بازگوئی یک خاطره مرتبط بایک تصویر
تصویر صدام حسین را که درسایت شفاف متعلق به شهردار تهران دیدم به یاد خاطره ای افتادم که بازگوئی آن بی ربط به این تصویرنمی باشد . چونکه پس از آزادی از زندان برای این که محروم از شغل سابق فرهنگی ا م شده بودم . ابتدا دریک اتحادیه خصوصی مرغداران مشغول به کارحسابداری شدم . پس از مدتی درمعرفی هفتگی به سپاه پاسداران برای امضاء کردن متوجه شدند که من مشغول کار شدم .آنگاه از سوی سپاه پاسداران فشاربه این اتحادیه آورده شد تاعذرمن خواسته شود . بنابراین پس از دست دادن این شغل ناچارشدم که یک مغازه ی ساندویج فروشی باز کنم .دریک روزتابستانی چند کرد عراقی حامی بارزانی وارد مغازه شدند.البته اینان از نوار مرزی ایران وعراق چای قاچاق از عراق وارد خاک ایران می کردند.سپس چای را در برخی ازشهرهای دیگرایران توزیع می کردند . بهرحال چون فارسی می توانستند صحبت کنند پس ازمدتی سر صحبت باز شد . من در مورد بمب شیمیائی حلبچه و موقعیت صدام حسین ازاینان پرسش کردم .ابتدا اینان در مورد داستان تهاجم شیمیائی شهر مرزی حلبچه عراق جواب دادند که از درون حلبچه جریاناتی با پاسداران رژیم ضدبشری همکاری می کردند . اینان کد به پاسداران داده بودند تا حمله نمایند . بنابراین اول پاسداران بودند که با گلوله های شیمیائی خمپاره به حلبچه حمله کردند . اما وقتی ارتش صدام حسین متوجه ی این خیانت شد . دست به تلافی و انتقام زد و حمله نمودند و تأکید کردند که خمپاره ی شمیائی راپاسداران ونه ارتش صدام حسین به حلبچه زدند. همچنین اینان گفتند که یک مدتی جلال طالبانی معاون رئیس جمهورعراق بود واوضاع مردم کردستان عراق خوب بود . زیرا که کردستان عراق قدرت محلی داشت ..بعلاوه گفتند که گاهی صدام حسین باهمراهشان سرزده واردبر خی ازخانه های عراقیان می شد ومورداستقبال گرم واقع می شد .چون واقعاً مردم عادی عراقی دوستش داشتند. ناگفته نماند که اینان حامی صدام حسین نبودند . چون برخی از آشنایان شان در ایران بودند و دام در حال تردد بودند. البته اکنون روشنگری اسناد ویکی کیکس خیلی ازمسال ودخالت گری های جنایتکارانه ی سران رژیم ضدبری به خصوص پاسداران و سپاه قدس در عراق را به نمایش گذاشته است.