چه کسانی از بازگشت مکانیسم ماشه خوشحالند؟

 چه کسانی از بازگشت مکانیسم ماشه خوشحالند؟۶-مهر-۱۴۰۴ 

سرسپردگان خامنه ای رمال و پادوهای جارچی وتبلیغاتچی برنامه هسته ای پاسداران جنایتکار وهمگامان اوین نامه کیهان سربازجوشریعت نداری زیر چتر کاسبان تحریم های جبهه پایداری که حامی سعید جلیلی بسیجی و مخالف برجام ومذاکره هستند. چون به دلیل انتقادات ومخالفت کردن های مستمرشان با برجام ومذاکرات هسته ای که منجر به تشدید تحریم های ادامه دار وحتی مقدمه چینی جنگ ۱۲ روزه شدند . اکنون چون به دلیل مأموریت و پیگیری کردن به هدف شان با بازگشت مکانیسم ماشه رسیده اند. لذا ساز خوش رقصی طلبکارانه شان کوک شده است. برای آنکه سعید جلیلی بسیجی که دردوران احمدی نژاد درمذاکرات هسته ای نقش کلیدی در تشدید تحریم ها و سپس  درادامه  مذاکرات هسته ای گنجانیدن مکانیسم ماشه هم ضمیمه شد.اکنون  سعید جلیلی بسیجی  با ابراز خوشحالی یاوقاحت تمام طلبکاری کرده است. افتخار می کنیم دردوران ماتوافقی امضا نشد که اگر طرف مقابل آن را نقض کرد. حتی رژیم فاسد غیر متعارف وقرون وسطایی ولایت فقیه جنگ افروز وعوامفریب وناقض مذاکرات هسته ای وآژانس اتمی نتواند شکایت کند؟

آرزوی سعید جلیلی و همفکرانش به حقیقت پیوست؛ با مکانیسم ماشه به اواخر دوران احمدی‌نژاد بازگشتیم.وقتی مکانیزم ماشه، این شمشیرِ آویخته بر سرِ برجام، فعال می‌گردد و تحریم‌ها چون سیلابی سهمگین برمی‌گردند، به جای تدبیر و هم‌اندیشی، یکی افتخار می‌کند و خوشحال است که توافق در دوره‌ی او امضا نشده، تا ایران حتی نتواند علیه نقضِ آن فریادِ شکایت برآورد. به گزارش تابناک، دیگری، با خوشحالیِ پنهان در لفافه‌ی کلمات، از اینکه هیچ چیز بهتر نخواهد شد سخن می‌گوید و اعلام می‌کند برجام به تاریخ پیوسته؛ و آن دیگری در پاسخی گزنده، می‌گوید نه، اتفاقاً تازه به دورانِ احمدی‌نژاد بازگشته‌ایم. و در این میان، تنها چیزی که برای ملت باقی می‌ماند، همان برگشتن به عقب است، عقب‌گردی دردناک در گردابِ زمان؛ و مابقی، جنگ و جدال و قدرت و زور و زر است، چونان سایه‌هایی که بر روحِ این خاکِ خسته افتاده‌اند. نکته دردناک‌تر اینه که چه تحریم‌ها باشند و چه نباشند چه بروند و چه برگردند حال ما هیچ تغییری نمی‌کند و در این «حال بدی» همه چیز ما به همه چیزمان هم می‌آید. این‌ها سیاه‌نمایی نیست؛ این فریادِ دردی‌ست که چون خوره، روحِ جامعه را می‌جود. آنان که این را سیاه‌نمایی می‌خوانند، از بهشتِ سپیدِ خویش برایمان بگویند! از روزنه‌های امیدی که یافته‌اند، از مسیری که پیموده‌اند تا به آرامش رسیده‌اند، از رازی که در این میانه کشف کرده‌اند. ما به انقلابی در اندیشه نیاز داریم، به تحولی در ریشه‌های عمل، به آتشی که این خرمنِ پوسیده‌ی روزمرگی را بسوزاند و از خاکسترش، بذرِ تازگی بروید. این نه رویایی‌ست دور، که ضرورتی‌ست برای زیستن، برای بازیافتنِ معنای مسئولیت و مسئولیت‌پذیری… برای درست اندیشیدن و برای چند روز درست زیستن و اساسا؛ «زیستن».