«وقتی موجودیت و حیات میراثی باستانی مانند اصفهان به خطر افتاده است، دغدغهی اغلب کسانی که به اسم نمایندگی مردم این شهر و استان وارد مجلس شدهاند، در نهایت مضحکی است! شهر در حال از دست رفتن است و بعد نگرانی عدهای به اسم نمایندگان یا مسئولان آن، افتادن روسری زنان و یا موتورسواری آنان است!احمد زیدآبادی، روزنامهنگار، در کانال تلگرامی خود نوشت: بستر خشک و تفتیدهی زایندهرود همچون ماری خاکیرنگ در دلِ اصفهان، جا خوش کرده است. رودی که قرنهای متمادی در حجم زیاد یا کم زنده و جاری بوده و در پیرامون خود سببساز بنای شهری با ساختار بینظیر و سرشار از آثار تاریخی شده، اینک از پا افتاده است. اثر روانی این خشکیدگی را در درجهی اول میتوان در روحیهی تک تک مردم اصفهان مشاهده کرد. افسوس و افسردگی و نگرانی از آینده در بین آنان موج میزند. هر فردی بنا به آنچه شنیده و یا بنا به تجربه و برداشت شخصی خود دلیلی برای خشکی زایندهرود مطرح میکند. دلایل از تغییرات اقلیمی و ذوب شدن یخچالهای زردکوه تا ایجاد صنایع بزرگ و آببر در منطقه و استفادهی نادرست آب در بالادست و سیاست انتقال و اختصاص بخشی از آب به استانهای همجوار و کشت و کارهای بیرویه و نامناسب با اقلیم و… را شامل میشود. قاعدتاً ترکیبی از همهی این عوامل در خشک شدن زایندهرود مؤثر افتاده و شهری تاریخی با آثار بینظیر باستانی را با فرونشست زمین و مهاجرت ساکنان آن روبرو کرده است. بدون تردید این نه یک مشکل محلی بلکه فاجعهای ملی است. به باور شهروندان اصفهانی، مردم شهر برای حیات دوبارهی زایندهرود آمادهی هر نوع فداکاری مثل جابجایی صنایع ذوبآهن و فولاد، تغییر الگوی کشت و پرداخت هر نوع هزینه برای طرحهای ابتکاری هستند اما ناکارآمدی دستگاههای مسئول و تعارض منافع گروههای ذینفوذ مانع از هر تلاش جدی در این زمینه شده است. چنین مشکلی متأسفانه در سرتاسر ایران وجود دارد و تمدن ایرانی را به سمت اضمحلال میبرد. دیشب هوای اصفهان در اوج اعتدال بود. خنکی بسیار مطبوعی شهر را در برگرفته بود. مردم اصفهان به رغم خشکی بستر زایندهرود، در اطراف آن بخصوص در پل خواجو گردهم آمده بودند و در دهلیزهای آن، مراسم آوازخوانی و دفزنی به پا کرده بودند. گویا کار هر هفتهی آنهاست. فضای سبز اطراف رودِ خشکیده، همچنان باصفا و بخصوص تمیز است. خیابان چهارباغ عباسی از سیوسه پل تا دروازه دولت که عبور خودروها در آن ممنوع شده، محیطی برای قدمزدن و تفرجگاهی بینهایت دلانگیز است و در تمام ایران نظیر ندارد. وقتی موجودیت و حیات میراثی باستانی مانند اصفهان به خطر افتاده است، دغدغهی اغلب کسانی که به اسم نمایندگی مردم این شهر و استان وارد مجلس شدهاند، در نهایت مضحکی است! شهر در حال از دست رفتن است و بعد نگرانی عدهای به اسم نمایندگان یا مسئولان آن، افتادن روسری زنان و یا موتورسواری آنان است! روزی که لشکر مغول پشت دروازههای اصفهان اردو زده بود، شافعیها و حنیفیهای شهر به دلیل اختلاف بر سر پارهای احکام شرعی، راه مغولان را به شهر گشودند! مغول امروز، خشکی زایندهرود است که در کمین اصفهان نشسته است اما دغدغه و نگرانی نامبردگان فوق، تار موی زنان است! تراژدی از این مضحکتر؟