اعتراف وحشتناک پسر 12 ساعت بعد از قتل مادر۶-شهریور-۱۴۰۲
خروجی عملکرد ۴۴ ساله رژیم جنایتکار قاتل و کودک کش فاسد ولایت فقیه منجربه گزارشات روزانه قتل اعضای خانواده ها ازسوی پدرو مادر وفرزندان وحتی کودکان وجنایات مشابه دیگر دراجتماع شده است .
پسر متوهم که در اقدامی هولناک مادرش را به قتل رسانده بود، 12 ساعت بعد از جنایت در تماس با پلیس راز قتل را برملا کرد.ساعت 8 صبح شنبه 4 شهریور، پسر جوانی با پلیس تماس گرفت و گفت: من دیشب مادرم را کشتهام و تازه متوجه شدهام دست به چه کاری زدهام.به دنبال این تماس، موضوع از سوی مأموران کلانتری 133 شهرزیبا به بازپرس محمد حسین زارعی اعلام شد. بلافاصله تیم جنایی راهی محل جنایت شده و پسر جوان وقتی در را به روی آنها باز کرد با جسد یک زن 56 ساله در حالی مواجه شدند که گلویش بریده شده بود.طبق معاینات متخصصان پزشکی قانونی حاضر در صحنه، زمان مرگ را حدود 12 ساعت قبل اعلام کردند.با اعتراف پسر 35 ساله به جنایت، به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران برای بررسی صحت روانی به پزشکی قانونی منتقل شد. همچنین بازپرس جنایی دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی را صادر کرد.گفتوگو با متهم چرا مادرت را کشتی؟من تصمیم به قتل نداشتم، به من گفته شد که این قتل را انجام دهم. در آن زمان من اصلاً در حال خودم نبودم. انگار یک چیزهایی از درونم بیرون آمده بود و من خودم نبودم. صدایی را در درونم میشنیدم، صدایی که به من میگفت بلند شو مادرت را بکش. انگار یک نفر بیرون از من این کار را میکرد.بعد چه اتفاقی افتاد؟به سراغ مادرم رفتم، او در حال تماشای تلویزیون بود. رفتم به سمت مادرم، با دیدن من انگار ترسید. انگار از چشمهای من فهمیده بود که من خودم نیستم و یک نفر دیگر است.همین طور که نزدیک میشدم به من گفت چرا اینطوری شدی؟ هیچ حرفی نزدم، فقط به سمتش رفتم و چادرش را که گوشه اتاق افتاده بود برداشتم و دور گردنش انداختم. بعد که مادرم را خفه کردم رفتم و یک سیگار کشیدم.چرا به او چاقو زدی؟صدا از من خواست. 10 دقیقهای از خفه کردن مادرم گذشته بود که صدا دوباره از من خواست تا این بار گردن مادرم را با چاقو بزنم. من هم طبق خواسته او عمل کردم. بعد به اتاق رفتم و خوابیدم.پدرت کجاست؟پدرم به خاطر مسائل مالی در زندان است و دو خواهرم خارج از کشور زندگی میکنند و من با مادرم در این خانه بودیم.چه شد که تصمیم گرفتی به پلیس خبر بدهی؟ساعت 8 صبح بود که یک دفعه از خواب پریدم و تازه به خودم آمده بودم. هر آنچه شب گذشته برایم رخ داده بود مثل فیلم از جلوی چشم هایم رژه میرفت. تمامی صحنههای شب جنایت.وقتی همه چیز را متوجه شدم زنگ زدم به پلیس و راز قتل را برملا کردم.روزنامه ایران