آشنايي با ريشه ضرب المثل ها؛
حكايت تاريخي و جالب ضرب المثل "خروس بيمحل" 13 اسفند -92
حكايت تاريخي و جالب ضرب المثل "خروس بيمحل" 13 اسفند -92
داستان ضرب المثل خروس بی محل جالب و خواندنی ودانستنی است . چون ضمن اینکه تراژدیک است .ولی بدون شک اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران خواهان
شنیدن صدای چنین خروس بی محل از بیت جماران و کاخ های دیگر در ایران هستند. چون از
شرایط تحمیلی خسته شده اند . بهرحال اگر قبول ندارید داستان را بخوانید تا متوجه
شوید آیا بی صبرانه منتظر شنیدن چنین صدای خروس بی محلی نمی باشید؟
در ادامه سلسله مطالب آشنايي با ريشه ضرب المثلها،با گذشته مثل معروف"خروس بيمحل" آشنا ميشويد. هرگاه كسي در غير موقع حرف بزند و يا ميان حرف ديگران بدود و خود را داخل كند چنين فردي را اصطلاحاً خروس بيمحل ميخوانند.
* ريشه ضرب المثل از آنجا كه در ادوار گذشته بانگ نابهنگام خروس را به علت و سببي شوم ميدانستند لذا به شرح ريشه تاريخي آن ميپردازيم تا علت و سبب اين مثل سائر و مشئوم بودن آن بر خوانندگان روشن شود.
در ادامه سلسله مطالب آشنايي با ريشه ضرب المثلها،با گذشته مثل معروف"خروس بيمحل" آشنا ميشويد. هرگاه كسي در غير موقع حرف بزند و يا ميان حرف ديگران بدود و خود را داخل كند چنين فردي را اصطلاحاً خروس بيمحل ميخوانند.
* ريشه ضرب المثل از آنجا كه در ادوار گذشته بانگ نابهنگام خروس را به علت و سببي شوم ميدانستند لذا به شرح ريشه تاريخي آن ميپردازيم تا علت و سبب اين مثل سائر و مشئوم بودن آن بر خوانندگان روشن شود.
كيومرث سر دودمان سلسله باستاني پيشداديان ايران بود كه مورخان به
روايات مختلف او را آدم ابوالبشر و گل شاه يعني شاهي كه از گل آفريده شده، و
نخستين پادشاه در جهان دانستهاند. كيومرث را پسري بود به نام پشنگ كه هميشه بر سر
كوهها بود و به درگاه خداي تعالي راز و نياز و مناجات ميكرد. كيومرث به اين
فرزندش خيلي علاقه داشت و غالباً پسر و پدر به سراغ يكديگر ميرفتند. روزي ديوان
كه از دست كيومرث منهزم شده بودند به منظور انتقام به سراغ پشنگ رفتند و هنگامي كه
سر به سجده نهاده بود پاره سنگي بر سرش كوفتند و او را هلاك كردند. حسب
المعمول اين بار كه كيومرث براي ديدار فرزندش پشنگ با آذوقه كامل به سراغ او رفته
بود جغدي بر سر راهش ظاهر شد و بانگ زد. كيومرث چون فرزندش را نيافت و دانست پشنگ
را كشتند جغد را نفرين كرد و به همين جهت ايرانيان از آن تاريخ جغد را پيك نامبارك
و صدايش را شوم ميدانند. آن گاه كيومرث در مقام انتقام از ديوان برآمده ساير
فرزندان را بر جاي گذاشت و خود با سپاهي گران به سوي ديوان شتافت.
در اين سفر بر سر راه خويش خروسي سفيد رنگ و مرغ و ماري را ديدكه خروس مرتباً به
مار حمله ميكرد و هر بار كه موفق ميشد با منقارش به شدت بر سر مار نوك بزند به
علامت پيروزي بانگ ميكرد. كيومرث را از اينكه خروس براي صيانت و دفاع از
ناموس تا پاي جان فداكاري ميكند بسيار خوش آمده سنگي برداشت و مار را بكشت و بانگ
خروس را به فال نيك گرفت. كيومرث پس از غلبه بر ديوان آن مرغ و خروس را برداشت و
به فرزندانش دستور داد آنها را به خانه نگاهداري و تكثير كنند. معمولاً خروس
به هنگام روز بانگ ميكند و چون شب شد تا بامدادان كه پايان شب و طلايه روز و
روشنايي است بانگ نميزند ولي قضا روزي خروس موصوف شبانگاهان كه بيموقع و
نابهنگام بود بانگ برداشت. همه تعجب كردند كه اين بانگ نابهنگام چيست ولي چون
معلوم شد كه كيومرث ازدار دنيا رفته آن خروس را خروس بيمحل خواندند و از آن سبب
بانگ خروس را بدان وقت به فال بد گرفته صدايش را شوم دانستهاند. از آن روز به بعد: "هر
خروسي كه بدان وقت بانگ كند و خداوند خروس آن خروس را بكشد آن بد از او درگذرد و
اگر نكشد در بلايي افتد."