یادداشت روز اوین نامه کیهان "لیبی، سوریه، اوکراین؛ سه صحنه، یک کارگردان"

 دروغ نامه کیهان  یکشنبه -۱۴ اردیبهشت ماه سال-۱۴۰۴

یادداشت روز اوین نامه کیهان "لیبی، سوریه، اوکراین؛ سه صحنه، یک کارگردان"

 درتقسیم کار موازی کاری مشابه محور موضوع یا سوژه مورد نظر که بطور قطع هیچ ربطی به منافع ملی ومردم ومطالبات شان وبحران های فراگیر کشور به ویژه بحران اقتصادی وتحریم ها وتورم وگرانی ها و اختلاس های چندین میلیارددلاری وفسادهای نهادینه شده روز افزون درحال رشد ومنافع ملی ندارد . چون محور اصلی ضدیت با آمریکا و مخالفت با مذاکره  هسته ای  می باشد . زیرا هدف حمایت از برنامه بی نهایت پرهزینه دست یابی به سلاح هسته ای پاسداران جنایتکار وغارتگر وجنگ افروز به انباشت ثروت های نجومی رسیده است تا تضمین پشتوانه حاشیه امنیتی و بقای شان شود . برای همین همکار وهم قلم  سربازجوشریعت نداری دریادداشت خود  ازموضع  سخت ضدآمریکایی  بدون اشاره به نقش روسیه وچین در دفاع از برنامه هسته ای  وهدف نهایی اش  حتی چنانچه منجر به جنگ باآمریکا شود حاشیه پردازی کرده است.  بنابراین  برای توجیه دربنداول کیفر خواست خود ازتجربه سقوط سرهنگ قذافی  که درادامه با چاشنی کردن شباهت تراشی لیبی با زلنسکی در اکرائین و جولانی درسوریه  که جای  بشار اسد جنایتکار  سقوط کرده در سوریه شده با عنوان دلقک های دیکتاتور  چنین نقل ویاد کرده است - کمتر از یک سال پس از سقوط دیکتاتور لیبی در سال 2011‌، با یکی از اساتید دانشگاه‌های این کشور مصاحبه‌ای داشتم. از او درباره شرایط لیبیِ پس از قذافی سؤال کردم. او گفت در دوران قذافی، دیکتاتوری در کشور حاکم بود و مردم از شرایط راضی نبودند اما، پس از کشته شدن او از سوی متحدان اروپایی‌اش، اوضاع به مراتب بدتر شد. قذافی- با هر نیتی- امتیازات اقتصادی ویژه‌ای برای جوانان و خانواده‌ها در نظر گرفته بود و امنیت هم پا برجا بود اما، به نظر می‌رسد این شرایط دیگر وجود ندارد و مردم لیبی دیگر در خواب هم این شرایط را نخواهند دید. آنچه پس از سقوط او شکل گرفت، نه دموکراسی بود و نه ثبات؛ بلکه آشوب بود و فروپاشی و تجزیه (نقل به مضمون) وقتی این مصاحبه انجام می‌شد، خلأ قدرت در این کشور حاکم شده و کشورهای غربی برای غارت نفت آن، هجوم آورده بودند. در هر گوشه‌ای از این کشور یک نظامی، عَلَم استقلال و جدایی را بلند کرده و لیبی دچار یک هرج و مرج اساسی شده بود. ده سال پس از سقوط قذافی، «یورونیوز» نوشت: «هرچند دیکتاتور لیبی کشته شد اما مرگ او نتوانست دموکراسی یا ثبات را در این کشور برقرار کند و بر عکس این کشور یک دهه است که در درگیری‌های داخلی، رقابت‌های خارجی و همچنین تنش‌های میان شبه نظامیان مافیایی گرفتار آمده است. رقابت‌هایی که برای تسلط بر منابع این کشور نفت‌خیز، آرامش و ثبات را از مردمان لیبی گرفته است.» لیبی امروز هم اوضاع خوبی ندارد. نفتش در حال غارت است و در هر گوشه ای، یک فرد قدرت را در دست گرفته و هر یک از سوی یک قدرت‌ خارجی حمایت می‌شود. وقتی قذافی سرنگون شد، رهبران کشورهای غربی گفتند: «مردم لیبی مستحق زندگی بهتری بودند....دموکراسی را برای شان هدیه آوردیم.»(!)درپایان یادداشت نویس  همکار وهم قلم وهم هدف سربازجو شریعت نداری  بدون آنکه بگوید که رژیم منفور وفاسد وغارتگر ولایت فقیه برای مردم ایران وکشور طی ۴۶ سال چه کرده است .اما  برای برجسته کردن  دلیل مخالفت  با مذاکره هسته ای با آمریکا نتیجه گیری کرده است  تحولات لیبی، اوکراین و سوریه، هر یک به‌تنهائی سندی کافی برای افشای پروژه‌ فریبکارانه‌ای هستند که سال‌هاست با نام‌هایی چون «دموکراسی»، «حقوق بشر» و «اراده‌ مردم» به ملت‌ها تحمیل می‌شود، اما در عمل چیزی جز بی‌ثباتی، تجزیه، و تسلط آمریکا به دنبال ندارد. قذافی، زلنسکی یا اسد؛ هر سه قربانیِ سناریویی شدند که در آن بازیگران اصلی، قدرت‌های غربی بودند، نه مردم کشورشان. این وقایع نشان دادند که آنچه آمریکا می‌خواهد، نه دموکراسی است و نه رهایی از استبداد؛ بلکه صرفاً مهار رقبا، چنگ انداختن بر منابع و جای‌گیری ژئوپلیتیکی در نقاط حساس جهان است. آنچه پس از این مداخلات در این سه کشور به‌جامانده آیا چیزی جز خاکستر، آوار، آوارگی، مرگ، و تحقیر ملی است؟! از آن سو، در داخل کشور نیز صداهایی هستند که ناآگاهانه یا عامدانه، دقیقاً همان روایتی را تکرار می‌کنند که کاخ سفید و تل‌آویو می‌خواهند. روایت‌هایی ساده‌لوحانه از «تغییر» و «گذار» که بعضا به ابزار «مذاکره» هم گره می‌خورد که نه به ثبات ختم می‌شود و نه به آینده‌ای بهتر...اگر از نیاموزیم همان سرنوشتی در انتظار ما خواهد بود که امروز در طرابلس، کیف یا دمشق می‌بینیم...

۱- کمتر از یک سال پس از سقوط دیکتاتور لیبی در سال 2011‌، با یکی از اساتید دانشگاه‌های این کشور مصاحبه‌ای داشتم. از او درباره شرایط لیبیِ پس از قذافی سؤال کردم. او گفت در دوران قذافی، دیکتاتوری در کشور حاکم بود و مردم از شرایط راضی نبودند اما، پس از کشته شدن او از سوی متحدان اروپایی‌اش، اوضاع به مراتب بدتر شد. قذافی- با هر نیتی- امتیازات اقتصادی ویژه‌ای برای جوانان و خانواده‌ها در نظر گرفته بود و امنیت هم پا برجا بود اما، به نظر می‌رسد این شرایط دیگر وجود ندارد و مردم لیبی دیگر در خواب هم این شرایط را نخواهند دید. آنچه پس از سقوط او شکل گرفت، نه دموکراسی بود و نه ثبات؛ بلکه آشوب بود و فروپاشی و تجزیه (نقل به مضمون) وقتی این مصاحبه انجام می‌شد، خلأ قدرت در این کشور حاکم شده و کشورهای غربی برای غارت نفت آن، هجوم آورده بودند. در هر گوشه‌ای از این کشور یک نظامی، عَلَم استقلال و جدایی را بلند کرده و لیبی دچار یک هرج و مرج اساسی شده بود. ده سال پس از سقوط قذافی، «یورونیوز» نوشت: «هرچند دیکتاتور لیبی کشته شد اما مرگ او نتوانست دموکراسی یا ثبات را در این کشور برقرار کند و بر عکس این کشور یک دهه است که در درگیری‌های داخلی، رقابت‌های خارجی و همچنین تنش‌های میان شبه نظامیان مافیایی گرفتار آمده است. رقابت‌هایی که برای تسلط بر منابع این کشور نفت‌خیز، آرامش و ثبات را از مردمان لیبی گرفته است.» لیبی امروز هم اوضاع خوبی ندارد. نفتش در حال غارت است و در هر گوشه ای، یک فرد قدرت را در دست گرفته و هر یک از سوی یک قدرت‌ خارجی حمایت می‌شود. وقتی قذافی سرنگون شد، رهبران کشورهای غربی گفتند: «مردم لیبی مستحق زندگی بهتری بودند....دموکراسی را برایشان هدیه آوردیم.»(!)۲- آنچه امروز بر سر اوکراین آمده، بی‌شباهت به لیبی نیست. با این تفاوت که اوکراین، یک اروپایی و از متحدان آمریکاست. آمریکا برای مهار روسیه و تضعیف این متحد سنتی و قدرتمند، به اوکراین نیاز داشت. گسترش ناتو به سمت روسیه- بنا به گفته دانشمندانی مثل جان مرشایمر- اساس شکل گیری جنگ اوکراین است. آمریکا و چند کشور اروپایی به زلنسکی قول داده بودند، با تحریم روسیه و تسلیح اوکراین، مانع از پیروزی روسیه شوند. اما در کمال تعجب و 3 سال دو ماه و 9 روز پس از شروع این جنگ، آمریکا کنار روسیه ایستاده و اوکراین را عامل شروع جنگ معرفی کرد؛ شبه جزیره کریمه را به پوتین بخشید و معدن و ثروت‌های طبیعی این کشور را هم برای خود برداشت! اکنون اوکراین مانده است و یک رهبر تحقیر شده با یک کشور ویران...!۳- بدتر از دیکتاتورها و دلقک‌هایی که به قدرت می‌رسند، آن کت و شلوارپوش‌های کراواتی هستند که، یک لحظه «دموکراسی» و «انتخابات آزاد» و «مردم» از دهانشان نمی‌افتد. آنها دیکتاتور را خلق و از آنها نهایت بهره‌برداری می‌کنند. این طیف مگر از قذافی بهره‌برداری نمی‌کرد؟! مگر رئیس‌جمهور پیشین فرانسه یعنی نیکولا سارکوزی به جرم دریافت پول کلان از قذافی برای پیروزی در انتخابات، محاکمه و محکوم نشد؟! کراواتی‌های چشم آبی، نه‌تنها از دیکتاتورها بلکه، از داعش و تروریست‌های تکفیری نیز حمایت می‌کنند و آنها را به جان و مال و ناموس مردم می‌اندازند. مگر ابومحمد الجولانی، سرکرده گروه تروریستی و تکفیری تحریرالشام-که تا همین چند سال پیش سر می‌بُرید و در لیست تروریست‌های تحت تعقیب بین‌المللی قرار داشت- را همین کت و شلوار‌پوش‌ها در سوریه به قدرت نرساندند؟! راستی از سوریه چه خبر؟ آیا اوضاع در این کشور با رفتن بشار اسد و آمدن آمریکا و رژیم صهیونیستی و ترکیه بهتر شده است؟!۴- 8 دسامبر 2024 یعنی کمتر از 5 ماه پیش، بشار اسد رئیس‌جمهور سوریه با یک برنامه پیچیده -که گفته می‌شود در دوران اوباما طراحی شده بود- و با تلاش‌های آمریکا، رژیم صهیونیستی و ترکیه به روسیه‌ گریخت و قدرت در این کشور از سوی همین سه دودستی تقدیم گروه تروریستی تحریرالشام شد. با سرعتی عجیب و باورنکردنی، این سه تمام ظرفیت خود را به میدان آوردند و تلاش کردند، به رژیم جولانی «رسمیت» ببخشند. سفرهای پی‌در‌پی هیئت‌های بین‌المللی و تبریک‌های با عجله شروع شد و جامه ریاست جمهوری را بر تن یک تروریست تکفیری کردند! جامه‌ای که به تن امثال جولانی زیادی گشاد است. عده‌ای هم در داخل کشور خودمان گفتند و نوشتند، هر کس جای اسد بیاید خوب است. یکی حتی نوشت، مهم این نیست که از این به بعد چه بر سر مردم سوریه می‌آید، مهم این است که مردم سوریه چند روزی خوشحالند! اکنون روزی نیست که رژیم صهیونیستی به سوریه حمله نکند. تقریبا روزی نیست که مردم در این کشور از سوی رژیم جولانی یا گروه‌های سلفی تکفیری دیگر کشته نشوند. 147 روز است که سوریه بدون اسد درگیر یک جنگ داخلی خانمان‌سوز است و این کشور رسما اشغال شده و هیچ بعید نیست همین روزها رسما خبر تجزیه آن را نیز بشنویم. هر یک از این سه، بخشی از سوریه را تصاحب کرده و مشغول غارت ثروت‌های طبیعی و نفت آن هستند. هر از چندگاهی نیز شنیده می‌شود که، گروهی اسلحه به دست گرفته تا برای حفظ جان و مال و ناموس‌شان وارد جنگ شوند اما با لشکرکشی‌های ترکیه و رژیم صهیونیستی و جولانی، قتل عام می‌شوند. هزاران نفر پس از رفتن بشار اسد کشته شده‌اند، صدها هزار نفر‌گریخته‌اند و سوریه تقریبا هیچ زیرساختی برایش باقی نمانده است. جولانی را هم که تاریخ مصرفش گویا رو به پایان است، هر روز به شکلی تحقیر می‌کنند. هر وقت جولانی می‌گوید، ما اسرائیل را به رسمیت می‌شناسیم و اجازه فعالیت علیه آن را نمی‌دهیم، بلافاصله صهیونیست‌ها می‌گویند، رژیم جولانی را به رسمیت نمی‌شناسیم. سه روز پیش صهیونیست‌ها به شکل تحقیر‌آمیزی چند متری کاخ ریاست جمهوری سوریه را هدف قرار دادند و دیروز هم خبر رسید که شهرهای مختلف سوریه از جمله تیپ 47 ارتش جولانی به شکلی بی‌سابقه از سوی صهیونیست‌ها بمباران شد! با او مثل دستمالی که پس از استفاده دور انداخته می‌شود، رفتار می‌شود و او حتی جرات نمی‌کند، علیه این رژیم یک کلمه حرف بزند! اگر امروز از مردم سوریه سؤال شود که «دوران بشار اسد با همه آن مشکلات بهتر بود یا الان؟» چه پاسخی می‌دهند؟ فهم این که، رفتن اسد و آمدن تروریست‌های تکفیری و رژیم صهیونیستی به سوریه، به نفع سوریه و ایران عزیز نیست، کار زیاد سختی نیست و به قول دوستی، فرد باید خیلی احمق باشد که این امر بدیهی و واضح را نفهمند! با این حساب چرا برخی در ایران با ذوق زدگی، گزارش لحظه به لحظه از پیشروی تروریست‌های تکفیری در سوریه می‌دادند و به مردم سوریه بابت رفتن اسد، تبریک می‌گفتند؟! تحلیل تحولات لیبی و اوکراین نیز از سوی این طیف، «وارونه» بود. آنها زلنسکی را «قهرمان در میدان» معرفی کرده و آینده روشنی برای لیبیِ پس از قذافی پیش‌بینی می‌کردند! شاید باور نکنید اما برخی در این طیف خود را «آینده پژوه» معرفی می‌کنند!۵- تحولات لیبی، اوکراین و سوریه، هر یک به‌تنهائی سندی کافی برای افشای پروژه‌ فریبکارانه‌ای هستند که سال‌هاست با نام‌هایی چون «دموکراسی»، «حقوق بشر» و «اراده‌ مردم» به ملت‌ها تحمیل می‌شود، اما در عمل چیزی جز بی‌ثباتی، تجزیه، و تسلط آمریکا به دنبال ندارد. قذافی، زلنسکی یا اسد؛ هر سه قربانیِ سناریویی شدند که در آن بازیگران اصلی، قدرت‌های غربی بودند، نه مردم کشورشان. این وقایع نشان دادند که آنچه آمریکا می‌خواهد، نه دموکراسی است و نه رهایی از استبداد؛ بلکه صرفاً مهار رقبا، چنگ انداختن بر منابع و جای‌گیری ژئوپلیتیکی در نقاط حساس جهان است. آنچه پس از این مداخلات در این سه کشور به‌جامانده آیا چیزی جز خاکستر، آوار، آوارگی، مرگ، و تحقیر ملی است؟! از آن سو، در داخل کشور نیز صداهایی هستند که ناآگاهانه یا عامدانه، دقیقاً همان روایتی را تکرار می‌کنند که کاخ سفید و تل‌آویو می‌خواهند. روایت‌هایی ساده‌لوحانه از «تغییر» و «گذار» که بعضا به ابزار «مذاکره» هم گره می‌خورد که نه به ثبات ختم می‌شود و نه به آینده‌ای بهتر...اگر از نیاموزیم همان سرنوشتی در انتظار ما خواهد بود که امروز در طرابلس، کیف یا دمشق می‌بینیم...جعفر بلوری