گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 12 آذر ماه سال 1388

دعوا(گفت و شنود)

شیر فوت کرد به کلاغ ،ریخت پر و بالش

گفت از رو رفتی، اما کلاغ باقیل و قالش

به شیر گفت، تازه شروع شده است دعوا

چون لخت شده ام تا باتو رزم کنم و نجوا

گفت: خيلي عجيبه؟ عجيب نيست؟
گفتم: چي عجيبه؟
گفت: همه آنهايي كه به خاطر سليقه متفاوت و يا به هواي اينكه سران فتنه وابستگي به بيگانگان ندارند به يكي از آنها رأي داده بودند حالا متوجه شده و كنار كشيده اند ولي سران فتنه هنوز هم بيانيه مي دهند و ابراز وجود مي كنند.
گفتم: اين كه عجيب نيست؟ صدور بيانيه كه در اختيار خودشان نيست، مگر با وجود اينكه همه دست اندركاران اصلي حزب مشاركت در زندان بودند، پشت سر هم به نام اين حزب بيانيه صادر نمي شد؟
گفت: چه عرض كنم؟!
گفتم: كلاغي لب يك رودخانه و در كنار يك شير نشست و به شير گفت؛ برو كنار مي خواهم آب بخورم! شير با بي محلي به او نگاه كرد و گفت بخور و برو و حرف زيادي نزن، اما كلاغ شاخ و شانه كشيد كه بايد بروي و شير با پشت پنجه ضربه اي به كلاغ زد و او را چندمتر آن طرف تر پرت كرد و گفت؛ حالا از رو رفتي؟ و كلاغ كه بال و پرش ريخته بود گفت؛ نه! تازه كتم را درآورده ام كه باهات دعوا كنم؟!

گفت : خیلی عجیبه

چون با کمک غریبه

با اینکه از اینان فاصله گرفته رأی دهندگان

ولی سران فتنه با وابستگی به بیگانگان

هنوزچپ و راست انتشار می دهندهی بیانیه

دعوت به تحریک می کنند با التماس طمأنینه

تادر برابر پاسدار آق محمود

اینگونه کرده باشند ابراز وجود

گفتم : مردم معترض دارند می آورند فشار

تارهبران رقیب مجبور شوند بیانیه دهند انتشار

تلاش می کنند تا صدای رادیکال کنند خاموش

تا به خطر نیفتد عمود خیمه ی نظام چموش

حال سربازجو جای اینکه از اینان کندقدردانی

برای حزب مشارکت کرده است لغز خوانی

البته چون پاسداران کودتاگر ترسیده انداز 16 آذر

سربازجو خود زنی کرده ، خود زده به این در و آن در

گفت : سربازجو مثل کلاغی خبر چین

خود به لب رودخانه رساند پاورچین

البته در کنار این رودخانه بود یک شیر

به شیر گفت برو کنار، این کلاغ حقیر

چون می خواهم من از آن بخورم آب

شیر بی توجه گفت به کلاغ بی تاب

آبت را بخور و برو زیا دی مزن حرف

حق نداری خبرچین بگوئی مزخرف

نا گهان خبرچین شد مثل رهبر چلاق

برای شیر شاخ وشانه کشیداین کلاغ

این خبرچین با تهدید شیر را کردخطاب

گفت برو کنار شیر ، کنجی بگیر خواب

شیر فوت کرد به کلاغ ،ریخت پر و بالش

گفت از رو رفتی، اما کلاغ باقیل و قالش

به شیر گفت، تازه شروع شده است دعوا

چون لخت شده ام تا باتو رزم کنم و نجوا