«‌آسکاریس‌»! (گفت و شنود)

 دروغ نامه کیهان ۱۰ –اردیبهشت -۱۴۰۴

«‌آسکاریس‌»! (گفت و شنود)

سربازجو به درودیوار می زنه واینورواونور

تاعوامل نفوذی صادراتی  از درون کشور

 اینان جا بزندجزو اپوزیسون

 بتونند حضوریابنددرآکسیون

تااهداف اطلاعاتی رژیم کنند دنبال

درگیری ایجادکنندباقیل وقال وجنجال

 تاسپس ازموضع بازجویی و فریبکاری

 از کشورهای اروپایی  کنه طلب کاری

چرا مخالفین معترض نمی کنند مهار؟

تاوارد معامله بشن بارژیم قاتل مکار

حال سربازجوبا پنهان کاری نقش پاسداران

درانفجار بندر رجایی بی جان شدندجانداران

بیشمارخانواده ها جزوعزادار شدندوداغداران

۳۶ساعت سکوت کرد رهبر منفور چماقداران

حال انتقاد کرده سربازجوی بی وجدان واصلیت

چرارهبران کشورهای اروپایی نگفتند  تسلیت؟

بدتر ازموضع بازجویی ومعرکه گیری

 ازیک منتقد سخت کرده پاچه گیری

چون سربازجو ی سورزده به ابلیس

یادکرده ازیک بیمار وداروی آسکاریس

بعدبرای هربیمار درروستا این دارو می کرد تجویز

پدر پسرازدرخت افتاده بامچ گیری بست راه گریز

به تجویز دارو آسکاریس برای فرزندش کرد انتقاد

یارو جواب داد اگر کرم نداشت از درخت نمی افتاد

گفت: در حالی که چند روز از حادثه دردناک اسکله شهید رجائی بندر عباس گذشته است، رهبران کشورهای اروپایی حتی از ارسال یک پیام همدردی هم دریغ کرده‌اند!

گفتم: از این جرثومه‌های فساد و پلیدی غیر از این هم انتظاری نبوده و نیست.

گفت: یکی از مدعیان اصلاحات نوشته است این که رهبران کشورهای اروپایی پیام همدردی نفرستاده‌اند هم تقصیر جمهوری اسلامی ایران است(!). چرا که برای اپوزیسیون خارج‌نشین (بخوانید پادوهای دشمن‌)! عفو عمومی نمی‌دهد!

گفتم: آن وقت امثال همین مدعی اصلاحات جیغ بنفش می‌کشند که چرا مردم آنها را پادوی دشمن و بی‌عاطفه نسبت به هموطنان خود می‌دانند؟!

گفت: ظاهراً آمریکا می‌داند که این پادوها اهل «رنج عقل‌»! و«‌زحمت هوش‌‌»! نیستند. به همین علت است که ماموریت آنها را در یک نسخه خلاصه کرده است، «حمایت از غرب و دشمنی با ایران»‌! و برای هر موضوعی همین نسخه را می‌پیچند و به عقل و منطق و‌... هم کاری ندارند!

گفتم: یکی از روستائیان دل درد شدیدی داشت و پزشک به او داروی مقابله با «‌آسکاریس» داد و او این دارو را برای همه بیماران تجویز می‌کرد‌(!) از قضا، این دارو را برای فرزند یکی از اهالی که از درخت افتاده بود هم تجویز کرد. پدر که آدم باسوادی بود وقتی نسخه و دارو را دید به طرف پرخاش کرد و گفت؛ مرد ناحسابی! پسر من از درخت افتاده است این دارو چیست که به او داده‌ای؟! یارو که دید بدجوری بُز آورده، گفت؛ پسر تو اگر «‌آسکاریس‌» نداشت بالای درخت نمی‌رفت که بیفته؟!