" اصطلاح اینکه گفته می شود سنگ بسته و سگ رها شده چیست؟ "
اصطلاحی است که می گوید سنگ را بسته و سگ را رها کرده اند. داستان این اصطلاح چنین است. گفته می شود که در یک زمستان سرد و برفی و یخ بندان یک کسی غریبه وارد دروازه یک شهری می شود. به محض ورودش سگ های گرسنه و ولگرد به سویش هجوم می آورند . غریبه که ترسیده بود برای دفع کردن هجوم سگ های ولگرد خم می شود تا که سنگی بر دارد و بسوی سگ های ولگرد پرتاب کند تا فاصله گیرند و وی را رها سازند . ولی چون سنگ ها آنگونه بر زمین دوخته یا چسبیده که قابل کندن یا جدا شدن از زمین نبودند . آنگاه غریبه بلند شده وسرپامی ایستد و با عصبیت فریاد می زند که این چگونه شهری است که سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند؟

همینطور جمله قصار دیگریست که گفته می شود دزد چو با چراغ آید گزیده تر بر کالا . یعنی اینکه دزد ی که چراغ بر دست خود دارد ، بدلیل حمل چراغ چ قدرت دید در دل تاریکی شب را دارد. بنابراین موقع دزدی قدرت انتخاب کردن اشیاء را دارد و آنچه گرانبها تر است بر می گزیند و با خود می بردو همچون دزد ناشی نیست که بقول معروف به کاهدان بزند .

اکنون بیش از 31 است که کشور ما اشغال چنین دزدان چراغ بر دستانی شده است که مردم و جامعه هم اسیر خود نموده وبه سبک همین اصطلاح بستن سنگ و رها کردن سگ ها، کشور و مردم را کنترل و اداره می کنند. از سوی دیگر این شیوه حکومت داری موجب شده که تعدادی شهروند ایرانی ترک کشور کنند و در خارج اقامت گزینند . ولی به یمن این شیوه ی حکومت داری که نه در سراسر کشور فراگیر بسط و تعمیم داده شده است ، بلکه دامنه آن به برون مرز هم کشیده شده است . البته انتقالش به برون مرز در پرتو سیاست صدور انقلاب بنیانگذار رژیم ضد بشری حاصل و ا مکان پذیر شده است. چونکه تلاش شده است تا که شبیه شرایط حاکم در داخل کشور اگر نه به این غلظت ، بلکه مشابه ی رقیق تر آن در برون مرز هم حکم فرما شود . متأسفانه هر چه زمان از عمر ننگین رژیم د بشری بیشتر می گذرد . چون ماهیت ضد بشری اش عریان و عیان تر می شود. همینطور شرایط زندگی و تحمل نا پذیری داخل کشور سخت تر وتنگ تر می شود . لذا موجب شده که بر موج فرار مغزها و مهاجرت ها شهروندان ایرانی به برون مرزافزوده گردد. اما مشکل اینجاست که اگر چنانچه این شهروندان ایرانی ترک وطن کرده که در حال افزایش می باشند اینان به مخالفان برون مرز به پیوندند. این اقدام هر گز خوشآیند حاکمان رژیم ضدبشری نیست . پس می بایست برای کنترل اینان وهم تأثیر گذاری شان بر روی مخالفان وناراضیان برون مرز، سیاست انفعال یا وصل شدن به جناحی از رژیم دنبال شود تا که نقش اپوزیسیون درون نظام را اجرا نمایند . البته برخی از اقدامات اینان بطور مستقیم و غیر مستقیم به روش مبلغ و مروج اجرای برنامه های ادبی و تاریخی و هنری و سینمائی و تاریخی و باستانی... دنبال می شود. معمولاً در اینگونه مراسم بیشتر اوقات از هنرمندان و سخنوران ومجریان از درون کشور استفاده می شود. یا آنانی هستند که به ایران تردد دارند . فراموش نشود با تحریک کردن حس وطن پرستی و یا گاهی نق زدن های کمرنگ علیه ی جناحی از نظام ، تلاش برای ایجاد نوعی سرپل و همسوئی فضای برون مرز با داخل کشور می شود.برای اینکه رژیم مستبد و فاشیست مذهبی بدلیل اینکه مشروعیت ندارد و ضد مردمی می باشد.بنابراین نیاز به نوعی مشروعیت تراشی کاذب در برون مرز دارد مشروط بر اینکه اهرم فشاری هم بر روی مخالفان بر انداز می باشد.

از سوی دیگر چون حاکمان رژیم ضد بشر وحشت عجیبی از آزادی و آگاهی در داخل کشور دارند. اما از اهرم های سرکوب و خفقان وسانسور و کنترل در داخل کشور بر خور دارند، ولی نگران اقدامات اعتراضی منسجم در برون مرز وتأثیر گذاری آن در درون کشور همچون زمان شاه می باشند. لذا تلاش می کنند که با ترفند های گوناگون سایه ی شوم اختناق و سرکوب و سانسور و با گفتمان مدح و ثنا و تمجید و تحسین با وارونه گوئی همراه با کتمان کردن حقایق رایخ در داخل کشور را جایگزین واقعیات ملموس در برون مرز کنند تامانع از برپائی مراسم و برنامه های نقادانه و سازنده از طریق سفیران فرهنگی اعزامی یا همسویان شان شوند تا که سیاست انفعال وبی تفاوتی نسبت به شرایط مردم در داخل کشور یاآویزان شدن به جناح مغلوب دنبال شود. از این منظر است که در برون مرز هر جا احساس شود که امکان تجمعات ایرانیان بهر دلیل وجود داشته باشد. معمولاً عوامل تبلیغاتی یا چشم و گوش حامیان رژیم ضد بشری هم وجود دارند. حال این مکان ها می خواهد سالن غذا خوری یا فروشگاه های مواد غذائی ایرانی باشد . یا انحمن و نهاد و تشکل های خدماتی و هنری و سینمائی و ادبی و تاریخی و سیاسی و مراسم جشن های ملل و باستانی و حتی مذهبی و غیرو باشد . تا جائیکه حتی در میان رسانه های خبری و مطبوعاتی و نوشتاری و گفتاری فارسی زبان هم نفوذ کرده اند و ردانه همان خط و خطوط سانسور و اتهام زدن و تسلیم و مطیع سازی حاکم بر ایران را دنبال و تبلیغ می کنند . اما اگر چنانچه باشند کسانی که نه تسلیم این شرایط تحمیلی نمی شوند ، بلکه گاهی هم افشاگری می کنند . آنگاه کوشش می شود که با همان اصطلاح بسته شدن سنگ و رها شدن سگ با اینان بر خورد شود .

به خصوص اینکه ناگفته نماند یکی از ویژگی های برجسته و منحصر به فرد ما ایرانیان متخصص و صاحب نظر در همه زمینه ها در حد کارشناس و خبره بودن می باشد . بطور مثال کسی که در ایران مترجم بوده در برون مرز گوینده و مجری رادیو و بلند گوی ایرانیان شده است . یا دیگری مشخص نیست که در ایران چکاره بوده ولی در برون مدیر مسئول نشریه هفتگی و... شده است .یا اینکه کسی که گویا در ایران روانشناس بوده است . در برون مرز همچون آچار فرانسه، متخصص مفسر سیاسی و کارشناس هنری و ادبی و نظریه پرداز جامعه شناس و استادعرفان و...خلاصه مشل گشای هر درد و کلید هر قفل زنگ زده ای شده است . دلیل هم مشخص است از یک سو وجود استبداد نهادینه شده ی دیرینه ی تاریخی با حاکم بودن تک صدائی مطلق همراه با مشتی ستایشگر و متملق و چاپلوس دور قاب چین فرصت طلب که دور و بر مستبد در حال پرسه زنی بوده اند . از طرف دیگر خفقان و سرکوب و نا آگاهی وخانه نشین کردن آگاهان و دلسوزان موجب قحط الرجال شده است آنگونه که یک پاسدار گمنام وهذیان گوی میتواند به آسانی رئیس جمهور شود که پشت عملی کردن یکی ازبیشمار وعده های داده شده ی خود به مردم ایران مانده است، ولی ادعای مدیریت تغییرساختار جهان و اصلاح آن را دارد البته گاهی هم یدک عنوان یا مدرک کلاسیک چاشنی آنسوی معادله ی مانور تبلیغاتی فرصت طلبان نان به نرخ روز شده است .

خلاصه آخوند های حاکم با پاسداران وشرکای غارتگر و حامیان داخلی و برون مرزی شان آنگونه همه معیار و جایگاه و ارزش های اجتماعی واخلاقی را تغییر داده و معکوس و وارونه کرده اند که فرهنگ دروغ گفتن و سرهم کلاه گذاشتن ومردم را سر کار گذاشتن را رسم ورایج کرده اند تا سهمی بیش از قدرت و ثروت تصیب شان شود . البته مشکل فرهنگی در ایران که زائیده ی ترکیب استبداد و خرافات تاریخی است مزید بر علت شده و خود تبدیل به مصیبت بزرگی شده است . زیرا که در شرایطی که عده ای به دنبال دعا نویسی و رمالی و دجالی و برای در مان بیماران و محتاجان می باشند . از سوی دیگر در ایران مرسوم بود و بعید به نظر می رسد که زیاد تغییر کرده باشد که وقتی بیماری نزد دکتر می رفت. اگر چنانچه نسخه ی دکتر شامل چند قلم درار ونمی شد، اینگونه نتیجه گیری و قضاوت می شد که دکتر تجربه ندارد و حالی اش نیست وخوب درد را تشخیص نمی دهد که دارو کم تجویز نموده است . در صور تیکه داروی زیاد دادن نه نه اینکه عوارض جانبی در بر دارد ، بلکه گاهی هم خنثی کننده ی اثرات همدیگر یا تشدید درد می شود. ضمن اینکه داروی زیاد تجویز کردن، نوعی بهدر دادن پول و سرمایه یا تحمیل هزینه های اضافی به بیماران می باشد . البته همانگونه که گفته شد چون این رژیم ضد بشری حاکم بر ایران موجب شده است که همه ارزش های اجتماعی بر هم ریخته شود برای اینکه حرف اول و آخر را پول و قدرت در آن می زند .

شایان یاد آوریست که در این رابطه خاطره ای که خود شاهدش بودم بازگو شود . چند سال پیش بود که موردی پیش آمد که با یک دکتر پوست و جراحی زیبائی داخل کشور آشنا شدم که برای شرکت سمینار پزشکی یکه هفته ای از ایران به سیدنی استرالیا آمده بود . این فرد آنگونه اقتصادی و کاسبکارانه رفتار می کرد که وارد تر از هر صرافی مثل برق ارزش دلار استرالیا به ریال را تبدیل و محاسبه و بالا و پائین می کرد که چه باید بکند. گوئی یک بازاری حرفه ای و کارشناس صرافی ارز می باشد که برای تجارت اینجا آمده بود ونه شرکت در سمینار پزشکی. حال بماند که خیلی از بر نامه های سیمینار پزشکی را که همراه با هزیه بود قیچی و در آن شرکت نمی کرد . چون بقول خودش فقط از امکانات به موقع غذا و بحث و گردش و تفریحات مجانی سمینار پزشکی استفاده می کرد و تأکید می کرد که نیاز به این مدرک حضور در این سمینار دارد تا در مطب کارش از آن استفاده کند و بتواند رجوع کنند گان را بیشتر سر کیسه نماید . وی همچنین افسوس می خورد که چون تازه کار است هفته ای 10 میلیون تومان در آمد دارد که معادل یک چهارم در آمد دکتر های با سابقه ی همکارشان است . البته تلاش هم کرد تا در هفته نامه های فارسی زبان ستون تبلیغاتی برای جلب مشتری در ایران داشته باشد . می دانم که هستند دوستان دیگری که تجربیات مشابهی از گروه و تیم های دیگر شرکت کنند گان اعزامی از ایران در سمینار های اینجا یا کشور های دیگردارند.

بهرحال این نمونه زده شد تا که به مشابهت های برخی از مدعیان متخصص اینجا از جمله روانشناس ربط داده شود که چگونه در یک برنامه ی زد و بند عقده گشایانه ی به حساب گفتگوی رادیوئی که مورخ شنبه گذشته 26 ژوئن بر نامه ی فارسی سراسری ای بی اس (SBS) در استرالیا پخش شد. با تبانی مجری این رادیو باگفتگو شونده و بدون هیچگونه مقدمه ای منتقدان تشبیه به بیماران روانی و بد بین معرفی شدند . یعنی درست بر گردان همان اتهامات خرابکار و تروریست و وابسته به دشمن بیگانه خواندن که در زمان سیستم گذشته به فعالین ومبارزین سیاسی زده می شد ودراین رژیم به مخالفین ومبارزین و فعالین سیاسی اتهامات منافق و محارب و مفسد فی الارض وآشوبگر ومخل امنیت ملی وستون پنجم دشمن و... زده می شود .زیرا که همانگونه که گفته شد مستبدان ودیکتاتوران جدا از مردم هرگونه صدا به جز تک صدائی خودشان را بر نمی تابند و بره های مطیع زیر کارد سلاخ می خواهند . یا به کسانی نیاز دارند که به جای اینکه کلاه بی آورند سر می آورند . حال اگر باشند کسانی که تسلیم این شرایط نه اینکه نمی شوند ، بلکه تلاش می کنند تا آن رابر هم زنند ، مشخص است که با چه موج فشار و اتهامات وتهدیدات وانگل و برچسب ها مواجه خواهندشد .

درخاتمه باید گفت البته اگر اینگونه مدعیان بناحق صاحب بلندگوی رسانه ای دولتی بنام جامعه ی ایرانی شده چنانچه ریگی بر توی کفش مجری رادیو و روانشناس مدعی وجود ندارد و گفتگو مغرضانه نیست و صرفاً هدف آگاهی رسانی است . پس چرا آنتن رادیو باز نمی شود تا نظرات دیگران هم در این مورد نیز شنیده شود و حالت یکطرفه به قاضی رفتن و راضی بر گشتن یا عقده گشائی کردن و انتقام گیری تداعی نشود. یا بیان کننده ی اصطلاح
ابتدای این نوشتار نباشد .
یازدهم تیر ماه سال 1389