«آ»ی بدون کلاه!(گفت و شنود)

 دروغ نامه کیهان ۸ آبان -۱۴۰۰

«آ»ی بدون کلاه!(گفت و شنود)

سربازجوی پاچه ورمالیده

گُرده  خود بر خاک ساییده

برپا کرده  است گرد وخاک

دهان و سینه داده چاک

تا باجیغ دادواتهام تیز

بتونه برهم بزنه  میز

بهانه کرده پاسدار ضرغامی

تا به منتقدانش بده پیامی

چرا  منتقدندو مفت خور؟

ازتوبره می خورند وآخور

چرا نمی کشند خجالت؟

رفتاردورو دارن باکسالت

 چراتوصیه نمی کنن اجابت؟

تاباضرغامی نکنن رقابت

بهرحال سربازجویادکرده از بابا

ازبس کلاه سرش گذاشتند شدبی کلاه

گفت: برخی از خبرنگاران و سیاسیون به آقای ضرغامی گیر داده‌اند که منظورت از شعار «زیر میز زدن» چیه؟! و یکی هم گفته می‌دانی زیر میز زدن مربوط به کافه‌های آنچنانی قبل از انقلاب در جنوب شهر تهران بوده؟!
گفتم: به قول بَروبچه‌ها «بی‌خیال فرش، بیا تو با کفش»!
آقا عزت خودش بچه جنوب شهر تهرونه، اگر بعضی‌ها وصف
زیر میز زدنو شنیدن، آقا عزت خودش از نزدیک دیده!
گفت: حالا قراره زیر کدوم میز بزنه؟!
گفتم: زیر میزی که برخی از مفت‌خورها دورش نشسته‌اند و کسی هم تا حالا کاری به کارشون نداشته!
گفت: یعنی می‌خواد کافه رو به هم بریزه؟!
گفتم: نه، فقط اونایی رو که بی‌خودی جا خوش کرده‌اند از جاشون بلند می‌کنه! اونایی که آقای حسن شاهی، شاعر شیرین‌طبع کشورمان درباره‌شان میگه؛
بابا شبیه «آ»ی بدون کلاه شد
از بس کلاه بر سر بابا گذاشتید!