تحلیل‌ تحلیل‌ها مهدی نصیری و یادداشت «دین‌ستیزی یا اصلاح‌ دین؟»

 تحلیل‌ تحلیل‌ها-۱/ مهدی نصیری و یادداشت «دین‌ستیزی یا اصلاح‌ دین؟»؛ متن متناقض و اصرار بر کلّی‌گویی۸- آذر -۱۴۰۱ 

یقه گیری خبرگزاری تسنیم سپاه تروریست قدس  از مهدی نصیری اصول گرا که مدیر مسئول اسبق اوین نامه کیهان بوده است و چرا دریادداشت خود از خطوط قرمز عبور کرده پس متهم به دین ستیزی جای پیشنهادوی به اصلاح دین شده است؟

    تحلیل‌ تحلیل‌ها-1/ مهدی نصیری و یادداشت «دین‌ستیزی یا اصلاح‌ دین؟»؛ متن متناقض و اصرار بر کلّی‌گویی

    آقای مهدی نصیری در تاریخ ۷ آذر ۱۴۰۱ و در کانال شخصی خود تحلیلی با عنوان «دین ستیزی یا اصلاح دین؟» منتشر کرده است. این یادداشت به بررسی این تحلیل ایشان می‌پردازد.

    گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم: عبدالله  عبداللهی:

    مقدمه: تحلیل تحلیل‌ها چیست؟

    واقعیت‌سنجی (Fact-Checking) درباره گزارش ‌ها و روایت‌ها از رویدادها یا اخبار به یک رویه تقریباً معروف در رسانه‌‌های عمومی و مجازی تبدیل شده است، امّا آنچه در رسانه‌ها و فضای مجازی، بویژه از پایگاه‌های یا افراد مشهور منتشر می‌شود، فقط محدود به گزارش و خبر نیست. روزانه تحلیل‌های بسیاری نیز ناظر به رخدادها و رویکردها و اندیشه‌ها و افکار هم منتشر می‌شود که در قیاس با گزارش‌ها و اخبار، کم‌اهمیت‌تر نیستند. بلکه شاید به نوعی نقش معنابخشی و جمع‌بندی به این پدیده‌ها را هم در دل خود دارند.

    بر این اساس، در تسنیم بنا داریم ذیل ژانر مشخصی با عنوان «تحلیل تحلیل‌ها»، برخی از تحلیل‌های منتشر شده در روزنامه‌ها یا فضای مجازی (رسانه‌های رسمی و شبکه‌های اجتماعی) – بویژه توسط افراد مشهورتر- را بررسی کنیم. اشاره به 3 نکته درباره این قالب، مهم است: نخست اینکه تحلیل یک تحلیل اگرچه می‌تواند خودش هم دربردارنده ایده ایجابی یا نظر بخصوصی باشد، امّا ضرورتی برای این مهم ندارد. چرا که هدف اصلی‌اش بررسی و نقد یک تحلیل آنهم با رعایت حداکثری موجز و مختصر بودن است. دوم آنکه در نقد یک تحلیل، چند رکن مهم وجود دارد؛ 1- بررسی صحت و سقم ارجاعات آن تحلیلِ مورد بررسی به فکت‌ها و وقایع 2-  فهم یا تعریفی که یک تحلیل از مفاهیم و پدیده‌ها و اندیشه‌ها دارد. 3-  پیش‌فرض‌هایی که خواسته یا ناخواسته از آن بهره می‌برد و 4- متد و روشی که در استدلال و استنتاج‌های خود از آن بهره می‌گیرد.

    و سوم و آخر آنکه لزوماً بررسی هر تحلیلی به معنای نقد و زیر سوال بردن بخش یا کلیّت آن نیست؛ بلکه تحلیل تحلیل‌ها می‌تواند به ارائه نتیجه مثبت از یک تحلیل نیز منجر شود.


    شماره یک: مهدی نصیری  و یادداشت «دین ستیزی یا اصلاح دین؟»

    آقای مهدی نصیری در تاریخ 7 آذر 1401 و در کانال شخصی خود تحلیلی با عنوان «دین ستیزی یا اصلاح دین؟» منتشر کرده است. مدّعای اصلی او در این یادداشت اینهاست که اولاً تجربه حکومت دینی در ایران ناموفق بوده؛ ثانیاً مشکل از آنجا نشأت گرفته  که حکومت دینی در ایران خود را با مدرنیته منطبق نکرده و ثالثاً حال که اینطور شده نباید آن را به نام دین گذاشت و با دین به ضدیت برخاست، بلکه باید اصلاح دینی صورت دهیم.

    بیشتر بخوانید

    درباره این مطلب:

    1-  35 مدعا و غالباً بدون استدلال: در این مطلب 848 کلمه‌ای، حداقّل 35 مدّعای ریز و درشت وجود دارد که آقای نصیری توضیحی درباره جزییات و اثبات آنها نمی‌دهد. یعنی به ازای هر 24 کلمه، ایشان یک مدّعا(و نه صرفاً جمله) طرح کرده که به این متن ایشان بیش از آنکه سیاق تحلیل کارشناسانه داشته باشد، رنگ و بوی موضع‌گیری صرف داده است. مثلاً همان ابتدا گفته کلاً جمهوری اسلامی در ایران تجربه ناموفقی از حکومت دینی به جا گذاشته است. و البته استدلالی در این باره نکرده و یا حداقل به متنی از خود یا دیگران که در این باره مختصری توضیح یا احتجاج کرده باشد هم ارجاع نداده است.

    با روش آقای نصیری می‌توان همین ابتدا گفت که کلّی‌گویی بدون استدلال یکی از ویژگی‌های معمول متن‌های آقای نصیری و حتی برخی کتاب‌های ایشان است. مثلاً در بخشی از کتاب عصر حیرت می‌نویسد که اگر نظام اسلامی بتواند فلان درصد از احکام را در جامعه مدرن امروز پیاده کند کافی است و نباید هوس بیش از آن را داشته باشد.

    نگارنده این سطور یک بار هم در گفتگوی کلاب‌هاوسی به ایشان گفت که همین درصدگویی نشان‌دهنده سست بودن و این ادعاهاست؛ و در ادامه هم از آقای نصیری پرسید که شما گفته‌اید اگر فلان درصد(فکر می‌کنم 70 درصد) احکام پیاده شود کافی است، این عدد را از کجا و با چه استدلالی به دست آورده‌اید؟ مثلاً اگر فردی به شما بگوید 71 درصد درست تر است یا 69 درصد، چه طور و با چه متدی می‌خواهید نظر او را ابطال و نظر خود را اثبات کنید؟ آقای نصیری در آن اتاق کلاب‌هاوسی توضیح خاصی در این باره ارائه نداد و آن را به آینده ارجاع داد!

    2-  تناقض و یا دست‌کم ابهام‌گویی: آقای مهدی نصیری مهمترین مشکل حکومت دینی در ایران را در این می‌داند که "با اساسی‌ترین ارزشهای دنیای مدرن مانند دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، مدارا، تساهل و تکثر" نتوانسته خود را منطبق کند. این جمله به جای خود جزو همان مدعاهای 35 گانه‌ای است که درباره آن توضیح نمی‌دهد. امّا مسئله مهمتر این جمله بعدی است که می‌گوید: "ولو آنکه دین و مدرنیته از دو خاستگاه متفاوت و حتی از جهتی متضاد به این نقطه رسیده باشند".

    این پدیده‌ جالبی نیست که کسی چنین ادّعای بزرگ و  شبه‌متناقضی را در یک متن تحلیلی ارائه دهد و هیچ توضیح و استدلالی هم برای آن ارائه نکند. اگر آنچنانکه آقای نصیری می‌گوید این دو، یعنی دین و مدرنیته، با هم خاستگاهی در تضاد، یعنی توأم با ضدیت و خصومت دارند چطورمی‌توانند این قدر رمانتیک به هم برسند؟ یعنی هم می‌توان مبادی‌ای داشت که با هم در جنگ و تخاصمند و هم به یکدیگر برسند؟ برای گنجاندن جمله‌ای که حداقل ظاهرش اینقدر متناقض است، حتی لازم نیست که یک جمله در توضیحش تقدیم خواننده شود؟

    3-  نابلدی مفاهیم و اتکا به موضع‌گیری: اگر آقای نصیری رسالتش را در این متن صرفاً بیان موضع می‌داند نمی‌توان به او خرده‌ای گرفت، امّا تحلیل ‌نویسی و یادداشت ‌نویسی اقتضائاتی دارد که دست‌کم‌اش داشتن تعریف درست از مفاهیمی است که به مخاطب ارائه می‌کنیم. مثلاً ایشان در توضیح مدعای اصلی یادداشتش می‌نویسد که مفاهیمی مانند دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، مدارا، تساهل و تکثر، اساسی‌ترین ارزشهای دنیای مدرن هستند که باید دین با آن منطبق شود.

    اساسی‌ترین مفهوم مدرنیته اینها نیستند، بلکه به تعبیری خودآئینی (اتونومی) و به تعبیر دیگر فردیّت یا اندیویجوالیسم، اساسی‌ترین مفاهیم مدرنیته هستند که بنیاد و یا نقطه عزیمت شکل‌گیری مفاهیم دیگر را تشکیل می‌دهند. اتفاقاً مفاهیمی مانند دموکراسی با این فردیّت دارای تناقض اساسی است و جمهوری اسلامی(مردمسالاری دینی) در یک جامعه دینی بسیار نسبت به هم سازگارترند تا دموکراسی با اندیویجوالیسم! چرا که دموکراسی قاعدتاً باید نظر اکثریت را ملاک قرار دهد و این با مبنای مدرنیته یعنی خودآئینی و فردیت که نمی‌خواهد به هیچ مرجعی حتی نظر اکثریت تن دهد، در تناقض و تضاد جدی است.

    در خود غرب حدود یک قرن تلاش کردند تا با نوعی بخیه‌زنی تئوریک این تناقض را نه اینکه حل کنند، بلکه از روی آن بدون حل مسئله، پرش کنند! حال آقای نصیری بدون التفات به این مقدمات، می‌خواهد که در ایران به زور هم که شده خود را با بنیادهای غربی منطبق کنیم.

    اینکه باید در ایران اسلامی هم حقوق انسان‌ها کاملاً رعایت شود، هم نظر و رأی مردم نقش محوری و اساسی در حکمرانی داشته باشد، هم آزادی انسان‌ها محترم شمرده شود و هم به لحاظ اجتماعی تساهل و تکثر به رسمیت شناخته شود، سخن درستی است، امّا اینکه آن را با ابتنای تناقض‌آلود به مبنای مدرنیته تجویز کنیم، نوشته مستدلی نیست.

    4-  آقای نصیری در پایان مطلبش لفافه و یا حتی به تصریح می‌خواهد توصیه کند که دینداران کاری به حکومت نداشته باشند و صرفاً در مقام یک ناصح، کنش‌گری مدنی سیاسی خود را داشته باشند.

    این توصیه نیز دارای تناقض است؛ سوال از آقای نصیری این است که دینداران به چه چیزی نصیحت و یا برای آن کنش‌گری مدنی سیاسی داشته باشند؟ قاعدتاً پاسخ باید این باشد که به همگانی‌سازی و جاری‌سازی همان چیزی که بدان اعتقاد دارند؛ خب آنچه بدان اعتقاد دارند چیست؟ دین است؛ حال بنا به نظر آقای نصیری مدام باید در این زمینه مراقب باشند که آنچه برای آن کنش می‌کنند و توصیه می‌کنند به اندازه‌ای همگانی و جاری نشود که از آن مبتنی بر خواست اکثریت جامعه یک نظام اسلامی دربیاید؟ یعنی اگر به آنجا رسید فریاد بزنند که نه صبر کنید، اشتباه کردیم، سکولاریسم بهتر است؟

    قاعدتاً اگر این کنش‌گری و نصیحت سیاسی تا بدانجا توفیق داشته باشد که نظم سیاسی مبتنی بر اسلام هم به خواست جامعه برقرار باشد، نباید خودشان در یک تناقض مضحک مانع آن شوند!

    جالبتر اینکه آقای نصیری می‌گوید بهتر است یک رفراندوم شکل بگیرد؛ امّا ایشان نتیجه رفراندوم را هم از پیش معین می‌کند که باید نظام سیاسی عرفی غیردین‌ستیز باشد! اینکه پس اینجا دموکراسی چه می‌شود هم توضیحی در متن پیدا نمی‌کند!