يادداشت روز اوین نامه کیهان "خطاي خدمت به خود!"


اوین نامه کیهان یکشنبه  5 خرداد - 98
يادداشت روز اوین نامه کیهان "خطاي خدمت به خود!"
گفته می شود هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است وهیچ دیکتاتوری باازخود تعریف کردن نمی گوید که مدافع آزادی نیست ویک دیکتاتور مستبد است و خطا می کند و حق انتقاد کردن به دیگران را حق محفوظ خود نپدارد . بنابراین پرواضح است که انتظارنیست  تا قلم بردست همکار سربازجوشریعت نداری ومرید و مجیز وثناگوی خامنه ای رمال همچون رهبرش تناقض ووارونه گویی نکند  وموازی انتقاد کردن به روحانی  که چرا نق می زند و به خود وعملکردش انتقادنمی کند وی را متهم نکند که خطای خدمت به خود می کند ولی خامنه ای رهبرانتصابی که نه اختیار وقدرت عملش خیلی بیشتر از روحانی است که  نه هرگز مورد انتقاد واقع نمی شود که برعکس می بایست پیوسته از وی تعریف وتمجید شود .
بهرحال بانادیده گرفتن بیش از 30 سال رهبر ولی فقیت انتصابی خامنه ای که بطور سیستماتیک مرتکب نه خطا که خیانت و جنایت ووطن فروشی شده است ومدام تناقض و وارونه گویی می کند و برای شانه خالی  و تبرئه کردن  از مواضع تناقض آمیزش  همچون برجام تکذیب می کند  وخیلی آسان دروغ می گوید در مقابل همکار سربازجوشریعت نداری در پایان یادداشت خطاب به روحانی  وی را  متهم به  خدمت یاهمسویی با دشمن کرده است که چرا از برجام دفاع و ازمخالفانش انتقاد کرده است؟
تكرار يك اشتباه پرخسارت، با وجود تجربه آن، ديگر «خطاي خدمت به خود» نيست، «خطاي خدمت به دشمن» است. آقايان! تنها راه فائق آمدن بر مشكلات، حل معضلات اقتصادي، بيكاري، تورم، ركود، فساد و...دادن امتياز به دشمن نيست، داشتن يك جو اراده و درآمدن از كرختي و بي حالي و توهم است.

1- دانش آموز كه بوديم، هرگاه نمره خوبي از معلم مي گرفتيم واكنشمان معمولا اين طور بود: «نمره 20 گرفتم». اما اگر بنا به هر دليلي نمي توانستيم نمره خوبي بگيريم مي گفتيم: «معلم به من نمره 12 داد». اين يعني موفقيت را تنها، حاصل تلاش خود مي ديديم و مسئوليت شكست را نمي پذيرفتيم و به گردن اين و آن مي انداختيم. اين «خطا» محدود به دوران كودكي و دانش آموزي و صرفا راجع به نمره درسي نيست. موضوعي است كه گاهي در مسائل كلان هم ديده مي شود. اصلا اين مبحث تحت عنوان «خطاي خدمت به خود» يا The self-serving bias نظر محققان زيادي را جلب كرده و در اين باره تحقيقات مفصلي هم صورت گرفته است.
اين خطا اگر در سطح دوران مدرسه و دانش آموزي رخ دهد- كه غالبا رخ مي دهد- شايد خطرات زيادي نداشته باشد اما واي به روزي كه در مسائل كلان و مهم كشور مسئولين عمدا! يا حتي سهوا دچار چنين خطاهايي شوند و براي شانه خالي كردن از مسئوليت، همه الا خود را مقصر جلوه داده و بعضا براي سركار گذاشتن افكار عمومي به «اصول» هم حمله كنند، دو قطبي بسازند و... ما در اين 6 سال و اندي كه گذشته، به كرات از اين خطاها ديديم. گشايش هاي ولو سطحي و دروغين با اغراق شديد در ميزان، مال آنها و حاصل تدبيرشان مي شد و بن بست ها و ناكامي ها تقصير ديگران!
خط مشي امروز اين جريان در اين 6 سال و اندي نيز با رنگ و بويي از پوپوليسم، به شدت تحت تاثير چنين خطايي بوده به ويژه پس از اثبات خسارت بار بودن برجام و هوا شدن همه آنچه تصور مي كردند. موضوع خيلي ساده است، مسئوليت وضعي را كه به وجود آورده اند نمي پذيرند، حاضر به تغيير رويه هم نيستند. برخي در اين طيف بارها و در تريبون هاي رسمي و غير رسمي گفته اند، «همه» مقصرند الا آنها. 4 سال اول را به يك شكل، 4 سال دوم را هم به شكلي ديگر. باور بفرماييد اگر 4 سال ديگر هم دولت در دستشان باشد، وضعيت همين خواهد بود و فقط بهانه ها تغيير خواهند كرد. از «تقصير دولت قبل بود، خرابه تحويل گرفتيم، ميراث دار شهر سوخته ايم» در 4 سال اول رسيده اند به «هميني كه هست، به ما چه؟ تقصير ترامپ بود!» و اين روزها، «نمي گذارند، اختيار نداريم، بايد در قانون اساسي بازنگري كنيم و...» در 4 سال دوم. يعني كل ساختار نظام بايد تغيير كند و اختيارات تمام قوا به آنها داده شود تا بتوانند، قيمت پرايد و سيب زميني را پايين بياورند و مشكل مسكن و اجاره نشين ها را حل كنند!
در اين بين اما اگر احيانا علائمي ولو كوتاه و گذرا از گشايش هم حاصل شده، يا وقتي مشكلات حاصل از بي تدبيري هنوز به اين شكل امروزي وجود نداشت و به دنبال پيروزي در انتخابات بودند، تعابير كاملا فرق داشت:
«دنيا عاشق كار كردن با ايران شده. هجوم شركت هاي غربي براي كار كردن با ايران آغاز شده. آمريكايي ها اصرار كردند به ما هواپيما بدهند و پيگيري مي كنند كه چرا خبر نمي كنيد به شما هواپيما بدهيم. آنها پيگير كار با ايران هستند. يادتان هست نفت مي فروختيم و كالا وارد مي كرديم.»، «كاري خواهيم كرد كه لذت سهامدار شدن را بچشيد»، «ديديد! كار را وقتي به كاردان بسپاريد وضعيت اين طور مي شود.»، «اولين تدبير ما كاهش نرخ بيكاري خواهد بود»، «مسئله مسكن نيز در اولويت دوم جوانان است كه به آن توجه ويژه اي دارم»، «سانتريفيوژها بايد بچرخد و زندگي مردم نيز بايد بچرخد»، «اتكاي بودجه جاري كشور به نفت بايد كاسته شود زيرا پول نفت از عوامل افزايش تورم است»، «همه تحريم هاي مالي و بانكي و حتي نظامي و موشكي در روز اجراي توافق يكجا برداشته خواهد شد»، «اگر مي خواهيد ريال ايراني به جاي اول خود و گذرنامه ايراني به احترام خود برگردد،... پاي صندوق آراء بشتابيد»، «چنان رونقي به اقتصاد بدهيم و آنچنان مردم را از درآمد سرشار كنيم كه نيازي به 45 هزار تومان پول يارانه نداشته باشند» و...
2- وقتي براي دانش آموز، اين «خطا» توضيح داده شود، مسئله را مي توان حل شده تلقي كرد. اما وقتي پاي سياست و قدرت و بعضا حتي خيانت به ميان كشيده مي شود، اوضاع كمي پيچيده مي شود.
امروز كه خطاي نقشه راهشان به وضوح به اثبات رسيده و حقانيت تك تك هشدارهاي منتقدان معلوم شده، عقل حكم مي كند، روش را تغيير دهند اما بديهي ترين و واضح ترين وعده ها و صحبت هاي خود را رد و بديهي ترين و واضح ترين هشدارها درباره آمدن چنين روزهايي را كتمان مي كنند. چرا حاضر نيستند اشتباه خود را بپذيرند؟ آيا هنوز گرفتار مشكل «خطاي خدمت به خود» هستند؟ يا مسئله جدي تر از اين حرفهاست؟ چرا براي شانه خالي كردن از مسئوليت آنقدر يك دروغ را تكرار مي كنند كه رهبر انقلاب مجبور شوند، براي تببين افكار عمومي، واضحات را دوباره تكرار كنند.
«شما البته چشم و هوش داريد و همه چيز را مي فهميد. در آن نامه اي كه درباره برجام به مسئولان نوشتم مشخص است كه تصويب بايد چگونه باشد. در آن نامه شرايطي ذكر شده كه در آن صورت، تصويب مي شود. البته اگر آن شرايط و خصوصيات اجرا و اعمال نشد، وظيفه رهبري اين نيست كه وسط بيايد و بگويد برجام نبايد اجرا شود. اين بحث كه وظيفه رهبري در اينگونه مواقع اجرايي چيست، مقوله اي است، اما معتقدم در زمينه هاي اجرايي نبايد رهبري وارد ميدان شود و كاري را اجرا كند يا جلوي آن را بگيرد، مگر در مواردي كه به حركت كلي انقلاب ارتباط پيدا مي كند كه در آنجا وارد مي شويم.
من به برجام به آن صورتي كه عمل و محقق شد، خيلي اعتقادي نداشتم و بارها نيز به خود مسئولان اين كار از جمله به آقاي رئيس جمهور و وزير محترم امور خارجه اين مطلب را گفتيم و موارد زيادي را به آنها تذكر داديم
3- پاسخ هاي احتمالي اين سوال مهم پيش از اين در همين ستون بررسي شده است. يكي از اين پاسخ ها مربوط مي شد به منظومه فكري برخي از جريان هاي سياسي نزديك به دولت. قطب نماي آنها تحت هر شرايطي «غرب» را نشان مي دهد. آنها اصلا اعتقادي به خودكفايي و روي پاي خود ايستادن، همكاري كردن با كشوري غير از كشورهاي غربي ندارند. بعضا در غرب درس خوانده و بزرگ شده اند و ارزش هاي غربي در پوست و گوشت و خونشان است. وضعيت كشورهايي مثل عربستان، امارات و بسياري از اين كشورهاي صددرصد وابسته به غرب را مي بينند، تحقير شدنشان، دوشيده شدنشان را مي بينند اما به روي مبارك نمي آورند. معتقدند فقط يك راه وجود دارد و آن مذاكره است. براي همراه كردن افكار عمومي علاوه بر دروغ، آنها را مي ترسانند. از سايه جنگ. مي گويند اگر بر سر موشك هايمان مذاكره نكنيم، جنگ مي شود. دقت كنيد! مي گويند چون سايه جنگ آمده بايد بر سر موشك هايمان مذاكره كنيم. در آستانه جنگ، كدام ديوانه اي بر سر سلاحش مذاكره مي كند؟!
برخي خبرها و تحركات اما مي گويند، آنها فقط نمي گويند بايد مذاكره كرد. آنها عملا مقدمات مذاكره را كليد زده اند، منتها به دور از چشم رسانه ها و در سطحي پايين تر. رئيس جمهور سوئيس، حافظ منافع آمريكا (در ايران) به ديدار مقامات آمريكايي مي رود، ژاپن از ظريف براي سفر به اين كشور رسما دعوت مي كند، وزير خارجه عمان سر زده به تهران مي آيد. وجه مشترك اين سه كشور وقتي به «ايران» مي رسند چيست؟ ميانجيگري! براي چه؟ مذاكره! و ناگهان خبر مي رسد وزير خارجه كشورمان با يكي از نمايندگان كنگره آمريكا ديدار كرده! و طرف مقابل نيز از سوي وزارت خارجه آمريكا مامور ديدار با ظريف شده است!
تكرار يك اشتباه پرخسارت، با وجود تجربه آن، ديگر «خطاي خدمت به خود» نيست، «خطاي خدمت به دشمن» است. آقايان! تنها راه فائق آمدن بر مشكلات، حل معضلات اقتصادي، بيكاري، تورم، ركود، فساد و...دادن امتياز به دشمن نيست، داشتن يك جو اراده و درآمدن از كرختي و بي حالي و توهم است. نويسنده: جعفر بلوري