دروغ نامه کیهان یکشنبه ۲۵ -شهریورماه سال- ۱۴۰۳
یادداشت روز اوین
نامه کیهان "مقایسه وضعیت
اسرائیل در اولین و آخرین جنگ"
پاسدار سپاه تروریست
قدس زارعی که همکار ویادداشت نویس اوین
نامه کیهان سربازجوشریعت نداری وکارشناس
صدا وسیمای میلی وضد ملی است پیرامون مقایسه
وضعیت جنگ های اسراییل درا ولین
وآخرین جنگ قلم زنی وتحلیل گری نموده و درجاده یک طرفه همراه با شیوه سانسور گاز داده است ولی جنگ ۱۱ روزه جهاد اسلامی با اسراییل را ازقلم انداخته ولی درمورد ۳ جنگ دیگر
کشورهای عربی و حزب الشیطان لبنان وحماس
با اسراییل نگفته است که اسراییل آغاز
گراین جنگ ها نبودند وهمه کشورهای عربی دراین جنگ ها در دفاع از ملت فلسطین مقابل
اسراییک همآهنگ نشدند. همانگونه که یادداشت نویس نگفته است سرنوشت این جنگ ها چه شد وچه بخش هایی از
سرزمین های فلسطین وسوریه دراین جنگ ها ضمیمه اسراییل گردید و میزان خسارات وارده
وتلفات به کشورهای عربی درگیر جنگ با اسراییل دراین جنگ ها چه تعداد بودندبه ویژه
پس ازحمله ۷ اکتبر حماس به اسراییل وادامه
آن که تبدیل به جنگ فاجعه بار ۱۱ ماهه شده چه تعداد از فلسطینیان غزه وحتی
نوارباختری جان باخته اند؟ همچنین در مورد حزب الشیطان وجنوب لبنان هم صادق است .
مهمتر هیچ اشاره ای هم به نقش رژیم تروریستی ولایت فقیه درتحریک حزب الشیطان لبنان درجنگ ۳۳ روزه و
حماس به حمله ۷ اکتبر به اسراییل وتأکید
حماس برادامه جنگ با اسراییل نکرده است
تادر نهایت بتواند درپایان یادداشت
خود چنین نتیجه گیری دلخواه کند یک
نکته مهم در این زمانه این است که «مقاومت» از آنچنان قدرتی برخوردار شده که دولتهای
مخالف مقاومت که منظور کشورهای عربی
است که «دولتهای محافظهکار» خطاب
شده اند، پس از آغاز عملیات طوفانالاقصی و نیز پس از شروع جنگ غزه، جرأت ابراز
همراهی با آمریکا و اسرائیل را ندارند و حال آنکه همه میدانیم، پشت صحنه این
دولتها چیست؟ در واقع در این صحنه، دوستان اسرائیل در منطقه قادر به ابراز زبانی
حمایت از آن نیستند، در حالی که دوستان فلسطین که رژیم تروریستی ولایت فقیه و حزب
الشیطان لبنان وحوثی هایی منی وگروه های تروریستی مسلح عراقی اند، با توان نظامی
به حمایت از مقاومت غزه برخاستهاند. چون
حزب الشیطان لبنان با فشار وتهدید سپاه تروریست قدس از آغاز جنگ به میان آمده و بخش شمالی رژیم را
درگیر نموده و ی حوثی های منی هم جبهه
جنوب رژیم را با پرتاب هرازگاهی موشک به
سوی اسراییل درگیر کردهاند. این تفاوت دو صحنه است که با نگاه به آن میتوان افق
جنگ غزه را مشاهده کرد.
رژیم غاصب صهیونیستی
در طول 76 سال حیات ننگین خود سه جنگ طولانی را تجربه کرده است؛ جنگ 1948 با
کشورهای عربی، جنگ 1982 لبنان و جنگ 2023 غزه. بقیه جنگهای رژیم غاصب بین دو روز
تا 51 روز به درازا کشیده شده است. طولانیترین جنگ رژیم غاصب، جنگ 1982 علیه
لبنان است که تا سال 2000 ادامه پیدا کرد. اسرائیلیها این جنگ را «عملیات صلح
برای جلیل» نامگذاری کردند، در حالی که در آن زمان «جلیل» مورد تهدید قرار نگرفته
بود. البته سیر جنگهای رژیم غاصب (چه آنگاه که مورد حمله قرار گرفت و چه آنگاه که
آغازکننده جنگ بود) بیانگر آن است که رژیم در مواجهه با مقاومت مردمی در دورهای
کوتاه، قادر به پایان دادن به جنگ به نفع خود نبوده و آنگاه که جنگ را در دورهای
کوتاه به پایان رسانده، شکست را پذیرفته است.جنگ 1361/ 1982 رژیم
علیه لبنان تا سال 1379/ 2000 یعنی به مدت 18 سال به طول انجامید و اسرائیل در این
مدت زیر فشار شدید مقاومت مؤمنانه مردم لبنان و اقدامات پیدرپی نظامی مقاومت
قرار گرفت و در نهایت ناچار شد طی دو مرحله، در سالهای 1375/ 1996 و 1379/2000،
لبنان را ترک نماید. رژیم اسرائیل در جنگهای بعدی و تا پیش از جنگ اخیر غزه، دورهای
بین دو روز تا 51 روز جنگ را تجربه نموده است. بنابراین میتوان گفت پس از پایان
جنگ علیه لبنان در سال 1379/ 2000 یعنی در این حدود 25 سال، جنگ کنونی غزه طولانیترین
درگیری آن بوده است. کما اینکه در حد فاصل تأسیس رژیم منحوس تا حمله آن به لبنان،
هم جنگ کنونی غزه طولانیترین جنگ آن به حساب میآید.رژیم غاصب در جریان جنگ
1948 که با تهاجم مشترک ارتشهای مصر، اردن، عراق، سوریه، عربستان، یمن و گروههای
نامنظم عربی ـ فلسطینی شامل «ارتش آزادیبخش عرب»، «النجاده» و «ارتش جهاد مقدس»
مواجه گردید، ناگزیر شد 117500 نیروی نظامی یهودی را به مصاف 63500 نیروی نظامی
عرب بفرستد. اسرائیل پس از ده ماه با پیروزی بر قوای عربی از جنگ خارج گردید. در
نتیجه این جنگ، رژیم غاصب تمام نواحی فلسطینی که در طرح تقسیم سازمان ملل برای
یهودیان در نظر گرفته شده بود را تصرف کرد و علاوهبر آن بر 60 درصد بخشهایی که
در طرح سازمان ملل برای عربها در نظر گرفته شده بود، مسلط گردید. تنها دستاورد
ارتشهای عربی، الحاق کرانه باختری به اردن و الحاق غزه به مصر بود. این جنگ در
زمانی روی داد که فاصلهای میان تأسیس رژیم اسرائیل و این جنگ نبود و پایههای
رژیم آنچنان استحکامی نداشت و بر صحنه بینالملل هم نوعی آنارشی ناشی از آغاز جنگ
سرد حاکم شده بود و لذا اسرائیل آنچنان ارتباطات درخوری در حوزه منطقهای و
فرامنطقهای پیدا نکرده بود. علت اصلی پیروزی رژیم غاصب بر قوای عربی در آن جنگ
این بود که از یکسو غاصبان در وضعیت «انسجام کامل» قرار داشتند، در حالی که عربها
دچار اختلافهای زیاد بودند. از سوی دیگر عربها جنگ با رژیم غاصب را جدی نگرفتند
و به گمان اینکه غلبه بر آن کار آسانی است، از تمام قوای خود استفاده نکردند. در
این جنگ علیرغم آنکه رژیم تازهتأسیس غاصب بیش از 117 هزار نیروی نظامی را پای
کار آورد، طرفهای عربی تنها به اعزام حدود 63 هزار نفر یعنی نزدیک به نیمی از
نیروهای نظامی رژیم بسنده کرده بودند. در این جنگ عربها با حدود 16 هزار کشته در
برابر حدود 6500 کشته اسرائیلی، به آتشبس تن دادند. جمعبندی این صحنه را در نظر
داشته باشید؛ رژیمی تازه تأسیس در محیط بینالمللی بیثبات و در مواجهه با ارتش
هشت کشور عربی، توانست علیرغم طولانی شدن جنگ ـ 294 روز ـو به محاصره درآمدن، به
پیروزی برسد و تا سال 1956 یعنی ۹،۸ سال بعد در وضعیت آرامش
قرار گیرد.این وضعیت را با جنگ کنونی غزه مقایسه کنید. رژیم با
هدف اخراج فلسطینیها از غزه ـ به بهانه عملیات طوفانالاقصی ـ وارد جنگ با
فلسطینیهای ساکن در «باریکه غزه» شد، هماینک 340 روز از این جنگ میگذرد و
برخلاف جنگ 1948، اینک این طرف مقابل اسرائیل یعنی فلسطینیها هستند که به محاصره
کامل زمینی، هوائی و دریایی درآمدهاند و اسرائیل علیرغم آن همه جنایت با هیچ
محدودیتی در زمین، دریا و هوا مواجه نیست و با این وجود نتوانسته به پیروزی برسد و
هنوز در حال دادن تلفات است. مقایسه این دو جنگ، افق تحولات را به ما نشان میدهد.
اسرائیل اینک و 11 ماه پس از جنگ در حال آسیب خوردن از جبهه مرکزی یعنی مقاومت
فلسطین، جبهه جنوب یعنی یمنیها، جبهه شرق یعنی عراقیها و جبهه شمال یعنی لبنانیها
است و با وجود اینکه با این همه جبهه مفتوح مواجه میباشد، قادر به آرام کردن فضای
داخلی خود نیست! اسرائیل و طرف فلسطینی اینک در مقایسه با جنگ 1327 / 1948 در
وضعیت معکوس قرار گرفتهاند؛ در جنگ 48، جبهه اسرائیل متحد بود و هیچ رخنهای در
آن مشاهده نمیشد، در حالی که جبهه عربی در هدفگذاری و قبول مسئولیت دچار تعدد و
تفرقه بود. در آن جنگ، مصر با همه توان به صحنه نیامد و از ارتش بیش از 300 هزار
نفری آن، ابتدا 10 هزار و سپس 20 هزار نفر درگیر جنگ شد و عراقیها ابتدا با 2000
و در نهایت با 18000 نیرو وارد جنگ شدند و سهم لبنان و یمن در این جنگ به ترتیب
436 و 300 نفر بود! با این وصف در این جنگ به دست آوردن پیروزی برای یهودیها دشوار
نبود، اما مهم استقامت آنان در جنگی نزدیک به ده ماه و عدم بروز شکاف در میان آنها
بود. امروز اسرائیل دچار درگیریهای داخلی شده و در سطح فرماندهی نظامی هم گرفتار
مسایل بسیار میباشد. رژیم غاصب اسرائیل امروز از حیث جنگافزار و از حیث
برخورداری از پشتیبانی خارجی وضع بسیار بهتری نسبت به 1327 / 1948 دارد و اصولاً
با آن زمان قابل مقایسه نیست و از آن طرف، فلسطینیهای تحت محاصره در غزه، در
مقایسه با توانمندیهای آن زمان ارتشهای عربی و این زمان ارتش اسرائیل، چیزی در
اختیار ندارد با این وجود، افق طرف فلسطینی بسیار روشنتر است. دلیل آن چند چیز میباشد:1ـ در این جنگ یک عنصر
قوی معنوی ـ اعتقادی به میدان آمده است. نیرویی که به آموزههای وحیانی و آیاتی
نظیر «وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ» (آیه 39 سوره حج) به طور جدی
باور دارد، امداد الهی را به عنوان علتالعلل موفقیت به حساب میآورد. انتخاب حدود
پنج هفته پیش ـ یحیی سنوار ـ بهعنوان رهبر حماس، نشان داد جنگ، با قاعده اعتقادی
ـ دینی به رزمگاه جندالله در مقابل جندالشیطان تبدیل شده است و نتیجه چنین جنگی بر
همگان واضح است.2ـ علاوهبر این در زمانه
1948، مسلمانان جبهه روشنی نداشتند، نظام چندقطبی اروپایی قرنهای 18 ـ 19 و تا
نیمه قرن 20 به پایان رسیده بود، اما مسلمانان در وضع بیخبری قرار داشته و هیچ
قلهای برای نشان دادن و دل بستن آنان به آن وجود نداشت. بر این اساس کشورهای جهان
اسلام معطل سیاستورزیهای قدرتهایی بودند که اصولاً نمیخواستند فلسطینی که نماد
شکست آنان در جنگ صلیبی است، باقی بماند. در دوره کنونی، هر چند هنوز بسیاری از
کشورهای اسلامی، همچنان بخشی از جهان غرب به حساب میآیند اما در میان آنان یک
«جمهوری اسلامی» وجود دارد که به مسلمانان پشتگرمی میدهد. از اینرو گروههای
مقاومت در لبنان، در یمن، در عراق، در فلسطین و... حفظ جمهوری اسلامی را ضرورتی
فراتر از بقاء خودشان میدانند؛ آنان معتقدند در جهانی که بر آن قاعده قدرت حاکم
است، مسلمانان نمیتوانند بدون نشان دادن قدرت مؤثر، حقوق خود را مطالبه نمایند.3ـ یک نکته مهم دیگر در
این زمانه این است که «مقاومت» از آنچنان قدرتی برخوردار شده که دولتهای مخالف
مقاومت که «دولتهای محافظهکار» خطاب میشوند، پس از آغاز عملیات طوفانالاقصی و
نیز پس از شروع جنگ غزه، جرأت ابراز همراهی با آمریکا و اسرائیل را ندارند و حال
آنکه همه میدانیم، پشت صحنه این دولتها چیست؟ در واقع در این صحنه، دوستان
اسرائیل در منطقه قادر به ابراز زبانی حمایت از آن نیستند، در حالی که دوستان
فلسطین، با توان نظامی به حمایت از مقاومت غزه برخاستهاند. حزبالله از آغاز جنگ
به میان آمده و بخش شمالی رژیم را درگیر نموده و یمنیها جبهه جنوب رژیم را درگیر
کردهاند. این تفاوت دو صحنه است که با نگاه به آن میتوان افق جنگ غزه را مشاهده
کرد.سعدالله زارعی