دوگزارش در اوین نامه ی کیهان علیه فائزه رفسنجانی وپدرش

دوگزارش در اوین نامه ی کیهان علیه فائزه رفسنجانی وپدرش  8 خرداد -95
دوگزارش در اوین نامه ی کیهان علیه فائزه رفسنجانی وپدرش ازموضع بازجویی وتحریف واتهام زنی وتنظیم کیفرخواست ومحکومیت با شیوه ی زندان اوینی که زیرچتر همکارانش تهیه وتنظیم شده است
وقتي جاسوس ها طلبكار مي شوند!
نويسنده: مريم صادقي
يکي از سياست هايي که تشکيلات بهائيت براي رويارويي با دولت ايران در پيش گرفته، ورود به فضاي حقوق بشري است که سياستمداران غربي براي آنها مهيا و آماده ساخته اند. اين تشکيلات تلاش مي کند، با تبليغات و ادعاي عدم آزادي و زير پا گذاشتن مباني حقوق بشر در ايران براي اعمال فشار غرب و منفعل کردن سيستم رسمي در ايران سود ببرد، تا جايي که دولت آمريکا و ساير دول غربي اين اجازه را به خود بدهند تا صداي خويش را در مورد زير پا گذاشتن حقوق بهائيان در ايران بلند کنند.
        
پيوند ناگسستني بهائيت و اسرائيل
    ارتباط با صهيونيسم از موارد انکار نشدني پرونده بهائيان است، حضور و ماواي آنها در اسرائيل باعث تاييد بيشتر اين مطلب مي باشد. اگر چه بيش از نيم قرن از حيات دولت جعلي اسرائيل نمي گذرد؛ اما روابط تنگاتنگ و صميمانه سران بهائيت با صهيونيسم به دهها سال پيش از تاسيس رژيم اشغالگر قدس برمي گردد؛ چنان که پس از اشغال فلسطين بارها و بارها از بهائيان و شوقي افندي – رهبر وقت بهائيان- حمايت کردند. شوقي در 14 جولاي 1947 طي نامه اي به رئيس کميته رسيدگي به مسئله فلسطين بر مطالب جالب توجهي از منافع مشترک بهائيت و صهيونيسم تاکيد مي کند و ضمن مقايسه منافع بهائيت با مسلمانان و مسيحي ها و يهودي ها در فلسطين نتيجه مي گيرد که: «تنها يهوديان هستند که علاقه آنها نسبت به فلسطين تا اندازهاي قابل قياس با علاقه بهائيان به اين کشور است زيرا که در اورشليم، بقاياي معبد مقدسشان قرار داشته و در تاريخ قديم، آن شهر مرکز موسسات مذهبي و سياسي آنان بوده است...»

     هيات بهائي حيفا در نامه اي به محفل بهائيان ايران در اول ژوئيه 1952م. رابطه شوقي افندي با حکومت اسرائيل را حسنه عنوان ميکنند: «روابط حکومت [اسرائيل] با حضرت ولي امرالله [شوقي افندي] و هيات بين المللي بهائي، دوستانه و صميمانه است و في الحقيقه جاي بس خوشبختي است که راجع به شناسايي امر در ارض اقدس موقعيت هايي حاصل گرديده است

    اعتراف به وابستگي بهائيت به اسرائيل به نحوي آشکار بود که روحيه ماکسول-همسر آمريکايي شوقي- صريحاً به ابراز آن مي پردازد: «من ترجيح مي دهم که جوانترين اديان (بهائيت) از تازه ترين کشورهاي جهان (اسرائيل) نشو و نما نمايد و در حقيقت بايد گفت آينده ما (يعني بهائيت و اسرائيل ) چون حلقه هاي زنجير بهم پيوسته است 

    ارتباط تشکيلات بهائيت با اسرائيل تا جايي پيش رفت که کراراً از سوي امام خميني(ره) در موضع اعلام خطر قرار گرفت و امام(ره) حزب بهائي را در ايران، به عنوان عمال اسرائيل و خطر براي نابودي اسلام و استقلال مملکت مطرح مي کنند. چنان که در سالهاي بعد از پيروزي انقلاب نيز تشکيلات بهائيت از هر طريقي به خصوص در موضع جاسوسي براي اسرائيل سعي در اثبات همبستگي خود با آنها را دارد.

      
حقوق بهائيان در ايران
    يکي از مواردي که پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به عنوان سوژه تبليغاتي دنياي غرب عليه جمهوري اسلامي بوده است، به رسميت نشناختن حقوق بهائيان در ايران به عنوان يک اقليت ديني است. در بيشتر اين قطعنامه ها ايران متهم به عدم آزادي تبليغ و حرکت عيان در ميان عموم، مطابق با عقايد اين تشکيلات شده است. در اين قطعنامه ها با دروغ بافي، محکوميت قضايي برخي از بهائيان در ايران را به مسئله بهائي بودن آنها ربط مي دهند و کاملااتهام جاسوسي اعضاي اين تشکيلات را کتمان ميکنند.

    آنچه که مسلم و حقيقتي انکار نشدني است، ارتباط اين جريان با اسرائيل و غرب و ضديت و دشمني با اسلام باعث منع تبليغاتي آنها در داخل کشور شده است. با اين حال تشکيلات بهائيت براي داغ کردن فضا در کشور به اعضاي خود، دستور به مقاومت مدني مي دهد و آن را به عنوان دستاويزي براي هجمه به جمهوري اسلامي ايران، مطرح مي کند. در حالي کشورهاي غربي نظير فرانسه، آلمان، انگلستان و... به حمايت از اين فرقه سياسي مي پردازند که خود نيز حق تبليغات در کشورهايشان را به فرقه هايي نظير «ساينتولوژي» نمي دهند. اين فرقه که مانند بهائيت، مقرّ آن در اسرائيل قرار دارد، توسط «رول هابارد» نويسنده داستانهاي علمي و تخيلي با عنوان مکتب علمي گرايي توسعه يافته است که در برخي از دول غربي مانند فرانسه، آلمان و سوئد به رسميت شناخته نشده و حق فعاليت ندارد. 

    علاوه بر بهائي ها و دوستداران غربي آنها، برخي از عناصر داخلي نيز سعي در مطرح کردن ادعاهاي بي اساس آنها دارند. افرادي نظير فائزه هاشمي که دوستي با عناصر بهائي نظير فريبا کمال آبادي را از افتخارات خود مي دانند و همپا با رسانه هاي غربي به پررنگ کردن بحث حقوق بشر تشکيلات بهائيت در ايران مي پردازند. تلاش اين افراد از سوي غرب بي شائبه نمي ماند و علاوه بر تحسين و تشکر از سوي شبکه هاي غربي، بهانه اي براي دخالت مقامات اين کشورها از جمله آمريکا و انگليس مي شود تا در بيانيه هاي خود، ايران را متهم به اتهامات بي اساس کنند. شايد در اينجا گفتن اين سخن آيت الله جوادي آملي خالي از لطف نباشد: «کسي که بيگانه را راه ميدهد، ديوّث سياسي است.» آيت الله جوادي آملي (دام ظله) در تبيين اين مطلب به معنا شناسي کلمه غيرت در فرهنگ اسلامي اذعان مي کند و مي نويسد: «غيرت قرآني را سه عنصر معرفت، هويت و غير زدايي تشکيل مي دهند؛ غيرزدايي به اين معناست که اجازه ندهيم بيگانه به حريم ما نفوذ کند و خودمان هم در کار ديگران تجسس نکنيم. بيگانه را در حريم خود راه دادن و وارد حريم غير شدن با غيرت سازگار نيست
كدام را باور كنيم؟!
هاشمي 61: سياست ما در دانشگاه ها ايجاد محدوديت است /هاشمي 95 : مخالف انقلاب فرهنگي بودم

نويسنده: سيد روح الله امين آبادي
آقاي هاشمي رفسنجاني در مراسم سي و چهارمين سالگرد تاسيس دانشگاه آزاد اسلامي با اشاره به مخالفت خود با انقلاب فرهنگي در سال هاي ابتدايي پيروزي انقلاب اسلامي گفت : سال هاي بعد از پيروزي انقلاب شرايطي پيش آمد که اسلحه ها از کلانتري ها وارد دانشگاه شده بودند و در تمام دانشگاه ها اتاق جنگ وجود داشت. در نتيجه اداره دانشگاه ها سخت شده بود. اگر چه که من مخالف اين امر بودم اما نمي شد کاري کرد و دانشگاه ها تعطيل شدند.
    هاشمي در سال هاي گذشته و در جهت ارائه چهره اي جديد از خود به انتشار خاطراتي پرداخته است، در اين خاطرات مخالفت با شعار مرگ بر آمريکا، مخالفت با تسخير لانه جاسوسي و بسياري از رويدادهايي که در طول دهه 60 و از سوي انقلابيون انجام و مورد حمايت امام امت قرار گرفته بود گنجانده شده است!

    جالب آن که هاشمي براي تطهير اين نظرات خود بدون اشاره به هيچ سندي متقن نظرات خود را به امام خميني نيز منتسب ساخته است. 

     براي اين که نظرات امام در موضوعات مختلف چه بوده است راهکار دقيق و مناسبي وجود دارد که حضرت روح الله در وصيت نامه خويش بدان اشاره کرده اند ولي نظرات هاشمي و تغيير اين نظرات نسبت به گذشته با توجه به آرشيو مطبوعات دهه 60 و نيز صوت و فيلم هاي موجود از سخنراني هاي نامبرده کاملاقابل راستي آزمايي است.

    در ادامه به دو مورد از نظرات هاشمي در دهه 60 و تغيير آن در سال هاي گذشته مي پردازيم که هاشمي همچنان معتقد است نظراتش امروز و ديروز يکسان بوده و تغييري نکرده است!

        
روزي که راه قدس براي هاشمي از تسخير لانه جاسوسي مي گذشت 
    هاشمي پيش از اين از مخالفت خود با تسخير لانه جاسوسي در 13 آبان 1358 سخن گفته بود ، او که هر روز در جاهاي مختلف سخنراني و به تبيين نظراتش مي پردازد در تشريح عملکرد خود با بسياري از رويدادهاي دهه 60 ابراز مخالفت مي کند تا چهره اي جديد از خود به نمايش بگذارد . 

    بسياري از مردم امکان مراجعه به تاريخ و آنچه شخصيت ها در گذشته انجام داده و يا از آن سخن گفته اند را ندارند و در زير سايه اين محدوديت اين شخصيت ها به ارائه چهرهاي جديد از خود مي پردازند.

    هاشمي نيز از اين قاعده تبعيت مي کند وي در چند سال گذشته بارها از مخالفت خود با تسخير لانه جاسوسي سخن گفته است در حالي که ۱۳ آبان سال ۱۳۶۵ به شدت حمله به سفارت آمريکا را مي ستايد و مي گويد: «کساني که مخالف تسخير لانه جاسوسي هستند، کساني هستند که اصولاً بنيه فکري شان با غرب آن چنان گره خورده است که نمي توانند حرکت مستقل و آزادي را در دنيا تصور کنند

    هاشمي در اين روز ابتدا با بيان وقايع مهمي که در روز ۱۳ آبان رخ داده است، از جمله تبعيد امام، کشتار دانش آموزان و تصرف لانه جاسوسي، درباره واقعه سوم گفت: «بعد از اشغال جاسوس خانه، دو نظر کاملاً رودررو در محيط خودمان و در دنيا مي ديديم که يکي نظر مخالفين، ليبرال ها و غرب زده ها بود که به اعتقاد آنان اين حرکت مضر و در جهت تضعيف کشور و مايه عقب ماندگي در امور مادي است… البته اين ها کساني هستند که اصولاً بنيه فکري شان با غرب آن چنان گره خورده است که نمي توانند حرکت مستقل و آزادي را در دنيا تصور کنند… در مقابل اين گروه، يک طرز تفکر ديگري بود که مايه اصلي آن از امام است که حضرت امام همان روزها فرمودند که اين انقلاب دوم است و انقلابي است که از انقلاب اول بالاتر است و در همين رابطه مطالبي گفتند که آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند و يا ما رابطه با آمريکا را مي خواهيم چه کنيم… موضع جمهوري اسلامي و حزب الله و موضع کساني که امروز در جبهه و پشت جبهه ، جان و مال مي دهند و حاضرند مشکلات را تحمل کنند، از اول همين بود و حالاهم همين است

    البته اين تنها سخنان انقلابي هاشمي در مورد تسخير سفارت آمريکا نيست. او معتقد بود راه قدس از تسخير سفارت آمريکا مي گذرد. از اين روست که در جلسه علني اول بهمن ۱۳۵۹ مي گويد: «اگر فردا که ان شاءالله دير نخواهد بود، عراق و صدام را شکستيم و ملت عراق را آزاد کرديم و حکومت اسلامي در عراق به وجود آمد، غيراز اينکه يک ملتي آزاد شده است و منطقه رو به صلاح مي رود، در بعد جهاني قضيه جبهه اسلامي که از رود هيرمند در شرق سيستان تا رود اردن در شرق دولت غاصب اسرائيل يکپارچه پشت ملت فلسطين مي ايستد و اردن ديگر چيزي نخواهد بود و بعد از عراق آيا جبهه به اين عمق ديگر اسرائيل را مي گذارد که بماند؟ و اگر ما روزي از جبهه شرق با اين طول و اين عرض به گرده اسرائيل فشار بياوريم، سادات ها و صدام ها و شاه حسين ها مي توانند چه بکنند؟ خداوند از همين مجراي باريک و از همين دروازه جاسوس خانه آمريکا راه را به سوي قدس براي ما گشوده است

        
انقلاب فرهنگي و نظرات هاشمي که امروز عوض شده است !
    در مورد انقلاب فرهنگي نيز چنين است، نگاهي به اظهارات هاشمي در طول دهه 60 و بخصوص پس از رويدادهاي مربوط به انقلاب فرهنگي نشان مي دهد که وي يکي از مهم ترين موافقين بوده است .

    جالب است بدانيم که يکي از مقدمات و رويدادهاي منتهي به انقلاب فرهنگي سخنراني هاشمي در دانشگاه تبريز بوده که با مخالفت برخي از دانشجويان جلسه به تشنج کشيده مي شود . 

    در پي درگيري هاي شديد لفظي که در اين روز بين دو گروه از دانشجويان دانشگاه تبريز هنگام سخنراني هاشمي روي داد و منجر به بر هم خوردن جلسه سخنراني شد گروه هايي از مردم تبريز به عنوان اعتراض به اين عمل دست به راهپيمايي زدند . در جلسه سخنراني هاشمي عده اي از دانشجويان از وي سوالاتي پرسيدند که هاشمي فضاي جلسه را مساعد براي پاسخگويي ندانسته و اظهار داشت در تهران به سوالات پاسخ خواهد گفت، اين سخن هاشمي باعث ايجاد تشنج در جلسه شد و هاشمي سالن را ترک کرد.

    در پي اين حادثه ساختمان مرکزي دانشگاه تبريز توسط اعضاي سازمان دانشجويان مسلمان و انجمن اسلامي کارگران و کارمندان اين دانشگاه تصرف شد و متصرفين اطلاعيه هايي منتشر و خواستار پاکسازي دانشگاه شدند. در پي اين حادثه رئيس دانشگاه تبريز در محل کار خود حاضر نشد. از سوي ديگر گروهي از دانشجويان دانشکده علم و صنعت از اولين ساعات بامداد 28 فروردين 1359 بخش هايي از اين دانشگاه را تصرف کردند.

    پس از حادثه دانشگاه تبريز نخستين مرکز آموزش عالي که به اشغال انجمن هاي اسلامي درآمد دانشگاه علم و صنعت بود ، انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علم و صنعت ايران اين دانشگاه را تعطيل اعلام کرد و خواستار تصفيه و پاکسازي دانشگاه شد. گروهک نفاق که در پي نفوذ در دانشگاه ها بود با انتشار بيانيه مفصلي مخالفت خود را با تعطيلي دانشگاه ها اعلام کرد. 

    هاشمي در سال 1389 نيز طي سخناني به مناسبت تاسيس جهاد دانشگاهي نقطه آغاز انقلاب فرهنگي را سفر خود به تبريز دانست و گفت : شايد نقطه آغاز اين حرکت، سفر من به آذربايجان شرقي و حضور در جمع دانشجويان تبريز بود، سفري که مخالفان همراهي دانشگاه ها با انقلاب در کنار همه برنامه هاي شوم خويش، طرح يک پارچه دامن زدن به شايعات اقتصادي عليه مرا عملياتي کرده بودند.

    به هر ترتيب مشخص مي شود که هاشمي در اين روزها خود يک طرف ماجرا بوده و در همه تصميمات منتهي به انقلاب فرهنگي و بيانيه هاي صادر شده از سوي شوراي انقلاب که با حضور وي و ديگر اعضاي اين شورا از جمله ابوالحسن بني صدر رئيس جمهور وقت صادر مي شد امضاي هاشمي نيز ديده مي شود. 

        
سياست ما در دانشگاه ها ايجاد محدوديت است!
    هاشمي البته در سال هاي بعد مواضع انقلابي تر و تند تري در اين زمينه اتخاذ کرده بود که به هيچ وجه با مواضع امروز وي سازگار نيست، به يک مورد اشاره کرده و مي گذريم.

    هاشمي 13 آذر 1361 در ديدار روسا، معاونين و مسئولين گزينش دانشجويان دانشگاه ها مي گويد «من از همين حالاو با صراحت اعلام مي کنم که ملت ما و بچه هاي ما بدانند که آموزش هاي عالي که براي مردم بسيار گران تمام مي شوند از اين به بعد براي دانشجويان جديد ، سياست آموزشي کشور ما اين است که کساني را تحت تعليم قرار بدهد که بتوانند همراه اين نظام براي اين مردم مفيد قرار بگيرند

    وي ادامه مي دهد «ما زحمت بکشيم متخصص را با دهها ميليون خرج بسازيم و بعد از اينکه تحصيلاتش تمام شد، به محض اينکه احساس کرد که برايش تفريحگاه خوبي وجود ندارد و اجازه نمي دهند که به همراه خانمش به دريا برود بگويند که ما مثلابه سوئيس مي رويم تا بتوانيم به دريا نيز راه داشته باشيم. با اين توصيف آن طور آدم را چرا بايد تعليم داد . وقتي که بچه ديگري وجود دارد که استعدادش مثل اوست و هر بلايي هم که در کشورش به سرش بيايد، باز هم مي ماند و به مردمش خدمت مي کند و وقتي که خوب ياد گرفت نمي رود براي آمريکا و يا کانادا سد بسازد ، بلکه در همين جا سد مي سازد که هم منطق ، هم خدا و هم تمامي قضاوت هاي منصفانه، آن را قبول دارد

    هاشمي مي گويد «اين مردمي که مي بينيد در جبهه ها نماز شب مي خوانند و با ياد امام زمان مي جنگند، انصاف نيست که پول آن ها را خرج بکنيم تا يک ملحد و ضد خدا را به علم مجهز بکنيم که اين علم خودش را حاضر نباشد به نفع اين ها به کار ببندد، بنابراين، در آينده سياست آموزش عالي ما محدوديت هست، روشن است. البته در آينده هم ما هيچ وقت دشمن خود را نمي آوريم که به علم مجهزش بکنيم . مگر آدم هاي بي تفاوت و معمولي که مي شود به آن ها آموزش داد. با توجه به اين که براي آنها هم هميشه محدوديت وجود دارد.» اطلاعات، 13 آذر 1361، صفحه 2

    آن چه گذشت تنها چند مورد از اظهارات هاشمي در طول دهه 60 و مغايرت اين مواضع با اقدامات نامبرده در سال هاي گذشته است ولي چرا اين شخصيت و شخصيت هاي ديگر با وجودي که پرچم دهه 60 را برداشته و با اين پرچم به مقامي رسيده اند درست مسيري عکس آن روز ها را طي مي کنند؟

    هر انساني با گذشت زمان تغيير مي کند و مواضع نيز با مقتضيات زمان و به تناسب قواعدي عقل و شرع پسند دچار نوساناتي مي شود ولي انسان هاي متدين بعد از تغيير ذاتي و کلي مواضع و اقداماتشان ادعا نمي کنند که عين گذشته مي انديشند و با پرچم گذشته به جذب نيرو و رسيدن به کرسي هاي قدرت نمي انديشند. 

    در طول سال هاي گذشته و بخصوص پس از فتنه 88 افراد زيادي که مواضعشان نسبت به گذشته تغييرات زيادي کرده و در برخي موارد درست در مقابل گذشته خود قرار گرفته بودند با همان پرچم گذشته و با عناويني چون نخست وزير امام ! و ...دست به فتنه گري زدند اين افراد بارها و عليرغم وضوح تغييرات ذاتي اقدامات و مواضعشان مدعي شدند که همان هستند که بودند و همان مي گويند که مي گفتند که اين ادعاها جز دروغ گويي براي رسيدن به مطامع دنيوي را نشان نمي دهد. 

    از اين رو از شخصيت هايي چون هاشمي رفسنجاني انتظار مي رود که به تکذيب گذشته خود نپردازند و با سوء استفاده از عدم دسترسي مردم به مواضع گذشته خود دست به بازنويسي تاريخ با توجه به مواضع امروز نزنند.