انگار هیچ حادثه وحشتناکی اتفاق نیفتاده است، آن قدر خونسرد به سوالات قضایی و تخصصی قاضی سید جواد حسینی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) پاسخ می داد که گویی داستان سرایی می کند. او کنار جسدی ایستاده بود که چند ساعت قبل با شیوه ای بی رحمانه او را کشته بود.
انگار هیچ حادثه وحشتناکی اتفاق نیفتاده است، آن قدر خونسرد به سوالات قضایی و تخصصی قاضی سید جواد حسینی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) پاسخ می داد که گویی داستان سرایی می کند. او کنار جسدی ایستاده بود که چند ساعت قبل با شیوه ای بی رحمانه او را کشته بود.
به گزارش خراسان، زن رهگذر و محجبه ای که حاضر نبود به گناهی کثیف آلوده شود و در نهایت قربانی هوسرانی های جوان معروف به «کنه هوسران» شد چرا که به قول خودش مانند «کنه» به آن زن جوان پیله کرده تا با او رابطه نامشروع برقرار کند. آنچه می خوانید حاصل گفت وگوی خراسان با «کنه هوسران» ساعاتی بعد از جنایت است.
نامت چیست؟ نامم آن قدر طولانی است که گاهی خودم نیز فراموش می کنم. «م – الف- ص- ر»
چند سال داری؟ وارد 19 سالگی شده ام قرار بود یک ماه دیگر (خرداد) عازم خدمت سربازی شوم. دفترچه آماده به خدمت هم گرفته بودم.
شغلت چیست؟ ابتدا گچ کار بودم ولی بعد به جوشکاری روی آوردم و شاگرد جوشکار شدم
سابقه کیفری هم داری؟ بله! اولین بار به جرم نزاع و برای چند ماه در کانون اصلاح و تربیت بودم اما سال 93 هم به جرم سرقت مقرون به آزار زندانی شدم.
ماجرای آن سرقت چه بود؟ با یکی از جوان های هم سن و سال خودم یک اتاق مجردی داشتیم که تصمیم گرفتیم با موتورسیکلت زورگیری کنیم به همین دلیل با کارد از یک عابر پیاده پول های نقد و اموال دیگرش را ربودیم که پس از آن من دستگیر شدم و 5 ماه دیگر را در زندان به سر بردم.
اهل مشهدی؟ نه! اهل یکی از روستاهای تایباد هستم که 8 سال پیش به مشهد آمدم.
چرا به مشهد مهاجرت کردی؟ پدرم 2 زن داشت و برای خانواده ام اهمیتی نداشت که کسی از جمع آن ها خارج شود.
چه مدت بود که در اتاق مجردی پشت کارگاه جوشکاری زندگی می کردی؟ از حدود 6 ماه قبل که با «الف» آشنا شدم به عنوان شاگرد در مغازه او کار می کردم و در همان اتاق پشت کارگاه هم به تنهایی زندگی می کردم البته معمولا دوستانم تا نیمه های شب کنارم بودند.
دوستانت در خانه تو چه می کردند؟ آن ها مواد مخدر مصرف می کردند ولی من فقط سیگاری (بنگ) می کشیدم. آن ها گاهی زنان خیابانی را هم به آن خانه می آوردند چون مکان دنجی بود.
از شب وقوع جنایت بگو! چگونه این حادثه تلخ رخ داد؟ آن شب تا ساعت 11 شب با استادکارم در مغازه بودیم بعد از آن هم دوستانم آمدند ولی بعد از این که همه رفتند. من تنها شدم، خوابم نمی برد. در واقع تحریک شده بودم به همین خاطر حدود ساعت 2 بامداد بود که یک سیگاری (بنگ) بار کردم و از کارگاه بیرون آمدم. در همین حال چشمم به زن محجبه چادری افتاد که از زیر پل هوایی در ورودی پنجتن 55 عبور می کرد من هم بلافاصله دنبالش رفتم با او صحبت کردم و خواستم با من دوست شود تا به اتاق مجردی ام برویم ولی آن زن رهگذر بدون این که کلامی بگوید راه خودش را می رفت، مانند کنه به او پیله کرده بودم که عصبانی شد و به مادر و خواهرم توهین کرد. او به هیچ وجه حاضر به ارتباط با من نبود. دیگر حال خودم را نمی فهمیدم. هوس چشمانم را کور کرده بود که تیزی (چاقو) را بیرون کشیدم خواستم با زدن یک ضربه او را بترسانم که با من بیاید ولی همه تیغه تیزی به بدنش فرو رفت. ترسیده بودم، دیگر نفهمیدم چند ضربه زدم و او خون آلود روی زمین افتاد.
آن زن را از قبل می شناختی؟ نه! من هیچ وقت او را ندیده بودم به طور اتفاقی در آن شب با او برخورد کردم.
اگر حاضر به رابطه نبود، چرا او را کشتی؟ نمی خواستم بکشم فقط می خواستم بترسد که با من به اتاق مجردی ام بیاید ولی این حادثه رخ داد.
چرا بعد از قتل ، باز هم با سنگ به سرش ضربه زدی؟ وقتی او را کشتم، حدود 20 متر پیکر بی جانش را به داخل نخاله های کنار جاده کشاندم تا کسی جسد را نبیند اما ترسیدم که زودتر شناسایی شود به همین خاطر هم با سنگ بزرگی که آن جا افتاده بود به سرش ضربه زدم که شناسایی نشود.
شناسنامه اش را هم به همین دلیل سرقت کردی؟ بله! وقتی داخل کیسه همراه او را نگاه کردم فقط چند سی دی، عروسک و شارژر تلفن و شناسنامه همراهش بود، فکر کردم اگر کسی جسد را ببیند از روی شناسنامه شناسایی می شود برای همین هم شناسنامه اش را سرقت کردم.
بعد از قتل چه کردی؟ فرار کردم و به اتاقم رفتم اما وقتی به دستان خون آلودم نگاه کردم ترسیدم، به صاحبکارم زنگ زدم که مرا راهنمایی کند اما او با پلیس تماس گرفت و من دستگیر شدم.
چرا این همه به او اصرار کردی؟ حالم خوب نبود گفتم که هوس جلوی چشمانم را گرفته بود. او می گفت دنبالم نیا! اما من حدود 1000متر به دنبالش رفتم. آن زن قصد داشت به منطقه جلال آباد برود.
همیشه چاقو به همراه داری؟ بله! در مشهد غریب هستم به همین خاطر همواره با خودم چاقو حمل می کنم!
قبول داری جنایت هولناکی مرتکب شده ای؟ بله! قبول دارم ولی من بنگ مصرف کرده بودم وگرنه این کار را نمی کردم.
یعنی می خواهی بگویی حال طبیعی نداشتی؟ بله!
پس چگونه راه فرار را پیدا کردی؟ یا این که فهمیدی برای شناسایی نشدن مقتول باید شناسنامه اش را سرقت کنی؟ یا جسد را به مکان دیگری ببری؟ نمی دانم!
چه بگویم!
اولین بار کجا بنگ مصرف کردی؟ اولین بار وقتی چهارم ابتدایی بودم با یکی از دوستانم بنگ کشیدم و بعد ادامه دادم.
پشیمانی؟ چاره دیگری ندارم، باید پشیمان باشم.
فکر می کنی ریشه اصلی این جنایت کجاست؟ تنهایی من در خانه مجردی!
حرف نگفته دیگری داری؟ نه!
به گزارش خراسان، زن رهگذر و محجبه ای که حاضر نبود به گناهی کثیف آلوده شود و در نهایت قربانی هوسرانی های جوان معروف به «کنه هوسران» شد چرا که به قول خودش مانند «کنه» به آن زن جوان پیله کرده تا با او رابطه نامشروع برقرار کند. آنچه می خوانید حاصل گفت وگوی خراسان با «کنه هوسران» ساعاتی بعد از جنایت است.
نامت چیست؟ نامم آن قدر طولانی است که گاهی خودم نیز فراموش می کنم. «م – الف- ص- ر»
چند سال داری؟ وارد 19 سالگی شده ام قرار بود یک ماه دیگر (خرداد) عازم خدمت سربازی شوم. دفترچه آماده به خدمت هم گرفته بودم.
شغلت چیست؟ ابتدا گچ کار بودم ولی بعد به جوشکاری روی آوردم و شاگرد جوشکار شدم
سابقه کیفری هم داری؟ بله! اولین بار به جرم نزاع و برای چند ماه در کانون اصلاح و تربیت بودم اما سال 93 هم به جرم سرقت مقرون به آزار زندانی شدم.
ماجرای آن سرقت چه بود؟ با یکی از جوان های هم سن و سال خودم یک اتاق مجردی داشتیم که تصمیم گرفتیم با موتورسیکلت زورگیری کنیم به همین دلیل با کارد از یک عابر پیاده پول های نقد و اموال دیگرش را ربودیم که پس از آن من دستگیر شدم و 5 ماه دیگر را در زندان به سر بردم.
اهل مشهدی؟ نه! اهل یکی از روستاهای تایباد هستم که 8 سال پیش به مشهد آمدم.
چرا به مشهد مهاجرت کردی؟ پدرم 2 زن داشت و برای خانواده ام اهمیتی نداشت که کسی از جمع آن ها خارج شود.
چه مدت بود که در اتاق مجردی پشت کارگاه جوشکاری زندگی می کردی؟ از حدود 6 ماه قبل که با «الف» آشنا شدم به عنوان شاگرد در مغازه او کار می کردم و در همان اتاق پشت کارگاه هم به تنهایی زندگی می کردم البته معمولا دوستانم تا نیمه های شب کنارم بودند.
دوستانت در خانه تو چه می کردند؟ آن ها مواد مخدر مصرف می کردند ولی من فقط سیگاری (بنگ) می کشیدم. آن ها گاهی زنان خیابانی را هم به آن خانه می آوردند چون مکان دنجی بود.
از شب وقوع جنایت بگو! چگونه این حادثه تلخ رخ داد؟ آن شب تا ساعت 11 شب با استادکارم در مغازه بودیم بعد از آن هم دوستانم آمدند ولی بعد از این که همه رفتند. من تنها شدم، خوابم نمی برد. در واقع تحریک شده بودم به همین خاطر حدود ساعت 2 بامداد بود که یک سیگاری (بنگ) بار کردم و از کارگاه بیرون آمدم. در همین حال چشمم به زن محجبه چادری افتاد که از زیر پل هوایی در ورودی پنجتن 55 عبور می کرد من هم بلافاصله دنبالش رفتم با او صحبت کردم و خواستم با من دوست شود تا به اتاق مجردی ام برویم ولی آن زن رهگذر بدون این که کلامی بگوید راه خودش را می رفت، مانند کنه به او پیله کرده بودم که عصبانی شد و به مادر و خواهرم توهین کرد. او به هیچ وجه حاضر به ارتباط با من نبود. دیگر حال خودم را نمی فهمیدم. هوس چشمانم را کور کرده بود که تیزی (چاقو) را بیرون کشیدم خواستم با زدن یک ضربه او را بترسانم که با من بیاید ولی همه تیغه تیزی به بدنش فرو رفت. ترسیده بودم، دیگر نفهمیدم چند ضربه زدم و او خون آلود روی زمین افتاد.
آن زن را از قبل می شناختی؟ نه! من هیچ وقت او را ندیده بودم به طور اتفاقی در آن شب با او برخورد کردم.
اگر حاضر به رابطه نبود، چرا او را کشتی؟ نمی خواستم بکشم فقط می خواستم بترسد که با من به اتاق مجردی ام بیاید ولی این حادثه رخ داد.
چرا بعد از قتل ، باز هم با سنگ به سرش ضربه زدی؟ وقتی او را کشتم، حدود 20 متر پیکر بی جانش را به داخل نخاله های کنار جاده کشاندم تا کسی جسد را نبیند اما ترسیدم که زودتر شناسایی شود به همین خاطر هم با سنگ بزرگی که آن جا افتاده بود به سرش ضربه زدم که شناسایی نشود.
شناسنامه اش را هم به همین دلیل سرقت کردی؟ بله! وقتی داخل کیسه همراه او را نگاه کردم فقط چند سی دی، عروسک و شارژر تلفن و شناسنامه همراهش بود، فکر کردم اگر کسی جسد را ببیند از روی شناسنامه شناسایی می شود برای همین هم شناسنامه اش را سرقت کردم.
بعد از قتل چه کردی؟ فرار کردم و به اتاقم رفتم اما وقتی به دستان خون آلودم نگاه کردم ترسیدم، به صاحبکارم زنگ زدم که مرا راهنمایی کند اما او با پلیس تماس گرفت و من دستگیر شدم.
چرا این همه به او اصرار کردی؟ حالم خوب نبود گفتم که هوس جلوی چشمانم را گرفته بود. او می گفت دنبالم نیا! اما من حدود 1000متر به دنبالش رفتم. آن زن قصد داشت به منطقه جلال آباد برود.
همیشه چاقو به همراه داری؟ بله! در مشهد غریب هستم به همین خاطر همواره با خودم چاقو حمل می کنم!
قبول داری جنایت هولناکی مرتکب شده ای؟ بله! قبول دارم ولی من بنگ مصرف کرده بودم وگرنه این کار را نمی کردم.
یعنی می خواهی بگویی حال طبیعی نداشتی؟ بله!
پس چگونه راه فرار را پیدا کردی؟ یا این که فهمیدی برای شناسایی نشدن مقتول باید شناسنامه اش را سرقت کنی؟ یا جسد را به مکان دیگری ببری؟ نمی دانم!
چه بگویم!
اولین بار کجا بنگ مصرف کردی؟ اولین بار وقتی چهارم ابتدایی بودم با یکی از دوستانم بنگ کشیدم و بعد ادامه دادم.
پشیمانی؟ چاره دیگری ندارم، باید پشیمان باشم.
فکر می کنی ریشه اصلی این جنایت کجاست؟ تنهایی من در خانه مجردی!
حرف نگفته دیگری داری؟ نه!