بعدش چی؟! (گفت و شنود)

 دروغ نامه کیهان ۳- اردیبهشت - ۱۴۰۳

بعدش چی؟! (گفت و شنود)

هجونویس زیادی درازگوش

بطور عمد کرده  فراموش

تااین مرید رهبرعوامفریب

بتونه بزنه  اتهام به رقیب

ازیادببره آمریکا حمله کرد به عراق

چه هدیه ای دادبه رهبرعلیل و چلاق

تا  سپس  بتونه عراق را کنه اشغال

باعناصر مزدورعراقی برپاکنه جنجال

بعدعراق  تبدیل کنه به پایگاه تروریست

 مخالفان اشغال عراق بزاره تولیست

 با تعقیب وترورآنان  را کنه دنبال

 تا خون و  حق شان شود پایمال

 پس هجونویس واقعیت برده ازیاد

تابهانه  داشته باشه  علیه اعتماد

آنگاه  بالغزخوانی داده پیام

 چرا حمایت کرده از برجام؟

شده درست شبیه آن داستان

 یکی بستری بود در تیمارستان

بازرس بهداشت ازش کرد  سئوال

 دلیل بستری بودنش بده شرح حال

متوجه شد داره شرایط عادی

نباید تیمارستان بمونه زیادی

گفت اگرآزادبشی می کنی چکار؟

گفت زود میشم مشغول  یه کار

 شیشه های مردم می شکنم با سنگ

تا شرایط  شان بسیارسخت کنم و تنگ

بعدمیرم طبیعت تاجمع کنم سنگ قشنگ

تا  درحمله به مردم تبدیل  کنم به فشنگ

بعد دوچرخه می خرم  می روم در جاده

لاستیکش تیر وکمان می کنم با عباولباده

 تابا مریدان طلبه های رهبر درحوزه قمُ

شیشه خانه ها به شکنم  باحمله به مردم

گفت: چه خبر؟!
گفتم: روزنامه اعتماد نوشته است به جای تنش با رژیم صهیونیستی، باید با آمریکا مذاکره کنیم و میوه‌های برجام را بچینیم!
گفت: پیشنهادی راهبردی و هوشمندانه است! یعنی از این بهتر نمیشه! فقط باید مراقب بود که دشمنان این مغز را ندزدند!
گفتم: مرد حسابی! اولاً؛ آمریکا غیر از خونریزی و غارتگری علیه ایران و همه ملت‌های مسلمان چه ویژگی دیگری داشته است؟! تازه‌ترین نمونه آن قتل‌عام و شهادت
۳۴ هزار انسان مظلوم در غزه است که با دستور و حمایت مستقیم آمریکا صورت گرفته است و ثانیاً؛ برجام غیر از دوبرابر کردن تحریم‌ها و بر باد دادن دارائی‌ها و امکانات کشورمان چه میوه دیگری داشته است که برویم و بچینیم؟!
گفت: این جماعت مدعی اصلاحات باید از فاجعه‌ای که با برجام بر سر ملت آوار کرده‌اند شرمنده باشد! ولی آنچنان با بر‌جام گره خورده‌اند که انگار یک روح در دو بدن هستند!
گفتم: بازرس بهداشت در بازدید از تیمارستان یکی از  بیماران را دید که خیلی عادی حرف می‌زند. به رئیس تیمارستان گفت؛ چرا او را مرخص نمی‌کنید؟ رئیس گفت؛ دیوانه است و از بیمار پرسید؛ اگر مرخص شوی چه می‌کنی؟ گفت؛ شیشه منزل مردم را می‌شکنم! سال بعد بازرس احساس کرد حال بیمار بهتر شده. پرسید اگر مرخص شوی چه می‌کنی؟ گفت؛ برای تفریح به دل طبیعت می‌روم. بازرس با خوشحالی گفت؛ آفرین! بعد چه می‌کنی؟ گفت؛ سنگ‌های قشنگ را جمع می‌کنم و شیشه منزل مردم را می‌شکنم!... سال بعد پرسید مرخص شوی چه می‌کنی؟ گفت؛ دوچرخه می‌خرم و به دل جاده می‌زنم. پرسید؛ بعدش چی؟ گفت؛ با کش لاستیک دوچرخه تیر کمان درست می‌کنم و می‌زنم شیشه خانه مردم را می‌شکنم!