گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان19 مرداد - 89
مرده (گفت و شنود)
گفت : دراین رژیم متزلزل با مواضع سیار
بازیگر موافق و مخالف خودی دارد بسیار
کار اینان و سربازجو شده شبیه آن یارو
سال ها زنده ماندنش را کرده بود آرزو
ولی بدآورد ومرد، رفیقش وی دید درخواب
گفت چه شد که رفتی، چه داری تو جواب؟
گفت عزرائیل واردشد گفت نگو دیگه نمیری
چونکه این بمیری، نیست از اون تو بمیری
گفت: يكي از ضد انقلابيون فراري از گروه هاي ماركسيستي سابق خطاب به ساير گروه هاي ضد انقلاب گفته است نبايد اينقدر به موسوي و كروبي فشار بياوريد كه حرفي از اسلام و امام نزنند.
گفتم: خب! كه چي؟!
گفت: به آنها نصيحت كرده است كه بايد شرايط سران فتنه را درك كنند و متوجه باشند كه آنها هنوز نمي توانند مثل بقيه اپوزيسيون آشكارا عليه اسلام و امام موضع بگيرند.
گفتم: ولي سران فتنه در جريان فتنه 88 علنا عليه امام و انقلاب موضع گرفته اند و ديگر پرده پوشي فايده اي ندارد.
گفت: مي خواهد بگويد حالا كه دوباره دم از اسلام و امام مي زنند نبايد دست آنها را رد كرد.
گفتم: ديگه دير شده، يارو رفيقش را كه مرده بود به خواب ديد و پرسيد چه خبر؟! تو كه مي گفتي سال هاي سال زنده خواهي بود؟ و دوست مرده اش گفت؛ آره! ولي وقتي حضرت عزرائيل به من گفت نوبت تو رسيده كه بميري، فهميدم اين تو بميري از اون تو بميري ها نيست!
گفت : سربازجو کوک کرده کمونچه
راه افتاده باساز زدن کوچه به کوچه
تا با جلب مشتری ، گیر آورد سوژه
تواند با آن علیه ی رقیب کشد زوزه
گفتم : این سربازجوی بد نام و نشان
باز نقل قول کرده ازکدام بی نام ونشان؟
گفت : نقل کرده ازیه مارکسیست سابق فراری
خطاب به گروهای منتقد سبز کرده است اقراری
نصیحت کرده منتقدان سبز به اینان داده پیام
توقع نداشته باشیدرقیب علیه اسلام کند قیام
چون نمی توانند مثلاپوزیسیون کنند موضع گیری
تا بهانه به کودتاگران دهندعلیه شان کنند مچ گیری
گفتم : معلومه این مدعی مارکسیست رژیم
آشکارا اعتراف کرده هست حامی رژیم دژخیم
لابد منافع داردتا رژیم داشته باشد دوام
موافق نیست برای تغییرش شود اقدام
آنهم جائی که مردم معترض زده اند فریاد
مرگ بر ولی وقیح گفته اند و احمدی نژاد
می گویند نمی خواهند دین ابزاری باتاکتیک
چون خواهاننددر ایران شودتغییرات دمکراتیک
آنانکه که خلاف این خواست می کنند تلاش
مفتخور و انگل و عوامفریانند، هم کلاش
گفت : دراین رژیم متزلزل با مواضع سیار
بازیگر موافق و مخالف خودی دارد بسیار
کار اینان و سربازجو شده شبیه آن یارو
سال ها زنده ماندنش را کرده بود آرزو
ولی بدآورد ومرد، رفیقش وی دید درخواب
گفت چه شد که رفتی، چه داری تو جواب؟
گفت عزرائیل واردشد گفت نگو دیگه نمیری
چونکه این بمیری، نیست از اون تو بمیری