دم خروس یا قسم حضرت عباس کدام را باید باور نمود؟
دم خروس یا قسم حضرت
عباس کدام را باید باور نمود؟اگر راستی مجاهدین یک فرقه هستند که پایگاه اجتماعی
ندارند. پس اینهمه جنجال وتوطئه های زنجیره ای داخلی وبرون مرزی برای چیست طوریکه تبلیغات سیستماتیک علیه ی این فرقه بدون
پایگاه اجتماعی هرگز توقف ندارد ؟. آنچنانکه با گرده بر زمین ساییدن وگرد وخاک
بر پا کردن دست به خبر سازی های جعلی دست پخت دخمه کیهان پاسدار شریعتمداری و
وزارت بدنام اطلاعات و پادو های تبلیغاتی وابسته به آن زده می شود؟ آنگونه که نه ادعا
وعمل با هم همخوانی ندارد که مغایرت عریان با هم دارند . بطور مثال برای چه
عنصر منفور و بدنام و گاوپیشانی سفید ی همچون سربازجو پاسدار حسین شریعتمداری باپرسه
زنی هایی که در شبکه های اینترنی می کند و همچون گربه ی گرسنه ای که بو کشان بدنبال گوشت
می گردد . وی نیز تلاش مستمر می کند وسگ
دو می زند که کجا مطلب سفارشی از سوی وزارت بد نام اطلاعات علیه ی مجاهدین بازتاب
داده شده تا آن کپی و را بازنویسی کند ودر دروغ نامه ی کیهان رله ونشخوارش نماید .طوریکه ترفندهای تبلیغاتی تجربه شده در زندان اوین مثل حلوا وچماق
چون نخ نما شده و کاربرد ندارد. روی
به قرینه آن آورده شده است . یعنی شیوه ی
برج مقابل بارو قرار دادن که با یک تیر
چند هدف زده شود که بطور قطع اینهم جواب ندارد . زیرا که شکل وشمایل ترفند ها آنگونه است که با وجود
اینکه بطور تاکتیکی شیوه در حال چرخش می باشد. ولی زود لو می رود وتبدیل به ضد خودش می شود
. برای اینکه از موضع حامیان دوآتشه نظام گذشته و وطن پرستی ایفای نقش کردن چون کارآیی ندارد اکنون تغییر فاز داده شده و ترکیب باجنبش سبز شده ودستگاه دلقک
همکار پاسدار شریعتمداری در این چار چوب تنظیم و کوک شده است . به امید آنکه
حامیان جنبش سبز را در جبهه ی خود علیه ی مجاهدین سوق دهد .در صورتیکه روزی نیست
که در ستون های خبرهای ویژه وگفت وشنود
وپیام های جعلی و ساختگی دروغ نامه ی کیهان علیه ی رهبران جنبش سبز و اعضای برون
مرزی شان اهانت وتوهین نشود وبه تمسخر گرفته نشوند ومتهم به انواع واقسام اتهام نشوند . حتی در همین هجو وفحش نامه اینان بی
نصیب ازا تهام نشده اند که از سوی نوچه ودلقک طناز پاسدار شریعتمداری به نام آقای چیز تهیه وتنظیم
شده است تا بیشتر اعتراف وا ثبات شود چقدر وحشت از این فرقه بدون پایگاه اجتماعی
می باشد. مشروط بر اینکه نگرانی از سال گرد کودتای 22 خرداد 88 هم اذعان شده است؟
مريم قجر عضدانلو ابريشمچي رجوي و الي آخر... 29 فروردین - 91
سال 88
فرقه خارج نشين فتنه ادعا مي كرد؛ اگر چه جنبش سبز، «بدنه» دارد، ليكن «سر»
ندارند. اين روزها اما بي آنكه مشكل رأس فرقه حل شده باشد، خودشان معترف اند كه
پايگاه اجتماعي هم ندارند. حكايت قوز بالاي قوز كه مي گويند، دقيقا همين است! «بي
يال و دم و اشكم» شايد «شير خر» بتوان خورد، اما ادعاي شير بودن نمي تواند كرد!
خب! بايد ديد چه كسي لياقت رياست بر اهل فرقه دارد؟ كم و بيش گزينه هايي مطرح مي
كنند، اما هيچ كدام جامعيت «مريم قجر عضدانلو ابريشمچي رجوي» را ندارد. اين هم
دلايل ما.يك: نيم نگاهي بر اسم مطول «مريم قجر...» نشان مي دهد كه سركار
خانم «... قجر عضدانلو ابريشمچي رجوي» اگر در رأس فرقه سبز، مسئوليت هدايت اين
جنبش را برعهده بگيرد، در آن واحد، گويي چند نفر در رأس جنبش قرار گرفته اند! اين
مسئله از حيث روانشناسانه تأثير مثبتي بر ذهن مخاطب دارد. از ياد نبريم فرقه فتنه
سالياني بي سر، سپري كرده است، اينك براي جبران اين نقيصه، چه چيزي بهتر از آن
مريم كه علاوه بر مريم بودن، آقايان؛ قجر، عضدانلو، ابريشمچي، و رجوي را همراه خود
يدك بكشد؟! بالطبع در نگاه اول، جنبشي كه در رأسش، اين همه مرد در يك زن حلول كرده
باشند، حتماً جنبش مهمي به نظر مي رسد. از رعب و وحشتي كه اين نام دور و دراز بر
قلب طرف مقابل ايجاد مي كند، آيا مي توان به سادگي گذشت؟!دو: از جمله محسنات در رأس قرار گرفتن «مريم قجر... الي آخر!» اين است كه
جنبش سبز ناخودآگاه طيفي از اديان و طوايف گوناگون را درگير خود مي كند. اين مهم
قادر است به فرقه فتنه، شكل و شمايل بين المللي بدهد. چطور؟! ببينيد؛ نام «مريم»
براي اهل اروپا نيز زيباست، «قجر» اما علاوه بر اشاره اش به ايل قاجار، به نوعي
يادآور سلسله هاي پادشاهي متعدد در اين مرز و بوم است. پرواضح است كه «قجر» در «مريم قجر عضدانلو ابريشمچي رجوي»
قرينه معنوي 2500 سال پادشاهي در ايران باستان است. پس تا همين جاي كار، علاوه بر
اروپائيان، اموات و اهل باستان و مسافران قبرستان
نيز جنبش سبز را متعلق به خود خواهند دانست؛ شرط است كه «مريم قجر... الي آخر!» در رأس فرقه سبز قرار
گيرد. يا مثلاً «ابريشمچي». اگر مريم قجر عضدانلو ابريشمچي رجوي در رأس جنبش باشد،
هر موجود زنده اي كه در كنار «جاده ابريشم» زندگي مي كند، ناخواسته سبزي مي شود. توجه كنيد! ما داريم درباره جاده ابريشم سخن مي گوييم، نه
كيلومتر 12 جاده اشترانكوه!! تو اصلاً مي
داني جاده ابريشم يعني چي؟! عظمت را متوجه هستي؟! فرهنگ را مي فهمي؟! يقيناً وقتي
در رأس جنبش سبز «مريم قجر...» قرار مي گيرد، جاده ابريشم با همه عظمتش مي شود بخش
كوچكي از ترانزيت فتنه!! آيا ممكن است با كاميون 18 چرخ، جگر چنين فتنه اي را حمل كرد؟؟!! قطعاً جمهوري اسلامي سقوط مي كند، اگر آقايان كنار بروند و هدايت جنبش را به سركار خانم مريم قجر عضدانلو
ابريشمچي رجوي و غيره... بسپرند!سه: لابد مستحضر هستيد كه فتنه سبز هر از چندي با شيخ نشين هاي
منطقه فالوده خورده، اقدام به معامله مي كنند. في المثل اگر حاكم دبي نام درازش
«شيخ محمد بن راشد آل مكتوم» است، چرا نام كله گنده رئيس فرقه «مريم قجر عضدانلو
ابريشمچي رجوي» نباشد؟! اگر به مطول بودن اسم است، «مريم قجر... الي آخر!» مي
تواند حتي روي «شيخ ثاني حمد بن احمد آل نهيان آل كويت آل كوفت» را كم كند!! در
جنگ رواني، نكته بسيار مهمي است اين نكته. در اسم «مريم قجر...» آنقدر كلمه هست كه
حالا «شيخ حمد...» مي خواهد آل هر قبرستاني باشد!!چهار: گيرم مريم قجر عضدانلو ابريشمچي رجوي نتوانست براي جنبش، رأس خوبي
باشد. فرض است ديگر! اين همه كه مردان در رأس اين جنبش بودند، چه گلي بر سر فرقه
سبز زدند، كه حالا ما بخواهيم از «مريم...» توقع شاهكار داشته باشيم؟! در اينجا
حتماً زبان «... ابريشمچي رجوي» مي تواند دراز باشد!پنج: با روي كار آمدن «مريم قجر...» دگربار مي توان بحث «مردان
باحجاب» را براي فرقه سبز مطرح، و بدين وسيله نقش سركار خانم عجوزه ملقب به «شيرين
شيرينا» در اين جنبش پررنگ تر از قبل مي شود. بديهي است علاوه بر سگ سبيل هاي
ماتيك زده، فمينيست ها نيز مي توانند تعامل بهتري با جنبش سبز
داشته باشند!شش: يكي ديگر از محسنات در رأس قرار گرفتن «مريم... رجوي» اين
است كه «اخبار ويژه» كيهان، جا را براي ستون «يادداشت روز» تنگ مي كنند! پس «علم»
بر دست «مريم قجر الي آخر!» قرار گرفتن همانا و «قلم» از دست حاج حسين شريعتمداري
افتادن همانا! لاكردار اين تير، از تير 3 شعبه حرمله كاري تر است!!¤¤¤آيا عقل مي كنند و «مريم قجر...» را در رأس جنبش سبز مي
گذارند؟! بايد صبر كرد و به نظاره نشست... «آقاي چيز