وقتی ظریف هم سانسور میشود!۶-شهریور-۱۴۰۲
هنگامی که ظریف مترسک همراه با همقطارانش درطرح امنیتی یک دست کردن رژیم تروریستی ولایت فقیه درخرداد ۱۴۰۰ ازقدرت حذف شدند ومواجه با اتهامات سنگین اند بنابراین دیگرسانسورکردنش یک امرعادی پیش پاافتاده است.
محمدجواد ظریف، وزیر پیشین امور خارجه کشورمان درباره عضویت ایران در بریکس تاکید کرده است: «به نظر بنده دعوت از ایران برای عضویت در بریکس خبر خوبی است. سیاست خارجی نباید موضوع اختلافات داخلی باشد».به گزارش «تابناک» به نقل از وطن امروز، عضویت ایران در بریکس، از یک سو معلول جایگاه انحصاری و رو به رشد این مجموعه اقتصادی - امنیتی و از سوی دیگر، مرهون تلاشهای اساسی و عمیقی بوده که در ذیل استراتژی تکثیر زمینهای بازی از سوی دولت سیزدهم انجام گرفته و اکنون بخوبی در حال مدیریت است. در اینجا فارغ از انتقاداتی که به تفکرات و انگارههای فکری مسؤولان حوزه سیاست خارجی دولت دوازدهم وارد است، قصد داریم بر واکنش رسانههای اصلاحطلب نسبت به سخنان نماد دیپلماسی دولت سابق متمرکز شویم.اکثر رسانههای اصلاحطلب مانند انتخاب، خبرآنلاین و شرق اساسا این خبر را سانسور کردند یا آن را به عنوان گفتاری غیرقابل اهمیت از فردی عادی مورد استقبال قرار دادند. در اینجا کافی بود وزیر سابق امور خارجه مانند گذشته سخن از تاثیر سلبی قدرت میدانی ایران در عرصه دیپلماسی یا لزوم احیای برجام به عنوان تنها نسخه شفابخش اقتصاد کشور به میان میآورد تا سخنان وی به تیتر یک این رسانههای طرفدار منافع ملی(!) تبدیل شود. زمانی که سخن از درک واقعیات جاری در حوزه سیاست خارجی و ناکارآمدی بازی در زمین کدخدا میشود، حتی امثال ظریف و عراقچی نیز با رعایت پیششرطها و ملاحظاتی در قاب رسانههای وابسته به اصلاحطلبان و کارگزاران جا میگیرند. منافع ملی، حلقه مفقودهای است که در اینجا بیش از پیش حس میشود؛ جایی که منافع سیاسی و حزبی بر هر چیزی از جمله موفقیت یک دولت در ایجاد گشایشهای واقعی در عرصه سیاست خارجی چربش دارد. سوال اصلی این است: چنین نگاهی مرهون چینش چه عواملی در کنار یکدیگر است؟ در اینجا باید بر پیشفرضها و ثوابت ذهنی تطهیرکنندگان ساختار «لیبرال - دموکراسی غرب» متمرکز شویم. واقعیت امر این است که طی سالهای اخیر، شاهد تقابل 2 گفتمان با یکدیگر در عرصه سیاست خارجی کشور هستیم که یکی از آنها، محوریت واشنگتن و تروییکای اروپا در نظام بینالملل را یک فرض ثابت، غیرقابل تغییر و غیرقابل جایگزین تلقی میکند. برجام محصول همین نگاه و گفتمان بود. اینکه ایران باید بر مبنای نگاه رئالیستی نسبت به آنچه در حوزه روابط بینالملل میگذرد، صرفا بر نقشآفرینی دولتهای قدرتمند (آن هم فقط دولتهای قدرتمند غرب) حساب کرده و از ورود به هر مجرا و چارچوبی که نظم لیبرالیستی مدنظر غرب را به چالش میکشد، پرهیز کند. در چنین نگاهی، بریکس به صورت ذاتی مصداق خسارت بوده و برجام مصداق عقلانیت است! اما در نگاه جاری در حوزه سیاست خارجی کشورمان، شاهد پیشبرد نوعی استراتژی تحت عنوان تکثیر زمینهای بازی هستیم. تکثیر زمینهای بازی، متناظر با ثوابت دیگری مانند قدرت تغییر قواعد بازی و برهم زدن نظم نفرتانگیز نظام سرمایهداری تعریف میشود. در اینجا، نه تنها پذیرش نظم مورد ادعای غرب - که آن نیز عین بینظمی و آنارشیسم است - خط قرمز سیاست خارجی کشور محسوب میشود، بلکه ایران اسلامی به عنوان یک مولد و تسریعکننده، تعریف و چینش ساختارهای عملیاتی جایگزین را در دستورکار قرار میدهد و قطعا بازگشتی از این مسیر وجود نخواهد داشت. در چنین شرایطی غرب و متعلقات آن - اعم از دولتهای غربی تا طرفداران پر و پا قرص آمریکا و اتحادیه اروپایی در کشورهای گوناگون دنیا - در برابر هرگونه تغییری که ثوابت مدنظر بازیگران سلطهگر غرب را در نظام بینالملل به چالش بکشد مقاومت میکنند. این قاعده درباره اصلاحطلبان و مروجان مکتب لیبرالیسم و نولیبرالیسم در ایران نیز صادق است. بریکس کابوس کسانی محسوب میشود که بر سلطه بلندمدت و ابطالناپذیر غرب بر جوامع بشری در حال و آینده حساب باز کردهاند و اکنون، با تزلزل برخی بنیانهای قدرت غرب در نظم نوین جهانی مواجهند. در اینجا مهم نیست چه کسی از بریکس و ظرفیت بازی آن تمجید میکند! هرکس چنین اقدامی صورت دهد با بدترین سانسورها و حتی در برخی محافل خصوصی اصلاحطلبان با بدترین دشنامها مواجه میشود، حتی اگر این فرد محمدجواد ظریف، وزیر محبوب اصلاحطلبان و کارگزاران در دولتهای یازدهم و دوازدهم باشد!