(يادداشت روز)دروغ نامه ی کیهان " آخرين قرباني كيست ؟



دروغ نامه ی کیهان 3 شنبه  14 آذر ماه سال 1301
نقد وبررسی : (يادداشت روز)دروغ نامه ی کیهان " آخرين قرباني كيست ؟ "  
"آمريكا و اسرائيل و انگليس، آخرين سيلي سخت را در غزه خوردند  و افزوده رژیم باندکدار تروریست جهانی  چون همچنان سخت ترين چالش جبهه استكبار است پس  بايد كاري كرد كه درگير خود باشد و از سرانجام پيچ مهم تاريخ غافل بماند. بي ثبات سازي يا القاي بحران، شگرد موثري است.  در ادامه  مدعی شده  که بحران  ها  پروژه دشمن است و سئوال کرده  چه كسي از خودي ها در زمين دشمن بازي مي كند و قطعه اي خواسته يا ناخواسته از پازل او مي شود؟ فتوا داده  هركس كه معترض باشد یا انتقاد کند که متهم به حاشيه و جنجال ساز شده است . یا اینکه منتقد  قانونی  باشدکه با اقدامات فتواهای حکومتی بی اعتبار وبی ارزش شده است . پس اگر يا این  قوانين عادي يا قانون اساسي ولو  در پوشش  ادعاي حمايت از قانون آن را به چالش بگيرد  همچون اقدامی که رئیس جمهور مقابل  طرح تصویب قانون اصلاحات انتخابات ریاست جمهوری در بازار مکاره  کرد که از سوی پاسدار علی لاریجانی پیگیری شد بمنزله  تداعي بحران در كشور  است . البته برای اینکه رقیب از قلم نیفتد  افزوده مانند رفتار فتنه گران كه پس از 8 ماه معارضه با قانون اساسي، مدعي اجراي بدون تنازل آن شدند!   در پایان برای سر سپردگی  بیشتر به رهبر و  اثبات بی ارزش بودن قانون اساسی که سنگش را تاکتیکی بر سینه زد و تهدید  وهمسو کردن احمدی نژاد با دشمن  اذعان کرده  ولايت و رهبري جان ميثاق است كه كشور را در برابر بحران ها و تهديدها حفظ كرده است. زاويه گرفتن از اين شاخص يا دور زدن آن با هر شعار و دستاويزي كه باشد، اسباب سقوط فرد يا جريان سياسي در تله دشمن خواهد شد"
از زمانی که رژیم فاشیستی مذهبی کودتایی عوامفریب و دین فروش شکل گرفت و خمینی شیاد  در یک فضای بحرانی بقدرت خزید و با بحران آفرینی و بحران زی بودن وصدور بحران به برون مرز همراه با جنگ افروزی وتروریسم توانست تا در قید حیات بود  به بقای ننگین حکومتش ادامه دهد . سپس همین سیاست از سوی خامنه ای رهبر  ولی فقیه جانشین وی  همین سیاست را تا کنون اجرا و دنبال کرده است. ولی هم لهجه  وهمکار پاسدار شر یعتمداری از موضع فرار به جلو ادعای وارونه کرده است که آمریکا تلاش کرده که در داخل کشور ایجاد بحران کند  تا که رژیم فاشیستی مذهبی  در شرایط  بحران و «شرايط فوق العاده  قرار گیرد. البته افزوده سیاست آمریکا این است که  بايد بر دامنه  ی بحران ها از خارج و داخل افزوده شود تا  با فضای بحراني نسبت به بقاي خود احساس نگراني كند  تا مجبور  به  رويكرد عقب نشینی شود ودست  از صدور بحران  در درون مرزها به برون در راستا از دفاع از پروژه ی هسته ای بر دارد .  فراموش نشده  است که چگونه اوایل انقلاب  با قلع و قمع و ضرب وشتم   کردن مخالفان و دگر اندیشان برای منحرف کردن اذهان عمومی و سرکار گذاشتن مردم دست به  جناح سازی زده شد تا مانع از ر یزشی شان جذب  مخالفان براندا شوند . اما پس اینکه رقیب مغلوب مدعی اصلاح طلب با کودتای تقلباتی رأی سازی از صحنه حذف شد . سمت وسوی اتهامات هم تغییر کرده است .زیرا که رابطه ها بدلیل رقابت و اختلافات ناشی از جنگ قدرت و ثروت  آشتی نا پذیر و خصمانه شده است . بنابراین اتهاماتی که از سوی باندهای مافیایی کودتایی غالب  به رقیب مغلوب  زده شود . قرینه اتهاماتی است که به مخالفان بر انداز زده می شود . البته همچون گذشته برای رد گم کردن با پسوند ضد غرب و آمریکایی می باشد  . برای همین هم لهجه وهم قلم پاسدار شریعتمداری  یادداشت روز نویس در مورد رقیب مغلوب گفته است  جريان هاي غربگرا نظير طيف راديكال جبهه اصلاحات، برگ سوخته محسوب مي شوند. باوجود  اینکه  آنها  در حاكميت نيستند اما  با ريسك و رفتار انتحاري 3 سال پيش که انجام دادند  عملا به مهره سوخته تبديل شدند. ودر دستگاه سنجش وارزیابی  دخمه دروغ نامه کیهان نظر داده است  آنها براساس بديهيات سياسي، ديگر  صلاح طلب و يا منتقد درون نظام به شمار نمي آيند. چونکه از قدرت حذف شده اند . به ویژه اینکه به جای تسلیم شدن مقابل کودتاگران 22 خرداد 88 دست به اعتراض زدند .پس در پيشاني شان  حک شد که به عنوان پياده نظام اردوگاه آشوب در خيابان آفتابي شدند. لذا  اگر ظرفيتي داشته باشند به صفرهاي منفعل مي مانند و صرفا با امواج و تحركات ديگر مي توانند موثر واقع شوند.  البته گرچه مدعی وارونه گوی تلاش مذبوحانه کرده است که همه مخالفان و ناراضیان را به رقیب مغلوب نسبت دهد  تا وانمود کند گویا منتقدان ومخالفان نظام همین رقیب مغلوب  می باشد که چون  وزنه ای  نیستند  و عملکردشان هم فاش شده است  . بنابراین چون درون حکومت نفوذ وقدرتی ندارند  پس  دیگر تحركاتی  درون حاكميت و گروه هاي درون نظام  ندارند تا  توانایی داشته باشند  اتفاقاتي كه در دوره سازندگي و اصلاحات رخ داد  را تکرار نمایند  و نتیجه گرفته که  اسم ها مهم نيست، بلکه  رسم ها و رويه ها و سرويس هايي اهميت دارد كه افراد ممكن است ارائه كنند. در این مورد  همچون همکارش پاسدار شریعتمداری  فاش ساخته که وی نیز در سایت بالاترین فعال است ومشغول جاسوسی می باشد . زیرا که از «سعيد- ق»  که گفته  از اعضاي متواري گروهك ادوار تحكيم است  نقل کرده  تا به رحیم مشایی یا هدف مورد نظرش برسد .پس از وی نقل کرده که  چند روز پيش در شبكه صهيونيستي بالاترين نوشت «هاشمي، احمدي نژاد، قاليباف، ناطق نوري، خاتمي و... هيچ يك دلبسته دموكراسي نيستند و همه از دشمنان دموكراسي هستند. اگر از هاشمي با همه سياهي كارنامه حقوق بشر مي توان حمايت كرد چرا نشود از اسفنديار مشايي كه پايان عصر اسلام گرايي را اعلام و از دوستي با مردم اسرائيل حرف مي زند، حمايت نمود؟ بحث اين نيست كه مشايي و احمدي نژاد خوبند و هاشمي و امثال او بد. اين هر دو از يك تبارند. اگر نيروهاي تحول خواه [اسم مستعار گروه هاي سرنگوني طلب] خواهان به چالش كشيده شدن جمهوري اسلامي و حاكميت دوگانه هستند، اينك اين گوي و اين ميدان. چرا هاشمي آري و مشايي نه؟! بهرحال هم لهجه وهم قلم پاسدار سربازجو شر یعتمداری بدون آنکه کوچکترین اشاره ای به مردم و عدم پرداخت چندین ساله مطالبات شان کند واز اوضاع بحرانی و ورشکستگی اقتصادی کلامی بگوید. یاا ینکه از اثرات تخریبی و زیان آور تحریم ها سخنی بگوید . ولی با شیوه ی بازجویی  قبر ستان کهنه شکافته و از اوایل انقلاب و منتظری ومجاهدین یا دشمن اصلی گفته تا به سراغ عباس عبدی و صادق زیبا کلام و نهضت آزادی رفته تا به رفسنجانی و احمدی نژاد رسیده است تا که بتواند در پایان از موضع ضد آمریکایی و اسراییلی غزه و رجز خوانی کند وبگوید  آمريكا و اسرائيل و انگليس، آخرين سيلي سخت را در غزه خوردند  و افزوده رژیم باندکدار تروریست جهانی  چون همچنان سخت ترين چالش جبهه استكبار است پس  بايد كاري كرد كه درگير خود باشد و از سرانجام پيچ مهم تاريخ غافل بماند. بي ثبات سازي يا القاي بحران، شگرد موثري است.  در ادامه  مدعی شده  که بحران  ها  پروژه دشمن است و سئوال کرده  چه كسي از خودي ها در زمين دشمن بازي مي كند و قطعه اي خواسته يا ناخواسته از پازل او مي شود؟ فتوا داده  هركس كه معترض باشد یا انتقاد کند که متهم به حاشيه و جنجال ساز شده است . یا اینکه منتقد  قانونی  باشدکه با اقدامات فتواهای حکومتی بی اعتبار وبی ارزش شده است . پس اگر يا این  قوانين عادي يا قانون اساسي ولو  در پوشش  ادعاي حمايت از قانون آن را به چالش بگيرد  همچون اقدامی که رئیس جمهور مقابل  طرح تصویب قانون اصلاحات انتخابات ریاست جمهوری در بازار مکاره  کرد که از سوی پاسدار علی لاریجانی پیگیری شد بمنزله  تداعي بحران در كشور  است . البته برای اینکه رقیب از قلم نیفتد  افزوده مانند رفتار فتنه گران كه پس از 8 ماه معارضه با قانون اساسي، مدعي اجراي بدون تنازل آن شدند!   در پایان برای سر سپردگی  بیشتر به رهبر و  اثبات بی ارزش بودن قانون اساسی که سنگش را تاکتیکی بر سینه زد و تهدید  وهمسو کردن احمدی نژاد با دشمن  اذعان کرده  ولايت و رهبري جان ميثاق است كه كشور را در برابر بحران ها و تهديدها حفظ كرده است. زاويه گرفتن از اين شاخص يا دور زدن آن با هر شعار و دستاويزي كه باشد، اسباب سقوط فرد يا جريان سياسي در تله دشمن خواهد شد:
"-ايران بغرنج ترين مسئله پيش روي دولت آمريكاست. اين واقعيت را هيلاري كلينتون شنبه گذشته در موسسه بروكينز و در جمع شماري از سياستمداران آمريكايي و اسرائيلي مورد تاكيد قرار داد. آرزوها و نقشه هاي آمريكا در قبال ايران داراي دو سطح حداقلي و حداكثري است. توقع حداكثري آمريكا، براندازي جمهوري اسلامي است. اما در توقع حداقلي فرض بر اين است كه اگر نمي توان اصل نظام جمهوري اسلامي را تغيير داد، بايد رفتار و رويكرد آن را عوض كرد به نحوي كه در صورت، نماد انقلاب اسلامي اما در سيرت منفعل و مستحيل در سياست جهاني جبهه استكبار باشد.کدام آگاه سیاسی به مسایل  ایران است که نداند با اين فرض، كليد واژه «بحران» و «شرايط فوق العاده» وارد ادبيات ترويجي غرب شده است. بايد از خارج و داخل براي جمهوري اسلامي فضايي بحراني ساخت تا نسبت به بقاي خود احساس نگراني كند و در قدم اول از رويكردهاي تعيين كننده جهاني عقب بنشيند. آنگاه شايد بتوان در درون مرزها- در حالي كه بسط يد و نفوذ منطقه اي جمهوري اسلامي به حالت تعليق درآمده- كار او را يكسره كرد. بحران را بايد ساخت، بحران خود به خود ساخته نمي شود. كاري بايد كرد كه ايران از حس استغنا و اقتدار فعلي فرو افتد و از موضع ضعف پاي ميز مذاكره بيايد. چاره در تجميع «فشار خارجي» با «حركت هاي مخالف خوان» در داخل است. - اما نتيجه چه بوده است؟ وب سايت شبكه دولتي انگليس (بي بي سي) شنبه گذشته اين جمع بندي را ارائه كرد: «اصلاح طلبان وقتي دريافتند پيشبرد برنامه هايشان به اين سادگي ها نيست، دوباره القاي حس بحران و خطر را شديدتر از هر زمان از سر گرفتند. اوج اين روند نامه 127 نماينده مجلس ششم در سال 1381 براي سر كشيدن جام زهر در مقابل مخاطرات بود... آنها احساس مي كردند اگر آيت الله خامنه اي بعضي خواسته هاي آنها را پذيرفته، پس ابتكار عمل را ربوده اند.آنچه آنها با به كارگيري و رواج دادن عبارت جام زهر در پي آن بودند، يك نمايش آشكار ضعف از طرف آيت الله خامنه اي بود. اما او نگذاشت انعطاف هايش نشانه ضعف تلقي شود... تحريم هيچ حكومتي منجر به سقوط آن نشده است. براي آيت الله خامنه اي طبعا اولويت، حفظ و بقاي نظام است. اگر او به اين برداشت نرسد كه نظام در خطر است، دليلي براي تغيير وجود ندارد... بقا و اقتدار جمهوري اسلامي در گرو به دست گرفتن زمام امور اجرايي از سوي اكبر هاشمي يا محمد خاتمي نيست... رهبري دليلي نمي بيند براي رفع خطري كه وجود آن را قبول ندارد، عقب نشيني كند. كشور با سپردن امور اجرايي به چهره هاي وفادار نظام به اندازه كافي فضا براي مانور خواهد داشت و نيازي به بازي دادن چهره هاي مخالف احساس نمي شود... تلاش براي ترساندن از سقوط نظام تاكنون جواب نداده و اين گونه پيش بيني هاي مخالفان در سالهاي ممتد عمر جمهوري اسلامي درست از آب درنيامده است. آيت الله خامنه اي نشان داده كه خطر چالش هاي پيش روي حكومت را بهتر از مخالفان تشخيص داده و دليل آن هم برقراري و پابرجايي حكومت است.»- جريان هاي غربگرا نظير طيف راديكال جبهه اصلاحات، برگ سوخته محسوب مي شوند. آنها در عين حال كه در حاكميت نيستند، با ريسك و رفتار انتحاري 3 سال پيش عملا به مهره سوخته تبديل شدند. آنها براساس بديهيات سياسي، ديگر «اصلاح طلب» و يا «منتقد درون نظام» به شمار نمي آيند. چه آن كه در پيشاني و به عنوان پياده نظام اردوگاه آشوب در خيابان آفتابي شدند. اگر هم ظرفيتي داشته باشند به صفرهاي منفعل مي مانند و صرفا با امواج و تحركات ديگر مي توانند موثر واقع شوند. به گواهي تجارب گذشته اين «تحركات ديگر» را منحصراً مي توان از درون حاكميت و گروه هاي درون نظام تدارك كرد، مانند اتفاقاتي كه در دوره سازندگي و اصلاحات رخ داد. اسم ها مهم نيست، رسم ها و رويه ها و سرويس هايي اهميت دارد كه افراد ممكن است ارائه كنند. به تعبير «سعيد- ق» از اعضاي متواري گروهك ادوار تحكيم كه چند روز پيش در شبكه صهيونيستي بالاترين نوشت «هاشمي، احمدي نژاد، قاليباف، ناطق نوري، خاتمي و... هيچ يك دلبسته دموكراسي نيستند و همه از دشمنان دموكراسي هستند. اگر از هاشمي با همه سياهي كارنامه حقوق بشر مي توان حمايت كرد چرا نشود از اسفنديار مشايي كه پايان عصر اسلامگرايي را اعلام و از دوستي با مردم اسرائيل حرف مي زند، حمايت كرد؟ بحث اين نيست كه مشايي و احمدي نژاد خوبند و هاشمي و امثال او بد. اين هر دو از يك تبارند. اگر نيروهاي تحول خواه [اسم مستعار گروه هاي سرنگوني طلب] خواهان به چالش كشيده شدن جمهوري اسلامي و حاكميت دوگانه هستند، اينك اين گوي و اين ميدان. چرا هاشمي آري و مشايي نه؟!». خيلي ها كه براي «سازندگي» كشور به آقاي هاشمي راي دادند، 16 سال بعد راي خود را به نام آقاي احمدي نژاد در صندوق انداختند. البته در ميانه اين راه (سال 76) خيلي ها كه در سال 68 به هاشمي و در سال 84 به احمدي نژاد راي دادند، اختلاف نظر پيدا كردند و شماري نام ناطق نوري را به روي برگه راي نوشتند و شمار بيشتري نام خاتمي را. اين روند در سال 88 با 13ميليون راي به نام موسوي و 25 ميليون راي به نام احمدي نژاد بازتوليد شد، يعني كه ملت ما -اكثريت قريب به اتفاق 40 ميليون راي دهنده- فارغ از اين و آن نامزد، آباداني و عدالت و پيشرفت و عزت كشور را در تداوم روند بالنده تاريخي خود پيگير بوده اند. نشان به آن نشان كه در روز نهم دي ماه 1388 وقتي نسبت به اصل انقلاب و نظام و كشور احساس خطر كردند، آن حماسه حضور را آفريدند در حالي كه فقط تصاوير مقتداي انقلاب و حضرت امام خميني را سر دست داشتند و البته راه كج كردگان جفاكار را لعنت مي كردند.در روزگار اول انقلاب هم كه منافقين آقاي منتظري را مورد ترور شخصيت قرار مي دادند و به تمسخر لقب «...» به وي مي دادند، همين مردم متدين بودند كه نسبت به او به عنوان همراه امام (ره) در نهضت غيرت مي ورزيدند؛ همان گونه كه براي سياستمداران ديگر و بعدي. اما آن روز كه منتظري و نظاير وي با حضرت امام زاويه پيدا كردند و با لجاجت در بيراهه رفتند، تكليف مردم نيز روشن شد و البته تكليف گروه هاي ضد انقلاب- و لو لائيك- كه به اعتبار انحرافات پديد آمده و تقابل آقاي منتظري با امام، تازه مقلد او شده بودند! آتش فتنه سال 88 كه افروخته شد، خط زنندگان روي نام اسلام و هتاكان روز عاشورا، شعار و ادعايشان اين بود؛ «روحاني واقعي- منتظري، صانعي»! خلاصه سخن اينكه دوستي و دشمني دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب با افراد و جريان هاي سياسي داراي ضوابط سفت و سخت است- برخلاف بعضي از ماها كه پيچ جاذبه و دافعه ديني مان گاه شل مي شود - و با اين وصف، دوستي و دشمني ملت ما نيز ضابطه مند و اعتباري است. آنچه اصالت دارد، اصول و مباني انقلاب است نه افراد كه به اعتبار حق معتبر مي شوند يا از اعتبار- به اراده و اصرار خود- ساقط مي شوند.در كشور ما روزنامه اي اجاره اي و زنجيره اي منتشر مي شود كه نه تنها مدير آن زماني پول هاي هنگفت از امثال شهرام جزايري گرفت، بلكه در طول سالها به اذعان چند خبرنگار اخراجي اش صفحات و ستون هاي خود را به چهره هاي صاحب نفوذ فروخته است. كرد. روز گذشته همين روزنامه به قلم آقاي «ص-ز» به استقبال مواضع اخير رئيس جمهور رفته و عنوان كرده كه «بايد به او خوشامد بگوييم و يادآوري كنيم كه يك گام برداشته و حالا منتظر گام هاي بلندتري در جهت تحقق دموكراسي هستيم». يعني ديگر دروغ تقلب تمام شد؟! اينكه مي شود دروغ بزرگ تر؟ اگر اين آقاي سمپات نهضت آزادي در داخل فيگور خوشامدگويي مي گيرد، هم مسلكان وي در گروهك ملي- مذهبي كه به پاريس گريخته اند، به طور موازي مي گويند «بايد به استقبال نقش آفريني هاشمي در فضاي سياسي و انتخابات رفت و البته به وقتش مي توان او را دادگاهي كرد و انتقام سوابق انقلابي را كه هرگز فراموش شدني نيست، گرفت»!مگر احمدي نژاد يا هاشمي- يا حتي موسوي و كروبي- را در اردوگاه ليبرال دموكرات ها مي پذيرند حال آن كه كم يا زياد دل پري از سوابق هر يك از آنها دارند؟ پس قصه چيست كه روزي براي هاشمي و مجمع روحانيون، و روز ديگر براي ناطق نوري و احمدي نژاد و قاليباف و... تور پهن مي كنند؟ اين عبارت را عضو تندرو حزب مشاركت (حامي عبور از خاتمي و عبور از قانون اساسي و طرف ملاقات باري روزن جاسوس آمريكايي در پاريس) پنجم مهرماه 1390 در مصاحبه با پايگاه اينترنتي عصر ايران گفت كه «آقاي ناطق اگر از جايگاه فعلي اش در جناح راست خارج شود و به اصلاح طلبان بپيوندد چيزي به اصلاح طلبان اضافه نمي كند. اهميت او در اين است كه در آن سو قرار دارد نه اين سو و اگر به اين سو بيايد، جايگاهش را در آن سو از دست مي دهد. آقاي ناطق بايد در آن سو باشد»!- آمريكا و اسرائيل و انگليس، آخرين سيلي سخت را در غزه خوردند. ايران همچنان سخت ترين چالش جبهه استكبار است. بنابراين بايد كاري كرد كه درگير خود باشد و از سرانجام پيچ مهم تاريخ غافل بماند. بي ثبات سازي يا القاي بحران، شگرد موثري است. تا اينجا پروژه دشمن است. حالا چه كسي از خودي ها در زمين دشمن بازي مي كند و قطعه اي خواسته يا ناخواسته از پازل او مي شود؟ هركس كه حاشيه و جنجال بسازد يا قانون- قوانين عادي يا قانون اساسي- را ولو با ادعاي حمايت از قانون به چالش بگيرد و تداعي بحران در كشور كند؛ درست مانند رفتار فتنه گران كه پس از 8 ماه معارضه با قانون اساسي، مدعي اجراي بدون تنازل آن شدند! اختلاف نظرها مطلقا جاي نگراني ندارد مگر آن كه در عمل متعرض حريم قانون شود يا اختلاف را ولو با ژست حمايت از قانون اساسي به اصل قانون- به عنوان ميثاق ملي و فصل الخطاب- بكشاند. در اين ميان ولايت و رهبري جان اين ميثاق است كه كشور را در برابر بحران ها و تهديدها حفظ كرده است. زاويه گرفتن از اين شاخص يا دور زدن آن با هر شعار و دستاويزي كه باشد، اسباب سقوط فرد يا جريان سياسي در تله دشمن خواهد شد"
هوشنگ بهداد
دروغ نامه ی کیهان 3 شنبه  14 آذر ماه سال 1301
آخرين قرباني كيست ؟ (يادداشت روز)