دروغ نامه کیهان یکشنبه ۲- دی ماه سال- ۱۴۰۳
یادداشت نویس
اوین نامه کیهان "خطای راهبردی
در تحلیل سوریه"
مگر ارائه پیرامون وقوع هر پدیده وموضوعی براساس
گردآوری اطلاعات مکفی سپس ازموضع
رابطه علت و معلول نمی باشد؟ البته
اینگونه تحلیل گری درجهت خلاف تحلیل گری
رایج رهبران وکارگزاران رژیم عوامفریب ودروغ گوی وفاسد ولایت فقیه و کارگزاران ورسانه های خبری زیر سانسورشان است
. چون نظر دهی وتحلیل گرایی شان همراه با پاک کردن صورت مسأله و حذف رابطه علت و ریشه ها وبررسی آن و فقط چسبیدن به مانور دادن تبلیغاتی محور معلول
درراستای اهداف ترسیم شده است . برای همین با سانسور آشکار نه شرقی ونه غربی خمینی شیاد
و برگردان کردن جنگ خونین وفاجعه
بار پر خسارت وزیان بار ۸ ساله با عراق که
امکان آتش بس وصلح پس ازپس گرفتن خرمشهر درسال دوم جنگ فراهم بود ولی با اصرار خمینی شیاد جنگ باعراق ۸ سال ادامه
یافت تا با تبلیغات وارونه وتوجیه گردن برگردان به جنگ مقدس گردید تا دربستر انحراف اذهان عمومی چاشنی جنگ نیابتی
برون مرزی باعنوان جبهه مقاومت اسلامی درمنطقه مقابل اسراییل وآمریکا شود که با
صرف هزینه های کمرشکن نجومی چنددهه ای اما پس از بیش ازیک سال وچند ماه جنگ حماس وحزب الله لبنان
با اسراییل منجر به شکست خفت وفاجعه بار جنگ نیابتی رژیم تروریستی وجنگ افروز
ولایت فقیه گردید . بدتر وخیلی زیان بارتر عامل سقوط مزدور بشاراسد جنایتکار وهم
پیمان درسوریه و بهدررفتن بیش از۵۰ میلیارد دلار هزینه صرف شده بدون برگشت درسوریه
شد . ولی چون جنگ افروزان حاکم برایران
رژیم فاسد ولایت فقیه هیچ پاسخ قانع کننده ای برای مردم ایران وحتی گروه
های نیابتی شکست خورده اش ندارند. بنابراین از طریق بلندگوهای تبلیغاتی جارچی
ورسانه های خبری سیاه سفید کن مأمور ماستمالی کردن ووارونه گویی محور این شکست شده اند .به خصوص ازسوی اوین نامه
کیهان سربازجوشریعت نداری که قلم زنانش
مدام برای کتمان واقعیت رکورد شکنی می کنند . برای همین تحلیل گر سپاه تروریست قدس
در ابتدای یادداشت خود دراوین کیهان سربازجوشریعت نداری برای توجیه شکست درسوریه مدعی شده است گرفتن سرپل از مقاومت و سپس توسعه آن، حکایت
تلاش 46 سال است اما بعضی بدون توجه به تاریخ، وقوع یک اتفاق را محور قرار داده و
بقیه مسائل را با آن تحلیل کرده و افق تحولات را هم بر اساس آن تبیین مینمایند.
از اینرو در زمانهای مختلف شاهد انتشار تحلیلهای فراوان مبتنی بر تعمیم نتایج
یک پدیده بر سایر پدیدهها بودهایم و اینک میتوانیم با قاطعیت بگوییم خطا بوده
است. الان در صحنه تحولات، با سقوط یک دولت مقاومت در منطقه مواجه شدهایم و باید
اعتراف کنیم که دشمنان یک سرپل مهم از محور مقاومت گرفتهاند. اما خطاست اگر گمان
کنیم روند منطقه و تحولات در منطقه به سمت غلبه مخالفان بر مقاومت تغییر مسیر داده
است. مرور تحولات این 46 سال خطا بودن چنین نگاهی را نشان میدهد. در ادامه یادداشت
نویس ادعای وارونه خود را بدون اشاره به برآورده هزینه های تحمیل شده به کشور
وملت و دلار ۷۰ ریالی به بیش از۸۰۰ هزارریال شده و اقتصاد بحرانی وورشکسته و
ناترازی های موجود تلاش کرده واقعیت راب یشتر ماستمالی کند غافل ازآنکه دچار خودزنی شده است بطور نمونه یک
مورد دیگرش یک بازگویی تاریخی است که حالت عذربدتر ازگناه داردچون سانسور کرده شرایط بحرانی کنونی محصول شعار نابودی اسراییل ومخالفت با تشکیل
کشور مستقل فلسطین وهمگام شدن باراست های افراطی جنگ افروز اسراییل است که مخالف تفاهم دوکشور مستقل اسراییل وفلسطین اسلو یوده اند .اما یادداشت نویس درراستای اثبات نظر خود که همان دیدگاه خامنه
ای رمال وپاسداران جنایتکارونتانیاهو جنگ افروز است از واقعه مذاکرات مادرید و توافق اسلو در سال 1372 یادکرده است
که در آن زمان دولتهای غربی، عربی، روسیه، چین، اسرائیل و سازمان آزادیبخش
فلسطین که مهمترین سازمان نظامی فلسطین بود، توافقی را شکل دادند که ظاهر آن حل و
فصل نهائی مسئله فلسطین و حل منازعه بین اسرائیل و فلسطینیها اما باطن آن، تثبیت
اسرائیل و حذف فلسطین از معادله منطقه بود. در آن زمان جو آنقدر به نفع توافق
اسلو غلیظ بود که بعضی دوستان منطقهای به مسئولان ما میگفتند، «مسئله تمام شده و
نادیده گرفتن یک توافق جهانی، دیوانگی است.» اما برخلاف آنچه تصور میشد مذاکرات و
توافق و درواقع طرح اسلو، به حل مسئله منجر نشد چون گوشزد شددلیلش چه بوده
است نمونه وقوع انتفاضه سال 2000 است که طی آن هم درگیری
نظامی میان طرفین، جای سازش را گرفت و هم سازمان آزادیبخش فلسطین جای خود را به
گروههای جدید جهادی یعنی حماس و بعد جهاد اسلامی فلسطین داد که ازسوی خامنه ای ر
مال وپاسداران جنایتکار حمایت مالی وتسلیحاتی می شدند تاهم پیمان راست های افراطی اسراییل مقابل ساف گردند . این در حالی بود که
همانطور که گفته شد، برای تحقق اهداف اسلو، همه دولتهای اروپایی، آمریکایی،
عربی، اسرائیل، روسیه، چین، سازمان ملل و مهمترین سازمان فلسطینی هم داستان شده
بودند....
گرفتن سرپل از مقاومت و سپس توسعه آن،
حکایت تلاش 46 سال است اما بعضی بدون توجه به تاریخ، وقوع یک اتفاق را محور قرار
داده و بقیه مسائل را با آن تحلیل کرده و افق تحولات را هم بر اساس آن تبیین مینمایند.
از اینرو در زمانهای مختلف شاهد انتشار تحلیلهای فراوان مبتنی بر تعمیم نتایج
یک پدیده بر سایر پدیدهها بودهایم و اینک میتوانیم با قاطعیت بگوییم خطا بوده
است. الان در صحنه تحولات، با سقوط یک دولت مقاومت در منطقه مواجه شدهایم و باید
اعتراف کنیم که دشمنان یک سرپل مهم از محور مقاومت گرفتهاند. اما خطاست اگر گمان
کنیم روند منطقه و تحولات در منطقه به سمت غلبه مخالفان بر مقاومت تغییر مسیر داده
است. مرور تحولات این 46 سال خطا بودن چنین نگاهی را نشان میدهد.در سال 1361 حدود دو
هفته پس از بازپسگیری خرمشهر توسط قوای نظامی ایران، رژیم صهیونیستی از فضای
درگیریهای داخلی لبنان استفاده و به این کشور حمله کرد و چند برابر مساحت خرمشهر
را - که عمدتاً به شیعیان لبنان تعلق داشت - به تصرف خود درآورد. فضای رعب ناشی از
اقدام سریع ارتش اسرائیل و ضعف شدید نظامی لبنان، این تصور را رقم میزد که اشغال
لبنان دائمی خواهد بود. در آن زمان تحلیلهای زیادی در رسانههای عربی و غیرعربی
نوشته میشد که از تهاجم قریبالوقوع ارتش اسرائیل به سوریه حکایت میکرد. اما
برخلاف این تحلیلها، ارتش متجاوز اسرائیل چهار سال پس از تجاوز، در سال 1365
استان بیروت و مناطق شمالی و شرقی آن را ترک کرد و اولین عقبنشینی ارتش اسرائیل
رقم خورد. در آن زمان شهید سیدحسن نصرالله فرمانده نظامی حزبالله در استان بیروت
بود.یک واقعه دیگر مذاکرات مادرید و توافق اسلو بود که در سال 1372 صورت گرفت.
در آن زمان دولتهای غربی، عربی، روسیه، چین، اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین
که مهمترین سازمان نظامی فلسطین بود، توافقی را شکل دادند که ظاهر آن حل و فصل
نهائی مسئله فلسطین و حل منازعه بین اسرائیل و فلسطینیها اما باطن آن، تثبیت
اسرائیل و حذف فلسطین از معادله منطقه بود. در آن زمان جو آنقدر به نفع توافق
اسلو غلیظ بود که بعضی دوستان منطقهای به مسئولان ما میگفتند، «مسئله تمام شده و
نادیده گرفتن یک توافق جهانی، دیوانگی است.» اما برخلاف آنچه تصور میشد مذاکرات و
توافق و درواقع طرح اسلو، به حل مسئله منجر نشد، به انتفاضه سال 2000 ختم شد که طی
آن هم درگیری نظامی میان طرفین، جای سازش را گرفت و هم سازمان آزادیبخش فلسطین
جای خود را به گروههای جدید جهادی داد. این در حالی بود که همانطور که گفته شد،
برای تحقق اهداف اسلو، همه دولتهای اروپایی، آمریکایی، عربی، اسرائیل، روسیه،
چین، سازمان ملل و مهمترین سازمان فلسطینی همداستان شده بودند.یک رخداد دیگر، اشغال
نظامی عراق از سوی آمریکا و انگلیس در روزهای آخر سال 1382/ اول بهار 2003 بود. در
این ماجرا همه تحلیلها و تصورها این بود که کار جمهوری اسلامی هم تمام است،
بنابراین ایران یا همه سیاستهای داخلی و خارجی خود را تغییر میدهد و یا اینکه
مانند دولتهای افغانستان و عراق از بین میرود. در آن زمان هنوز «جبهه مقاومت»
وجود نداشت و دولتهایی در سوریه، سودان و حزبالله در لبنان با جمهوری اسلامی
همراهی داشتند. جو آنقدر غلیظ بود که یکی از معاونان وقت وزارت امور خارجه ایران
در اقدامی عجیب، از طریق سفارت سوئیس - بهعنوان حافظ منافع آمریکا در ایران - با
تقدیم یک فکس به وزارت خارجه آمریکا اطلاع داد «ایران آمادگی دارد همه اختلاف خود
با آمریکا را به گونهای که منجر به رضایت ایالات متحده شود، حل کند.» براثر این
جو، یک جمع 123 نفری از نمایندگان وقت مجلس ایران، طی بیانیهای خطاب به رهبر معظم
انقلاب، تغییر اساسی در سیاست خارجی نظام را خواستار شدند! در همان زمان نخستوزیر
وقت انگلیس، تونیبلر در جمع نظامیان انگلیسی مستقر در بصره اعلام کرده بود «آنچه
بر افغانستان و عراق گذشت یک پیام آشکار به ایران بود تا سیاستهای خود را تغییر
دهد.» اما برخلاف آنچه تصور و بیان میشد صحنه به شکل دیگری رقم خورد و آمریکا سه
سال پس از اشغال نظامی عراق به بنبست نظامی گرفتار شد و زمزمه خارج شدن از عراق
آغاز کرد و جرج بوش در سال 1386/ 2007 ناگزیر شد توافق امنیتی خروج از عراق را با
نوری المالکی نخستوزیر وقت عراق امضا نموده و دو سال بعد، خروج از این کشور را
آغاز نماید. البته پیش از این و آنچه در اولین سالگرد اشغال عراق پیش آمد یعنی تن
دادن آمریکا به تشکیل شورای عراقی حکم، اولین نشانههای بنبست آمریکا را بروز
داده بود.با شکست برنامه نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، خیزشهای عربی شکل گرفت
که رژیمهای سنتی عربی وابسته به آمریکا را هدف قرار داد و منجر به تغییر وضعیت در
پنج کشور عربی شد. غربیها درصدد برآمدند با بدل زدن به این خیزشها، مسیر تحولات
را برگردانند. از اینرو گروههای تکفیری با نامهای مختلف شکل گرفتند و با سرعت
زیاد منطقه را تحت تأثیر خود قرار دادند. این گروهها، آشکار و پنهان از سوی
آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی، ترکیه و اکثر دولتهای عرب حاشیه خلیجفارس حمایت
میشدند اما این پروژه هم چندان دوام نیاورد و تا سال 1397 / 2018 عملاً تحت کنترل
درآمد. شکست پروژه گروههای تکفیری، سبب تقویت بیشتر جریانات مقاومتی و جبهه
مقاومت شد.پس
از این تحولات، غربیها پیمان ابراهیم ناظر بر عادیسازی عربی - اسرائیلی را روی
میز گذاشته و چند دولت عرب با خود همراه کردند. در این زمان وقتی فضای توافق اسلو
برگشت، خیلیها گمان کردند از این پس این اسرائیل است که آینده منطقه را رقم میزند
و دیگر جایی برای اندیشهها و راهکارهای معارض نظیر «جریان مقاومت» باقی نمیماند.
اما بهزودی در این کار هم گره افتاد و این روند پس از پیوستن لرزان سودان و مراکش
متوقف گردید. کمی بعد، جهان با عملیات حیرتانگیز فلسطینیهای ساکن در غزه - طوفان
الاقصی - مواجه گردید. اقدام فلسطینیها آنقدر مؤثر بود که صحنه منطقه را دگرگون
کرد. اسرائیل که تا قبل از آن خود را در موقعیت «حکمران منطقه» میدید، به یک باره
به موقعیتی نزول کرد که به گفته نتانیاهو مابین مرگ و حیات قرار گرفت. با واکنش
خشن اسرائیل و شروع جنگ علیه غزه، جهان علیه اسرائیل به پاخاست، دولتهای غربی شکلگیری
دولتی فلسطینی در مرزهای 1967 را مطرح کردند تا بر جراحات ناشی از حملات وحشیانه
رژیم، مرهم گذارند. دادگاه لاهه به بازداشت سران اسرائیل رأی داد. ارتباطات عربی
- اسرائیلی از هم گسیخته شد و مقاومت در سطح جهان بهعنوان تنها گزینه ممکن، مورد
تمجید قرار گرفت. پس در اینجا هم یک بار دیگر ورق برگشت.پس از این صحنه،
آمریکا، اسرائیل و ترکیه به ابتکار جدیدی دست زدند؛ این ابتکار، تغییر دولت در دمشق
بود. وضع داخلی سوریه طی ده سال گذشته به گونهای بود که شکلدهی به یک جبهه کوچک
هم میتوانست به تغییر حاکمیت سیاسی منجر شود اما آمریکاییها و اسرائیلیها به
دلیل نگرانیهایی که داشتند، تغییر دولت را اجرائی نکردند تا اینکه مشکلات شدید در
مدیریت تحولات منطقه، آنان را بهشدت به آن نیازمند کرد. نخستوزیر اسرائیل در
سخنرانی مرداد ماه گذشته در سازمان ملل، از ضرورت همکاری همگان برای تغییر در
خاورمیانه صحبت کرد و گفت «اگر خاورمیانه تغییر نکند، ایران نقشه آینده آن را
ترسیم خواهد کرد». این عبارات بیانگر آن بود که از نظر آنان باید کاری صورت گیرد
تا همگان تغییر در خاورمیانه را لمس کرده و با اسرائیل در این مسیر همراه شوند.این
کار نمادین، «تغییر نظام سیاسی سوریه» بود. در ایجا اسرائیل برای رها شدن از
نگرانیهای امنیتی قبلی خود، به عملیات نظامی و تصرف بخشهایی از سوریه دست زد. از
نظر رژیم اسرائیل سقوط یک دولت متعارف در دمشق در حالی که ماهیت دولت جایگزین آن
مبهم و مخاطرهآمیز میباشد، ریسک بزرگ دارد چرا که رژیم غاصب هیچگاه از سمت
جریانهای تکفیری از جمله «تحریرالشام» نگرانی نداشته است کما اینکه اظهارات اخیر
مقامات این گروه هم نشان داد جایی برای نگران شدن اسرائیل وجود ندارد. پس نگرانی
اسرائیل - و آمریکا، ترکیه و حوزه عربی - طبعاً چیزی دیگری است. چه چیزی بیش از
دولت اسد در دمشق میتواند اسرائیل را تهدید کند؟ این چیزی غیر از سر برآوردن
نهائی یک جریان مقاومت مردمی از نوع حزبالله لبنان یا از نوع حشدالشعبی عراق یا
از نوع انصارالله یمن در سوریه نیست.سعدالله زارعی