كوتاه و خواندني :آيينه و شيشه

كوتاه و خواندني :آيينه و شيشه .13 اردیبهشت -93
 این داستان مقایسه ای جالب است ولی اشکالش این است که به ریشه ودلیل فقیر وثروتمند اشاره نشده است .

جوان ثروتمندي نزد عارفي رفت و از او اندرزي براي زندگي نيك خواست...
عارف او را به كنار پنجره برد و پرسيد: چه مي‌بيني؟
گفت: آدم‌هايي كه مي‌آيند و مي‌روند و گداي كوري كه در خيابان صدقه مي‌گيرد.
بعد آينه بزرگي به او نشان داد و باز پرسيد: در آينه نگاه كن و بعد بگو چه مي‌بيني؟
گفت: خودم را مي‌بينم !
عارف گفت: ولي ديگر ديگران را نمي‌بيني !
آينه و پنجره هر دو از يك ماده اوليه ساخته شده‌اند و آن چيزي نيست جز "شيشه"
اما در آينه لايه نازكي از نقره در پشت شيشه قرار گرفته و در آن چيزي جز شخص خودت را نمي‌بيني
اين دو شي شيشه‌اي را با هم مقايسه كن:
وقتي شيشه فقير باشد، ديگران را مي‌بيند و به آنها احساس محبت مي‌كند.
اما وقتي از جيوه (يعني ثروت) پوشيده مي‌شود، تنها خودش را مي‌بيند !
تنها وقتي ارزش‌داري كه شجاع باشي و آن پوشش جيوه‌اي را از جلو چشم هايت برداري، تا بار ديگر بتواني ديگران را ببيني و دوستشان بداري...