گفت و شنود دروغ نامه ی کیهان 13 مهر - 89
دوچرخه (گفت و شنود)
گفت : آخر این غواص رود خانه کرخه
بازگو کرده خاطره از دزدیدن دوچرخه
گفته روزی با همراهی یکی از دوستانش
دوچرخه دزدیدبردبرای فروش بمتقاضی یانش
اماحین چانه زنی برای فروش، دزدی رسید
دوچرخه دزدید ، همچون پرنده از قفس پرید
وقتی باز گشت نزد شریکش از وی کرد سئوال
چند فروختی دوچرخه ،وی داد چنین شرح حال؟
کف بردهان داد زد باعصبیت بدجوری آوردجوش
گفت بهمان قیمت خرید، دوچرخه رفت به فروش
گفت: چي شده كه همكاران و افراد نزديك به سران فتنه يكي پس از ديگري از ايران فرار مي كنند و به آمريكا و انگليس پناهنده مي شوند؟
گفتم: خب! اين كه تعجب ندارد، تمام جاسوس هاي بيگانه بعد از پايان ماموريت و يا هنگامي كه متوجه مي شوند لو رفته اند، به پايگاه اصلي خود برمي گردند.
گفت: حالا باز هم سران و عوامل فتنه مي توانند وابستگي خود به آمريكا و انگليس و اسرائيل را انكار كنند؟!
گفتم: چه عرض كنم؟!
گفت: يكي از همين فراري هاي پناهنده كه خيلي به سران فتنه نزديك بود، گفته است مردم ايران براي موسوي و خاتمي و كروبي تره هم خرد نمي كنند و اگر رژيم براي آنها محافظ نگذاشته بود، جرأت نداشتند از خانه بيرون بيايند.
گفتم: ديگه چي؟!
گفت: همين عضو فراري حزب مشاركت گفته است؛ بايد از اول شروع كنيم؟!
گفتم: حيوونكي! دو نفر يك دوچرخه دزديده بودند، يكي از آنها دوچرخه را براي فروش به خيابان برد ولي در حالي كه با مالخر چانه مي زد، دزد ديگري دوچرخه را به سرقت برد. يارو دست از پا د رازتر نزد رفيقش برگشت، دزد همكارش از او پرسيد؛ دوچرخه را چند فروختي؟ و يارو با عصبانيت گفت؛ به قيمت خريد!
گفت : شنیده ای گفته می شود؟
یعنی اینکه چنین روایت می شود
همچون آخوند ها با دزدان آقازاده
دزد که از دزد دگر بزند شاه دزده
گفتم : چه شده است حال؟
که زده شده ، چنین مثال؟
گفت : آخه سربازجوی پلید
متخصص سیاه کردن سفید
چپ و راست می دهد نوید
چگونه رقیب را کند تهدید
رو کرده روش و متد جدید
در راست بودنش کرده تأکید
در سهیم بودنش نموده تأئید
مال دزدی فروخته بقیمت خرید
گفتم : داستان این موضوع معما گونه چیست؟
سربازجوی چه دزدی کرده، مخاطبش کیست؟
گفت : سرباز جو رو کرده حامیان رقیب دارند قرار
یکی پس از دیگری به آمریکا و انگلیس کنند فرار
چون وقتی لو می روند که هستند جاسوس
برای اینکه خود شان برای بیگانه کنند لوس
باز می گردند به پایگاه خودبه نزد ارباب
تا بقول خمینی توانندصادر کنند انقلاب
گفتم : چرا اینان می شوند مجبور؟
تا ایران ترک کنند با تهدید و زور؟
اما چرا گفته نمیشه خمینی رفت به عراق
پس از آن، مگر به پاریس ترفت این قالتاق؟
تا با زد و بند پشت پرده زیر در خت سیب
دروغ بگوید این شیخ شیاد و عوامفریب
مگر با قول های وارونه مردم ایران نداد فریب؟
نگفت تو دهان دولت می زند با تشکرو نهیب؟
چرا سرباز جوی پرونده ساز و بهانه گیر؟
این وارونه گوی مدام از مخالفان پاچه گیر
این روانی که فرار مخالفان را کرده بهانه
نمی گویدخمینی هم بودجاسوس بیگانه؟
گفت : آخر این غواص رود خانه کرخه
بازگو کرده خاطره از دزدیدن دوچرخه
گفته روزی با همراهی یکی از دوستانش
دوچرخه دزدیدبرد برای فروش بمتقاضی یانش
اماحین چانه زنی برای فروش، دزدی رسید
دوچرخه دزدید همچون پرنده از قفس پرید
وقتی باز گشت نزد شریکش از وی کرد سئوال
چند فروختی دوچرخه،وی داد چنین شرح حال؟
کف بردهان داد زد باعصبیت بدجوری آوردجوش
گفت بهمان قیمت خرید، دوچرخه رفت به فروش