اوین
نامه ی کیهان 5 شنبه 19 فروردین ماه سال1395
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "جلوي ضرر را از هر
جا بگيري استفاده است"
گفته می شود نَر است ولی
تأکید می شود بدوش .روحانی در سخنرانی
اخیر خود که به متاسبت د همین سالگرد
فنآوری هسته ا ی بود به شدت به ا فراطی های مخالف برجام که شامل پاسداران ورسانه
هایه مسو با پاسداران می شود سخت تاخت و گفت اینان می گویند به هیچکس ا عتماد نکن و ایرانی
هراسی را تبلیغ می کنند شود. روحانی اینان را متهم به درشت گویی وحرف های بی پایه گفتن و همسایه هاترساندن کرد وافزود اینکه
هنرنیست . درحالیکه یکی از این افراطی های همکار وهم قلم سربازکو شریعت نداری در
ابتدای یادداشت خود مدعی شده است:
« ماجراجويي»
برخي کشورهاي عربي منطقه عليه «ايران» و «مقاومت منطقه»، يکي از مهمترين مسائلي
است که همزمان با روي کار آمدن دولت آقاي روحاني، در حوزه سياست خارجي و منطقه اي
ما نمود بسيار جدي پيدا کرده است. اين دو موضوع يعني «ايران» و «مقاومت»، از 25
خرداد سال 92 به اين سو آنقدر براي مرتجعين عرب مهم شد که تعارف را کنار گذاشته و
عليه آنها حتي با رژيم صهيونيستي تشکيل ائتلاف دادند. اين شيطنت ها «همزمان» و
«موازي» با مذاکرات هسته اي دنبال شده و هر قدر به نتيجه مذاکرات نزديکتر شده ايم،
به طرز مشکوکي بر شدت آن افزوده شده است. گرانيگاه تمام اين ماجراجويي ها نيز با
کمي پيچ و تاب، در نهايت به رژيم صهيونيستي و منافع آن رسيده است.
«ماجراجويي» برخي کشورهاي عربي منطقه عليه «ايران» و «مقاومت منطقه»، يکي از مهمترين مسائلي است که همزمان با روي کار آمدن دولت آقاي روحاني، در حوزه سياست خارجي و منطقه اي ما نمود بسيار جدي پيدا کرده است. اين دو موضوع يعني «ايران» و «مقاومت»، از 25 خرداد سال 92 به اين سو آنقدر براي مرتجعين عرب مهم شد که تعارف را کنار گذاشته و عليه آنها حتي با رژيم صهيونيستي تشکيل ائتلاف دادند. اين شيطنت ها «همزمان» و «موازي» با مذاکرات هسته اي دنبال شده و هر قدر به نتيجه مذاکرات نزديکتر شده ايم، به طرز مشکوکي بر شدت آن افزوده شده است. گرانيگاه تمام اين ماجراجويي ها نيز با کمي پيچ و تاب، در نهايت به رژيم صهيونيستي و منافع آن رسيده است.
حتي يک مورد از تحرکات اقتصادي، سياسي و امنيتي کشورهايي مثل عربستان يا قطر عليه ايران را نمي توان يافت که اولادر آن، منافع رژيم صهيونيستي لحاظ نشده باشد و ثانيا با هدف «گره انداختن» در فعاليت هاي اقتصادي، امنيتي و سياسي ايران صورت نگرفته باشد. افزايش بي سابقه فشارها به حزب الله لبنان يا سفرهاي منطقه اي مقامات سعودي به کشورهاي آسيايي و آفريقايي براي مجاب نمودن آنها جهت قطع روابط ديپلماتيک و اقتصادي با ايران، درست در زماني صورت مي گيرد که دولت محترم، هدف از مذاکرات با آمريکا و متحدينش را «گشايش اقتصادي و سياسي» تعريف کرده است!
به اين ليست، وقوع اتفاقات بي سابقه اي مثل برافراشتن پرچم رژيم صهيونيستي در قطر، خيز دوحه و واشنگتن براي ايجاد صلح بين رژيم جعلي اسرائيل و جهان اسلام! براي ريشه کن کردن مقاومت، تلاش نسبتا موفق براي کشاندن حماس به سمت فتح و عربستان، جنگ افروزي هاي همان مذاکره کنندگان غربي از گروه 1+5 در يمن، توطئه کثيف نفتي، قتل عام 500 زائر ايراني خانه خدا، اعدام وحشيانه آيت الله نمر رهبر شيعيان عربستان، قتل عام شيعيان نيجريه و دستگيري رهبر آنها و ... را نيز اضافه کنيد. همه اين تحرکات و جنايات اولا، دستکم در حجم، تقريبا بي سابقه بوده، ثانيا مستقيم و غيرمستقيم اقتصاد، امنيت و جايگاه ممتاز ايران و مقاومت منطقه را نشانه گرفته است. کاري که پيش از اين غرب با اعمال تحريم يا لشکرکشي به کشورهاي اطراف ايران به دنبال آن بود و امروز هم هست!
درباره اينکه مرتجعين عرب چرا چنين رويه اي را آن هم همزمان با مذاکرات هسته اي در پيش گرفته اند و اينکه آيا اين همزماني اتفاقي است، دو گونه تحليل ارائه شده است:
عده اي معتقدند، با شروع مذاکرات هسته اي، برخي کشورهاي عربي احساس کردند ايران و آمريکا به هم نزديک شده اند و اين نزديکي باعث قدرتمندتر شدن ايران مي شود! و از طرفي با کاسته شدن از ميزان تحريم ها نيز، نفوذ و اقتدار ايران در منطقه بيش از پيش افزايش مي يابد. لذا اين کشورهاي ميکروسکوپي به رهبري عربستان، و عربستان نيز مستقلادست به کار شده تا معادلات در منطقه را به نفع خود و به ضرر ايران تغيير دهند. اين عده همزمان شدن اين تحرکات با روي کار آمدن دولت آقاي روحاني را نيز «کاملااتفاقي» مي دانند.
عده اي ديگر اما معتقدند، همزماني اين ماجراجويي ها با آغاز دور جديد مذاکرات هسته اي در دولت يازدهم به هيچ وجه اتفاقي نيست و به احتمال قريب به يقين، از سوي همان اعضاي غربي 1+5 به سعودي ها ديکته شده تا فشار ها به ايران را از چند زاويه افزايش دهند. به تعبير بهتر، اين عده مي گويند، غرب با اجير کردن دست نشانده هاي منطقه اي خود درصدد است، اثرِ اندکِ آن اندک تحريم هايي را هم که روي کاغذ «تعليق» شده اند خنثي کنند. در واقع فشارهاي بي سابقه به ايران از سوي همسايه هاي اين کشور آن هم در کوران مذاکرات، پلن B برجام و مذاکرات هسته اي است و آل سعود موبه مو در حال اجراي فرامين آن است.
با نگاهي به «قول» و «عمل» پسابرجاميِ آمريکا مي توان گفت، تحليل نخست خوش بينانه و به دور از واقعيت است. چرا که نه تنها از مواضع ضدايراني آمريکا پس از مذاکرات هسته اي ذره اي کاسته نشده بلکه، به آن افزوده نيز شده است. در ضمن رهبران کشورهاي زيادي به آمريکا نزديک شده اند و از قضا از همان ناحيه نيز گورشان کنده شده است. محمد مرسي، صدام حسين، قذافي، امير سابق قطر، محمد رضا شاه، زين العابدين بن علي و ... از جمله رهبراني هستند که به آمريکا نزديک بودند يا بعد ها نزديک شدند اما سرانجام خوشي نداشتند و کدخدا به آنها خيانت کرد. لذا اينکه بگوييم نزديکي به آمريکا لزوما باعث قدرتمند شدن کشورها مي شود، درست نيست به ويژه در کشورهاي اسلامي که آمريکا کينه عميقي از ملتهاي مسلمان دارد.
درباره نگراني ارتجاع نسبت به لغو تحريم ها نيز بايد گفت، تحريم ها فقط و فقط روي کاغذ لغو يا تعليق شده اند چرا که در عمل آمريکا به هيچ کشور اروپايي اجازه همکاري با ايران را نداده است. به اين دو مورد که مشتي از خروارهاست توجه کنيد:
الف- « از زمان اجراي برجام مبادلات بانکي از طريق سوئيفت، تقريبا صفر بوده است. ارتباط ايران با سوئيفت برقرار شده اما بانکداران مي گويند اگر نگوييم هيچ، پرداخت هاي بسيار اندکي از ايران و از طريق سوئيفت انجام شده زيرا (به علت فشارهاي آمريکا) بانک هاي خارجي بسيار کمي با ايران معامله مي کنند. قانونگذاران آمريکا بزرگترين جريمه ها را براي نقض تحريم ها اعمال کرده اند و بانک هاي اروپايي که فعاليت هاي گسترده اي در آمريکا دارند، تمايل ندارند هيچ گونه ارتباطي با ايران داشته باشند.» (فايننشال تايمز، فروردين 95)
ب- «اما روح توافق، مستلزم اين است که ايران به جامعه جهاني و شرکت ها سيگنال هايي بفرستد مبني بر اينکه اقدام به انجام طيفي از اقدامات تحريک آميزي که شرکت ها را هراسان مي کند، نخواهد کرد. وقتي آنها موشک باليستيک با شعارهايي براي نابودي اسرائيل شليک مي کنند، اين شرکت ها را مشوش مي کند. برخي خطرهاي ژئوپولتيک وجود دارند که وقتي آنها (شرکت ها) مي بينند اين اتفاق دارد مي افتد، تشديد مي شوند. اگر ايران به ارسال موشک به حزب الله ادامه بدهد، اين کار شرکت ها را مضطرب مي کند.» (اوباما 13 فروردين ماه 95 در نشست امنيت هسته اي)
همانطور که مي بينيم اصلالغو تحريمي وجود نداشته تا سعودي ها نگران آن شده باشند. اما ماجرا چيست؟
پيش از اين يعني 25 آذر ماه سال 92 در حالي که چند ماه بيشتر از روي کار آمدن دولت آقاي روحاني نگذشته بود، طي يادداشتي تحت عنوان«آغاز و پايان اين راه» نسبت به بد عهدي و غيرقابل اعتماد بودن آمريکايي ها هشدار داده و نوشتيم که: «به نظر مي رسد، مراحل بعدي راهي که دولت محترم آقاي روحاني بدون توجه به ابعاد آن برگزيده به مسائلي چون «حقوق بشر»، «تروريزم»(مقاومت منطقه) و... رسانده خواهد شد ... اينها از جمله مواردي هستند که طرف غربي پس از برنامه هسته اي، براي تحت فشار قرار دادن جمهوري اسلامي ايران بطور ويژه و جدي تر از قبل در دستور کار قرار خواهد داد.»
ماجرا از اين قرار است که، برجام 1 پلن A آمريکا براي پيشبرد اهداف خود در منطقه بود. با توجه به اظهارات اوباما که به آن اشاره شد، آمريکا به دنبال لغو واقعي تحريم ها نيست و «صراحتا» آن را به توقف فعاليت هاي موشکي ايران و توقف حمايت از حزب الله لبنان مشروط کرده است. اگر برجام 1 براي مهار توانمندي هاي هسته اي کشور مان طراحي و اجرا شد، برجام 2 يا همان پلنB توانمندي هاي نظامي مان را هدف گرفته است. کاستن از توانمندي هاي کم نظير موشکي و توقف حمايت ها از مقاومت منطقه، دقيقا دو نقطه اي است که غرب، ارتجاع عرب و رژيم صهيونيستي براي از اين به بعد ماجرا و بطور ويژه در دستور کار قرار داده اند. نبايد ترديد داشت در صورت توقف کامل فعاليت هاي موشکي مان نيز، تحريم ها به صورت واقعي برداشته نخواهند شد، که اگر حتي برداشته هم شوند، ناامني هاي خطرناکي که بر ايران حاکم خواهند کرد، فرصت استفاده از آن را برايمان نخواهد گذاشت! از اين روي بي ترديد مي توان نتيجه گرفت که فرجام برجام 3 و 4و... جز خسارت محض، چيزي نخواهد بود.
اينکه «کدام سياست غلط و چه کساني باعث شدند، حريف طمع کرده و دست به اين ماجراجويي ها بزند؟» يا اينکه «آيا دولت محترم هم مثل حريف براي مواجهه با چنين شرايطي به پلن B انديشيده و در صورتي که آمريکا زير ميز بزند، طرحي را براي مواجهه با اين شرايط در دست دارد يا خير؟» نيز سوالاتي هستند که مسئولين محترم در دولت بايد به آن پاسخ دهند. اما آنچه مسلم است اين که، ادامه اين روند يعني، تبديل شدن ايران به کشوري مثل سوريه يا در خوش بينانه ترين حالت افغانستان. بنابراين پيشنهاد مي شود دولت تا دير نشده براي يک بار هم که شده، به جاي چشم دوختن به دست آمريکا، نگاهي به ظرفيت هاي بر زمين مانده داخلي انداخته و قيد برجام هاي 2 و 3 را بزند تا کشور دچار خسران بيشتر نشود. به قول قديمي ها «جلوي ضرر را از هر جا بگيري، استفاده است. نويسنده: جعفر بلوري
«ماجراجويي» برخي کشورهاي عربي منطقه عليه «ايران» و «مقاومت منطقه»، يکي از مهمترين مسائلي است که همزمان با روي کار آمدن دولت آقاي روحاني، در حوزه سياست خارجي و منطقه اي ما نمود بسيار جدي پيدا کرده است. اين دو موضوع يعني «ايران» و «مقاومت»، از 25 خرداد سال 92 به اين سو آنقدر براي مرتجعين عرب مهم شد که تعارف را کنار گذاشته و عليه آنها حتي با رژيم صهيونيستي تشکيل ائتلاف دادند. اين شيطنت ها «همزمان» و «موازي» با مذاکرات هسته اي دنبال شده و هر قدر به نتيجه مذاکرات نزديکتر شده ايم، به طرز مشکوکي بر شدت آن افزوده شده است. گرانيگاه تمام اين ماجراجويي ها نيز با کمي پيچ و تاب، در نهايت به رژيم صهيونيستي و منافع آن رسيده است.
حتي يک مورد از تحرکات اقتصادي، سياسي و امنيتي کشورهايي مثل عربستان يا قطر عليه ايران را نمي توان يافت که اولادر آن، منافع رژيم صهيونيستي لحاظ نشده باشد و ثانيا با هدف «گره انداختن» در فعاليت هاي اقتصادي، امنيتي و سياسي ايران صورت نگرفته باشد. افزايش بي سابقه فشارها به حزب الله لبنان يا سفرهاي منطقه اي مقامات سعودي به کشورهاي آسيايي و آفريقايي براي مجاب نمودن آنها جهت قطع روابط ديپلماتيک و اقتصادي با ايران، درست در زماني صورت مي گيرد که دولت محترم، هدف از مذاکرات با آمريکا و متحدينش را «گشايش اقتصادي و سياسي» تعريف کرده است!
به اين ليست، وقوع اتفاقات بي سابقه اي مثل برافراشتن پرچم رژيم صهيونيستي در قطر، خيز دوحه و واشنگتن براي ايجاد صلح بين رژيم جعلي اسرائيل و جهان اسلام! براي ريشه کن کردن مقاومت، تلاش نسبتا موفق براي کشاندن حماس به سمت فتح و عربستان، جنگ افروزي هاي همان مذاکره کنندگان غربي از گروه 1+5 در يمن، توطئه کثيف نفتي، قتل عام 500 زائر ايراني خانه خدا، اعدام وحشيانه آيت الله نمر رهبر شيعيان عربستان، قتل عام شيعيان نيجريه و دستگيري رهبر آنها و ... را نيز اضافه کنيد. همه اين تحرکات و جنايات اولا، دستکم در حجم، تقريبا بي سابقه بوده، ثانيا مستقيم و غيرمستقيم اقتصاد، امنيت و جايگاه ممتاز ايران و مقاومت منطقه را نشانه گرفته است. کاري که پيش از اين غرب با اعمال تحريم يا لشکرکشي به کشورهاي اطراف ايران به دنبال آن بود و امروز هم هست!
درباره اينکه مرتجعين عرب چرا چنين رويه اي را آن هم همزمان با مذاکرات هسته اي در پيش گرفته اند و اينکه آيا اين همزماني اتفاقي است، دو گونه تحليل ارائه شده است:
عده اي معتقدند، با شروع مذاکرات هسته اي، برخي کشورهاي عربي احساس کردند ايران و آمريکا به هم نزديک شده اند و اين نزديکي باعث قدرتمندتر شدن ايران مي شود! و از طرفي با کاسته شدن از ميزان تحريم ها نيز، نفوذ و اقتدار ايران در منطقه بيش از پيش افزايش مي يابد. لذا اين کشورهاي ميکروسکوپي به رهبري عربستان، و عربستان نيز مستقلادست به کار شده تا معادلات در منطقه را به نفع خود و به ضرر ايران تغيير دهند. اين عده همزمان شدن اين تحرکات با روي کار آمدن دولت آقاي روحاني را نيز «کاملااتفاقي» مي دانند.
عده اي ديگر اما معتقدند، همزماني اين ماجراجويي ها با آغاز دور جديد مذاکرات هسته اي در دولت يازدهم به هيچ وجه اتفاقي نيست و به احتمال قريب به يقين، از سوي همان اعضاي غربي 1+5 به سعودي ها ديکته شده تا فشار ها به ايران را از چند زاويه افزايش دهند. به تعبير بهتر، اين عده مي گويند، غرب با اجير کردن دست نشانده هاي منطقه اي خود درصدد است، اثرِ اندکِ آن اندک تحريم هايي را هم که روي کاغذ «تعليق» شده اند خنثي کنند. در واقع فشارهاي بي سابقه به ايران از سوي همسايه هاي اين کشور آن هم در کوران مذاکرات، پلن B برجام و مذاکرات هسته اي است و آل سعود موبه مو در حال اجراي فرامين آن است.
با نگاهي به «قول» و «عمل» پسابرجاميِ آمريکا مي توان گفت، تحليل نخست خوش بينانه و به دور از واقعيت است. چرا که نه تنها از مواضع ضدايراني آمريکا پس از مذاکرات هسته اي ذره اي کاسته نشده بلکه، به آن افزوده نيز شده است. در ضمن رهبران کشورهاي زيادي به آمريکا نزديک شده اند و از قضا از همان ناحيه نيز گورشان کنده شده است. محمد مرسي، صدام حسين، قذافي، امير سابق قطر، محمد رضا شاه، زين العابدين بن علي و ... از جمله رهبراني هستند که به آمريکا نزديک بودند يا بعد ها نزديک شدند اما سرانجام خوشي نداشتند و کدخدا به آنها خيانت کرد. لذا اينکه بگوييم نزديکي به آمريکا لزوما باعث قدرتمند شدن کشورها مي شود، درست نيست به ويژه در کشورهاي اسلامي که آمريکا کينه عميقي از ملتهاي مسلمان دارد.
درباره نگراني ارتجاع نسبت به لغو تحريم ها نيز بايد گفت، تحريم ها فقط و فقط روي کاغذ لغو يا تعليق شده اند چرا که در عمل آمريکا به هيچ کشور اروپايي اجازه همکاري با ايران را نداده است. به اين دو مورد که مشتي از خروارهاست توجه کنيد:
الف- « از زمان اجراي برجام مبادلات بانکي از طريق سوئيفت، تقريبا صفر بوده است. ارتباط ايران با سوئيفت برقرار شده اما بانکداران مي گويند اگر نگوييم هيچ، پرداخت هاي بسيار اندکي از ايران و از طريق سوئيفت انجام شده زيرا (به علت فشارهاي آمريکا) بانک هاي خارجي بسيار کمي با ايران معامله مي کنند. قانونگذاران آمريکا بزرگترين جريمه ها را براي نقض تحريم ها اعمال کرده اند و بانک هاي اروپايي که فعاليت هاي گسترده اي در آمريکا دارند، تمايل ندارند هيچ گونه ارتباطي با ايران داشته باشند.» (فايننشال تايمز، فروردين 95)
ب- «اما روح توافق، مستلزم اين است که ايران به جامعه جهاني و شرکت ها سيگنال هايي بفرستد مبني بر اينکه اقدام به انجام طيفي از اقدامات تحريک آميزي که شرکت ها را هراسان مي کند، نخواهد کرد. وقتي آنها موشک باليستيک با شعارهايي براي نابودي اسرائيل شليک مي کنند، اين شرکت ها را مشوش مي کند. برخي خطرهاي ژئوپولتيک وجود دارند که وقتي آنها (شرکت ها) مي بينند اين اتفاق دارد مي افتد، تشديد مي شوند. اگر ايران به ارسال موشک به حزب الله ادامه بدهد، اين کار شرکت ها را مضطرب مي کند.» (اوباما 13 فروردين ماه 95 در نشست امنيت هسته اي)
همانطور که مي بينيم اصلالغو تحريمي وجود نداشته تا سعودي ها نگران آن شده باشند. اما ماجرا چيست؟
پيش از اين يعني 25 آذر ماه سال 92 در حالي که چند ماه بيشتر از روي کار آمدن دولت آقاي روحاني نگذشته بود، طي يادداشتي تحت عنوان«آغاز و پايان اين راه» نسبت به بد عهدي و غيرقابل اعتماد بودن آمريکايي ها هشدار داده و نوشتيم که: «به نظر مي رسد، مراحل بعدي راهي که دولت محترم آقاي روحاني بدون توجه به ابعاد آن برگزيده به مسائلي چون «حقوق بشر»، «تروريزم»(مقاومت منطقه) و... رسانده خواهد شد ... اينها از جمله مواردي هستند که طرف غربي پس از برنامه هسته اي، براي تحت فشار قرار دادن جمهوري اسلامي ايران بطور ويژه و جدي تر از قبل در دستور کار قرار خواهد داد.»
ماجرا از اين قرار است که، برجام 1 پلن A آمريکا براي پيشبرد اهداف خود در منطقه بود. با توجه به اظهارات اوباما که به آن اشاره شد، آمريکا به دنبال لغو واقعي تحريم ها نيست و «صراحتا» آن را به توقف فعاليت هاي موشکي ايران و توقف حمايت از حزب الله لبنان مشروط کرده است. اگر برجام 1 براي مهار توانمندي هاي هسته اي کشور مان طراحي و اجرا شد، برجام 2 يا همان پلنB توانمندي هاي نظامي مان را هدف گرفته است. کاستن از توانمندي هاي کم نظير موشکي و توقف حمايت ها از مقاومت منطقه، دقيقا دو نقطه اي است که غرب، ارتجاع عرب و رژيم صهيونيستي براي از اين به بعد ماجرا و بطور ويژه در دستور کار قرار داده اند. نبايد ترديد داشت در صورت توقف کامل فعاليت هاي موشکي مان نيز، تحريم ها به صورت واقعي برداشته نخواهند شد، که اگر حتي برداشته هم شوند، ناامني هاي خطرناکي که بر ايران حاکم خواهند کرد، فرصت استفاده از آن را برايمان نخواهد گذاشت! از اين روي بي ترديد مي توان نتيجه گرفت که فرجام برجام 3 و 4و... جز خسارت محض، چيزي نخواهد بود.
اينکه «کدام سياست غلط و چه کساني باعث شدند، حريف طمع کرده و دست به اين ماجراجويي ها بزند؟» يا اينکه «آيا دولت محترم هم مثل حريف براي مواجهه با چنين شرايطي به پلن B انديشيده و در صورتي که آمريکا زير ميز بزند، طرحي را براي مواجهه با اين شرايط در دست دارد يا خير؟» نيز سوالاتي هستند که مسئولين محترم در دولت بايد به آن پاسخ دهند. اما آنچه مسلم است اين که، ادامه اين روند يعني، تبديل شدن ايران به کشوري مثل سوريه يا در خوش بينانه ترين حالت افغانستان. بنابراين پيشنهاد مي شود دولت تا دير نشده براي يک بار هم که شده، به جاي چشم دوختن به دست آمريکا، نگاهي به ظرفيت هاي بر زمين مانده داخلي انداخته و قيد برجام هاي 2 و 3 را بزند تا کشور دچار خسران بيشتر نشود. به قول قديمي ها «جلوي ضرر را از هر جا بگيري، استفاده است. نويسنده: جعفر بلوري