خود در چهارگوشه منطقه را به اعتبار فريب دشمن، ضعف بپنداريم؟!
اگر به تاکيد دوستان تيم مذاکره کننده نظير آقاي دکتر ظريف آمريکا قابل اعتماد نيست- که اين غير قابل اعتماد بودن را از جمله اوباما در همراهي با مصوبه سنا و عدم وتوي طرح سنا با وجود وعده قبلي نشان داد- چرا و با چه مکانيزمي بايد به او اعتماد کنيم؟! و چرا بايد تصور کنيم آنها بعد از 10-15 سال از ما راضي مي شوند؟ «لن ترضي عنک اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم» (آيه 120 سوره بقره). اما اگر راضي نمي شوند، پس چگونه خوش گمانيم در وسط يک کارزار بزرگ که نقطه عطف و پيچ بزرگ تاريخ است، دشمن حربه اقتصادي خود را کنار بگذارد؟! شايد برخي دوستان با حسن نيت تصور کنند، توافق مد نظر فرصتي جهت پايان دادن به يک چالش داراي هزينه براي کشور است اما برعکس، توافق بد- که تفاهم و توافق مبهم نظير بيانيه لوزان مي تواند مقدمه آن باشد- شروع يک سري چالش ها و مزاحمت و طلبکاري ها و گستاخي هاي بيشتر است چنان که نشريه دي سايت پس از انتشار بيانيه لوزان به نقل از وزير خارجه آلمان تصريح کرد که پشت پرده مذاکرات لوزان، تلاش غرب براي احياي گفت وگوهاي انتقادي دو دهه پيش (دوره سازندگي) با ايران نهفته است. يک ايراد بزرگ روند فعلي مذاکرات که بيانيه لوزان و توافق ژنو نيز اين ايراد را به رخ مي کشد پذيرش ضمني متهم بودن ما در قبال مدعي العمومي دارندگان و کاربران تسليحات اتمي و کشتار جمعي است! و اين مدل نامتوازن منطقا مي تواند به ساير حوزه هاي غيرهسته اي نيز سرايت داده شود چرا که عقب نشيني در يک خط، مايه تشجيع دشمن به عبور از خطوط و محورهاي بعدي است. آمريکا و غرب با صراحت مي گويند ما به ايران اعتماد نمي کنيم بلکه ايران بايد - به عنوان يک متهم- مورد راستي آزمايي قرار گيرد اما برخي از دوستان در اين سو جز خوش گماني فاقد مبنا به آمريکا و غرب هيچ سند و گرو و ضمانتي دستشان نيست.
آيا اين سوءظن بازجويانه غرب و خوش گماني برخي از ماها که مدام مسکّن به عوام و خواص مي خورانيم تا در بحبوحه کمين دشمن راحت تر به خواب بروند و نگراني نداشته باشند يا او را منجي اقتصاد ما بپندارند، عجيب و تلخ نيست؟! آيا شگفت آور نيست طبق بيانيه لوزان و اظهارات مقامات آمريکايي که 90 درصد آن از سوي برخي مذاکره کنندگان تاييد شده، فهرست مطالبات طرف مقابل روشن است اما تنها تعهد آنها در حوزه تحريم ها در محاق ابهام کامل قرار دارد؟ آيا عجيب خواهد بود که ريچارد هاس بگويد «امتيازات مهمي را گرفتيم اما لغو تحريم ها همچنان بلاتکليف و نامعلوم است»؟ لوزان اگر يک دستاورد داشته باشد، اثبات همين خباثت و بي صداقتي آمريکاست. آيا ما در لوزان تعهدات خود را قطعي کرديم تا تازه در وين و نيويورک و مذاکرات بعدي درباره چند و چون لغو يا تعليق 17 درصد تحريم ها مذاکره کنيم؟! يعني برادران خوب ما در تيم مذاکره کننده و در جبهه ديپلماسي مسئوليت شان اين بود که بروند و ابعاد چند لايه محدوديت ها و تعليق هاي هسته اي را بپذيرند؟ آيا ماموريت اين بود يا اينکه با خدعه و شعبده دشمن در حاشيه و ابهام ماند؟ البته به تعبير هوشمندانه و ظريف رهبر حکيم انقلاب «هنوز هيچ کاري انجام نگرفته و هيچ چيز الزام آوري بين دو طرف نگذشته اما ممکن است طرف مقابل که يک طرف لجوج، بدعهد، بد معامله، اهل دبّه در آوردن، اهل از پشت خنجر زدن و اهل اين جور سياه کاري هاست سر جزئيات بخواهد کشور ما را، ملت ما را، مذاکره کنند گان ما را در يک دايره اي محصور کند».
بنابراين طبق همان نقشه راه کلي که رهبر معظم انقلاب ترسيم فرموده اند همين هفته ها وقت چشم و گوش تيز کردن نسبت به خدعه هاي دشمن و پاک کردن اشکالات مهم از چرک نويس لوزان و رفع ابهام هاي مهم موجود در آن است. اين منطق، منطق غريبي است که دوستان خوش بين به بستن با کدخدا و اوباماي مودب، وقتي پاي اعتراض به فکت شيت آمريکايي ها به ميان مي آيد، مي گويند آمريکا دشمن است چرا به حرف او اعتماد مي کنيد؟! انگار آمريکا طرف مذاکره و توافق نيست و سوم شخص بي ارتباط به اين مذاکرات مي باشد؟ آيا مي توان پذيرفت آمريکا خلاف تصورات تيم ما از مذاکرات و تفاهم حرف بزند و ما اميدوار باشيم به يک توافق خوب مي رسيم و او اجرا مي کند؟! آيا در چنين وضعيت نقيض گويي حق نداريم بگوييم بيانيه لوزان مرده متولد شد و به همين دليل رهبر معظم انقلاب حق داشتند ضمن تحقير- نشان دادن حقارت آمريکا- با بي اعتنايي از اين مرده عبور کنند؟!
اين نوشتار را بايد در مجال ديگري شرح و بسط داد. اما اجمالابايد نوشت هدف اصلي آمريکا از روند فعلي، مشغول سازي و انجام عمليات فريب براي عمليات در محورهاي ديگر يا دست کم کاستن از سرعت پيشروي و پيشرفت ايران است. مکمل اين ايده آل دشمن مي تواند وضعيتي از تعليق و انتظار و بي عملي و بي تدبيري در رفتار مسئولان يا احاله همه گشايش ها به توافق کذايي باشد؛ اين دغدغه مهم را حتي برخي حاميان دولت نظير کرباسچي نيز اخيرا هشدار داده اند که دو سال از عمر فرصت دولت با همين انتظار محض گذشت. از سوي ديگر بايد گوشه ذهن مان باشد که يک علت مهم عدم توافق و طلبکارتر شدن حريف، همين حالت تعليق و انتظار و اميد به خارج به جاي اجراي نقشه بديل (طرح B که همان ساماندهي اقتصادي در قالب اقتصاد مقاومتي است) مي باشد. حتي اگر چالش فعلي را معامله فرض کنيم، منطقا داشتن گزينه هاي بديل به ما فرصت مانور و چانه زني بيشتر و خروج از جبريت القايي برخي شبه روشنفکران مدعي آزادي و اختيار را مي دهد. به قول معروف همه تخم مرغ هاي آرزوي خود را در سبد مذاکره و توافق با آمريکا نگذاريم که با تلنگري از واقعيات درهم بشکند. محمد ايماني
رهبر معظم انقلاب در ماه هاي اخير چندين بار به صراحت فرموده اند که ضمن اعتماد و حمايت از تيم مذاکره کننده، نسبت به خدعه و فريبکاري و تقلب و بدعهدي دشمن دغدغه و نگراني دارند؛ همچنان که با هوشمندي فرمودند در جزئيات موضوع دخالت نمي کنند؛ ايشان مطالبات روشني را به ويژه در حرم مطهر رضوي و ديدار با مداحان (20 فروردين) مطرح کردند که خطوط قرمز و حداقل هاي توافق خوب در مقابل توافق بد است. در عين حال اين طراحي را که مذاکرات تا پس از توافق نهايي محرمانه بماند و اين پنهانکاري را نيز با عبارت «رهبري درجريان جزئيات ماجرا هستند» پاي رهبري بنويسند، به هم زدند. ايشان نقطه اتکاي همدلي به عنوان شعار راهبردي سال را نيز در مطلع کردن نخبگان از جزئيات و واقعيات مذاکرات دانستند و فرمودند «ما چيز محرمانه و مخفي نداريم. اين مصداق همدلي است؛ همدلي که گفتيم يک چيز زورکي نيست، يک چيز دستوري نيست» و سپس مسئولان را به گزارش و نشست با منتقدان حتي به قيمت عبور از موعد 3 ماهه کذايي (تير ماه) امر فرمودند. رهبر انقلاب همچنين با بيان اينکه من هيچ وقت به مذاکره با آمريکا خوش بين نبوده ام، از رسيدن به توافق خوب دفاع کردند و در عين حال فرمودند توافق نکردن بهتر از توافق بد است. سپس برخي مطالبات از جمله «1- با ارزش تلقي کردن دستاوردهاي هسته اي 2- عدم اعتماد به آمريکايي ها که بي صداقتي خود را در فکت شيت نشان دادند 3- لغو کامل و يکجاي تحريم ها در همان روز توافق 4- ممنوعيت ورود به حريم امنيتي و دفاعي به بهانه نظارت و بازرسي 5- ممنوعيت هر شيوه نظارتي که ايران را به يک استثناء در نظارت تبديل کند 6- عدم توقف توسعه علمي و فني هسته اي در هيچ شرايطي» را برجسته کردند.
بنابراين بايد با حساسيت و دغدغه تمام مذاکرات را در هفته هاي پيش رو رصد کرد. نه اينکه با برخي مطالب القايي يا برخي بدفهمي ها بالش نرم زير سر افکار عمومي يا نخبگان گذاشت. اتفاقاً اکنون وقت به رخ کشيدن بي صداقتي هاي 2 سال گذشته به ويژه 2-3 هفته اخير آمريکايي هاست. هم اکنون -و نه دو سه ماه ديگر- زمان مقتضي رفع برخي ابهامات و اشکالات مهم است. در اينجا براي رفع يک مغالطه بزرگ بايد پرسيد مگر ماجراي حکميت صفين را در غياب امير مومنان(ع) به وجود آوردند؟ مگر ناکامي هاي فتنه آميز جنگ احد را در غياب رسول خدا(ص) رقم زدند؟ مگر حلول نهضت آزادي - سلسله جنبان پيچيده ترين نفاق پس از انقلاب- در دولت موقت را دشمنان و بدخواهان پيشنهاد کردند و مگر توافق سعدآباد و پاريس را جز دوستان بستند که رهبر معظم انقلاب پس از 2 سال کژتابي و بدعهدي طرف غربي دستور برچيدن تعليق ها را صادر فرمودند؟ آيا پس از انبوه تجربه هاي عبرت آموز هنوز هم مجازيم بي عملي، کم کاري، به ميدان نيامدن و امر به معروف و نهي از منکر به هنگام (تواصي به حق و صبر) نکردن و کم گذاشتن خود يا برخي متوليان را با اين بيان مغلوط بپوشانيم که وقتي ما خوابيم بزرگواري هست که جاي ما بيدار و هوشيار و صاحب دغدغه است؟! البته به تصريح رهبر انقلاب وضعيت امروز ما وضعيت بدر و خيبر است اما بايد توجه داشت که بد عملي مي تواند نبرد پيروز احد را مغلوب کند. از سوي ديگر قبيل همين منطق هاي آميخته با غلط، خون به دل اولياي الهي در طول تاريخ کرد. يک مسئوليت بزرگ متوجه ولي امر است که هدايت و فرماندهي و بسيج گري است و يک مسئوليت، متوجه مسئولان مياني و فرماندهان و نخبگان ماست. بايد مالک باشد و تا کنار خيمه معاويه رفته باشد و رعب به جان دشمن بياندازد وگرنه از صلح طلبي مغشوش ابوموسي اشعري، جز گستاخي و دل و جرات گرفتن دشمن باز توليد نمي شود.
هر توافقي بايد آن قدر قُرص و استوار باشد که بتواند سرپاي خود بايستد. آمريکا و برخي کشورهاي غربي، طرف اختلاف و دعواي ما در چالش هسته اي هستند؛ ضمن اينکه در نشان دادن خباثت و عداوت -به ويژه در يک سال و نيم پس از توافق ژنو- از هيچ کوششي فروگذار نکرده اند. اولين سوال مهم درباره قبيل توافق ژنو و بيانيه لوزان اين است که چگونه طرف دعوا و اختلاف ما (حتي با اغماض از دشمني هاي آشکار او) همزمان مي تواند داور و قاضي در موارد اختلاف هم باشد؟! کارنامه آژانس نيز که اکثريت اعضاي آن را آمريکا و کشورهاي اروپايي تشکيل مي دهند، روشن است. اگر ما 10 يا 15 يا 25 سال طبق توافق، همه فعاليت هاي هسته اي خود را فريز کرديم، 19 هزار سانتريفيوژ را به 5060 دستگاه رسانديم، غني سازي 20 درصد در فردو را تعطيل کرديم، بازطراحي در قلب رآکتور اراک را پذيرفتيم، تعهد کرديم ذخاير اورانيوم غني شده را از 10 هزار کيلوگرم به 300 کيلو برسانيم و در عين حال دل خوش باشيم که غني سازي تعطيل نشده و با 5060 دستگاه ادامه مي يابد!، و اگر به فرض محال بازرسي هاي کذايي را نيز پذيرفتيم، و تحقيق و توسعه ماشين هاي پيشرفته IR8 را متوقف کرديم و دلمان خوش بود که برخي فعاليت هاي محدود مطالعات فيزيک را مجازيم در فردو انجام دهيم و... پس از همه اين اعتمادسازي ها و راستي آزمايي، حکم و قاضي و داور پرونده (دشمن ما) گفت من هنوز اعتماد ندارم و نمي توانم سلامت فعاليت هاي ايران را تاييد و تضمين کنم، آنگاه در آن 10 يا 15 يا 25 سال بعد دست ما به کجا بند است؟! يا اگر مثلاً زير تعهدات خود درباره برداشتن تحريم هاي هسته اي- که در صورت لغو کامل، 17 درصد کل تحريم هاست- زدند، تکليف چيست؟ توافقي چنين که بنيان آن کج است و طرف بدعهد متقلب هر زمان آماده است پس از اخذ امتيازات لازم زير تعهدات خود بزند، چگونه مي تواند سرپا بماند و آيا اگر به اعتبار اين اعوجاج فرو ريخت، آنگاه بايد چون خوارج مطالبه توبه عمومي کنيم؟! اصلاً چرا بايد در دام خطاي محاسباتي که دشمن مي چيند بيفتيم و اقتدار وسعت يافته خود در چهارگوشه منطقه را به اعتبار فريب دشمن، ضعف بپنداريم؟!
اگر به تاکيد دوستان تيم مذاکره کننده نظير آقاي دکتر ظريف آمريکا قابل اعتماد نيست- که اين غير قابل اعتماد بودن را از جمله اوباما در همراهي با مصوبه سنا و عدم وتوي طرح سنا با وجود وعده قبلي نشان داد- چرا و با چه مکانيزمي بايد به او اعتماد کنيم؟! و چرا بايد تصور کنيم آنها بعد از 10-15 سال از ما راضي مي شوند؟ «لن ترضي عنک اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم» (آيه 120 سوره بقره). اما اگر راضي نمي شوند، پس چگونه خوش گمانيم در وسط يک کارزار بزرگ که نقطه عطف و پيچ بزرگ تاريخ است، دشمن حربه اقتصادي خود را کنار بگذارد؟! شايد برخي دوستان با حسن نيت تصور کنند، توافق مد نظر فرصتي جهت پايان دادن به يک چالش داراي هزينه براي کشور است اما برعکس، توافق بد- که تفاهم و توافق مبهم نظير بيانيه لوزان مي تواند مقدمه آن باشد- شروع يک سري چالش ها و مزاحمت و طلبکاري ها و گستاخي هاي بيشتر است چنان که نشريه دي سايت پس از انتشار بيانيه لوزان به نقل از وزير خارجه آلمان تصريح کرد که پشت پرده مذاکرات لوزان، تلاش غرب براي احياي گفت وگوهاي انتقادي دو دهه پيش (دوره سازندگي) با ايران نهفته است. يک ايراد بزرگ روند فعلي مذاکرات که بيانيه لوزان و توافق ژنو نيز اين ايراد را به رخ مي کشد پذيرش ضمني متهم بودن ما در قبال مدعي العمومي دارندگان و کاربران تسليحات اتمي و کشتار جمعي است! و اين مدل نامتوازن منطقا مي تواند به ساير حوزه هاي غيرهسته اي نيز سرايت داده شود چرا که عقب نشيني در يک خط، مايه تشجيع دشمن به عبور از خطوط و محورهاي بعدي است. آمريکا و غرب با صراحت مي گويند ما به ايران اعتماد نمي کنيم بلکه ايران بايد - به عنوان يک متهم- مورد راستي آزمايي قرار گيرد اما برخي از دوستان در اين سو جز خوش گماني فاقد مبنا به آمريکا و غرب هيچ سند و گرو و ضمانتي دستشان نيست.
آيا اين سوءظن بازجويانه غرب و خوش گماني برخي از ماها که مدام مسکّن به عوام و خواص مي خورانيم تا در بحبوحه کمين دشمن راحت تر به خواب بروند و نگراني نداشته باشند يا او را منجي اقتصاد ما بپندارند، عجيب و تلخ نيست؟! آيا شگفت آور نيست طبق بيانيه لوزان و اظهارات مقامات آمريکايي که 90 درصد آن از سوي برخي مذاکره کنندگان تاييد شده، فهرست مطالبات طرف مقابل روشن است اما تنها تعهد آنها در حوزه تحريم ها در محاق ابهام کامل قرار دارد؟ آيا عجيب خواهد بود که ريچارد هاس بگويد «امتيازات مهمي را گرفتيم اما لغو تحريم ها همچنان بلاتکليف و نامعلوم است»؟ لوزان اگر يک دستاورد داشته باشد، اثبات همين خباثت و بي صداقتي آمريکاست. آيا ما در لوزان تعهدات خود را قطعي کرديم تا تازه در وين و نيويورک و مذاکرات بعدي درباره چند و چون لغو يا تعليق 17 درصد تحريم ها مذاکره کنيم؟! يعني برادران خوب ما در تيم مذاکره کننده و در جبهه ديپلماسي مسئوليت شان اين بود که بروند و ابعاد چند لايه محدوديت ها و تعليق هاي هسته اي را بپذيرند؟ آيا ماموريت اين بود يا اينکه با خدعه و شعبده دشمن در حاشيه و ابهام ماند؟ البته به تعبير هوشمندانه و ظريف رهبر حکيم انقلاب «هنوز هيچ کاري انجام نگرفته و هيچ چيز الزام آوري بين دو طرف نگذشته اما ممکن است طرف مقابل که يک طرف لجوج، بدعهد، بد معامله، اهل دبّه در آوردن، اهل از پشت خنجر زدن و اهل اين جور سياه کاري هاست سر جزئيات بخواهد کشور ما را، ملت ما را، مذاکره کنند گان ما را در يک دايره اي محصور کند».
بنابراين طبق همان نقشه راه کلي که رهبر معظم انقلاب ترسيم فرموده اند همين هفته ها وقت چشم و گوش تيز کردن نسبت به خدعه هاي دشمن و پاک کردن اشکالات مهم از چرک نويس لوزان و رفع ابهام هاي مهم موجود در آن است. اين منطق، منطق غريبي است که دوستان خوش بين به بستن با کدخدا و اوباماي مودب، وقتي پاي اعتراض به فکت شيت آمريکايي ها به ميان مي آيد، مي گويند آمريکا دشمن است چرا به حرف او اعتماد مي کنيد؟! انگار آمريکا طرف مذاکره و توافق نيست و سوم شخص بي ارتباط به اين مذاکرات مي باشد؟ آيا مي توان پذيرفت آمريکا خلاف تصورات تيم ما از مذاکرات و تفاهم حرف بزند و ما اميدوار باشيم به يک توافق خوب مي رسيم و او اجرا مي کند؟! آيا در چنين وضعيت نقيض گويي حق نداريم بگوييم بيانيه لوزان مرده متولد شد و به همين دليل رهبر معظم انقلاب حق داشتند ضمن تحقير- نشان دادن حقارت آمريکا- با بي اعتنايي از اين مرده عبور کنند؟!
اين نوشتار را بايد در مجال ديگري شرح و بسط داد. اما اجمالابايد نوشت هدف اصلي آمريکا از روند فعلي، مشغول سازي و انجام عمليات فريب براي عمليات در محورهاي ديگر يا دست کم کاستن از سرعت پيشروي و پيشرفت ايران است. مکمل اين ايده آل دشمن مي تواند وضعيتي از تعليق و انتظار و بي عملي و بي تدبيري در رفتار مسئولان يا احاله همه گشايش ها به توافق کذايي باشد؛ اين دغدغه مهم را حتي برخي حاميان دولت نظير کرباسچي نيز اخيرا هشدار داده اند که دو سال از عمر فرصت دولت با همين انتظار محض گذشت. از سوي ديگر بايد گوشه ذهن مان باشد که يک علت مهم عدم توافق و طلبکارتر شدن حريف، همين حالت تعليق و انتظار و اميد به خارج به جاي اجراي نقشه بديل (طرح B که همان ساماندهي اقتصادي در قالب اقتصاد مقاومتي است) مي باشد. حتي اگر چالش فعلي را معامله فرض کنيم، منطقا داشتن گزينه هاي بديل به ما فرصت مانور و چانه زني بيشتر و خروج از جبريت القايي برخي شبه روشنفکران مدعي آزادي و اختيار را مي دهد. به قول معروف همه تخم مرغ هاي آرزوي خود را در سبد مذاکره و توافق با آمريکا نگذاريم که با تلنگري از واقعيات درهم بشکند. محمد ايماني