يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "ميثاق نانوشته "

اوین نامه ی کیهان یکشنبه 15 فروردین ماه سال 1395
يادداشت روز  اوین نامه ی کیهان  "ميثاق نانوشته "
 همکار یادداشت روز نویس سربازجو شریعت نداری برای اینکه نظر خامنه ای پیرامون خائن آ  گاه خطاب کردن رفسنجانی را بسط وتعمیم داده باشد. بدون آنکه بگوید چرا خامنه ای رهبرولی فقیه انتصابی به جای همه تصمیم گیری می کند .مهمتراینکه چرا به هیچ مقام ومرجعی پاسخگوی نیست . بدتر اینکه چرا آشکارا قانون شکنی کند .ولی برای اینکه رفسنجانی را تحلیل ومتهم کرده باشد مدعی شده است   برخي موقعيت ها و مناصب سياسي، افراد را از واقعيات جامعه غافل مي کند و اين توهم را براي آنها پديد مي آورد که فعال مايشاء هستند و هرچه بگويند و هرچه بخواهند، مقبول طبع مردم است و اساسا مردم آنها را هر جور باشند مي خواهند و مي پسندند! اما تاريخ نظام اسلامي ثابت کرده که مردم «انقلاب» را با «اشخاص»عوض نمي کنند. امام راحل در ايامي که بني صدر به راي خود مغرور شده بود و مدام از راي يازده ميليوني خود سخن مي گفت و حرف هايي مي زد که با مباني جمهوري اسلامي مغاير بود،به زيبايي فرمودند: «اين مردم اسلام را مي خواهند؛ اگر پايتان را از اسلام کنار بگذاريد اين طلبه که اينجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت مي کند» 
 هم قلمو همکار سربازجو شریعت نداری در ادامه برای اینکه رفسنجانی رامتهم به نفوذی وعامل دشمن کرده باشد با اشاره به نفوذی های دشمند رد وران سازندگی رفسنجانی افزوده :ما علت دوم کمي پيچيده تر و مرموز تر است. برخي افراد در زمان مسئوليت يا قبل از آن ،در تور نفوذ قرار مي گيرند و تدريجا همان حرفي را مي زنند که شخص يا جريان نفوذگر مي خواهد!شايد اين عبارت در بدو امر ،عجيب يا حتي توهين آميز به نظر برسد و اينگونه تلقي شود که چرا يک مقام مسئول را در زمره نفوذي ها يا بازي خورده جريان نفوذ قلمداد مي کنيم!اما واقعيت اين است که نفوذ نه يک مفهوم انتزاعي بلکه يک حقيقت مسلم است و ساده انديشي است اگر تصور کنيم دشمنان اين روش بسيار موفق را در مورد ما بکار نمي گيرند. نکته ديگر اينکه نفوذ بر خلاف روش ها و شيوه اي مصطلح و قديمي،ديگر تنها محدود به گسيل کردن يک جاسوس،يک بمب گذار و... نيست. تغيير سبک زندگي مسئولان و وابستگان آنها، جريان سازي و نفوذ جرياني،چيزي است که سال هاست در بالاترين سطح و در مهمترين مراکز انديشه اي و تصميم گيري دشمن، مورد آموزش و کنکاش است و ميوه آن در کشورهاي هدف و از جمله در مهمترين آنها يعني کشور ما مورد استفاده قرار مي گيرد. دشمن با سرمايه گذاري روي تک تک افرادي که کمترين اميدي به آنها دارد،به هر ميزان ممکن از آنها براي نزديکي به مقامات کشورمان، تغيير نگرش آنها و تغيير روش زندگي آنها استفاده مي کند و براي اين کار، با صبر و حوصله بسيار، سال اي سال سرمايه گذاري مي کند. شايد اکنون که مدتي از دستگيري برخي عوامل شبکه نفوذ گذشته، بهتر بتوان نمونه بسيار روشن اين روند را در دستگيري افرادي مثل سيامک و باقر نمازي نشان داد.کساني که بيش از دو دهه در کنار گوش افراد مختلف و متاسفانه موثر حضور داشتند و القائات خود را بر زبان و قلم آنها جاري مي کردند و بسياري از برنامه ها و موضوعات مختلف را با نيات شوم خود به شکلي مدون و حتي قانوني به خورد مسئولان دادند! (نگاهي به فهرست کلان بدهکاران بانکي که ثروتي معادل همه مردم ايران دارند و بررسي روند شکل گيري اين طبقه رانتخوار از زمان سازندگي و چگونگي تسهيل همه امور قانوني براي غارت هرچه بيشتر بيت المال توسط آنها،حقايق تلخي را در اين زمينه روايت مي کند که از آن مي گذريم) اينکه نمازي ها در اين مدت با کدام مرکزمهم و تصميم ساز و مرکز تحقيقات آن ويا با کدام افراد حشر و نشر بيشتري داشتند و چه کساني از آنها بعنوان مشاور امين و نور چشمي بهره مي بردند، اينکه چه اسناد تکان دهنده اي از روش هاي آنها براي نفوذ و تغيير نگرش مسئولان در دست است، موضوع اين نوشتار نيست. کيهان در خصوص صيد اين شاه ماهي هاي اطلاعاتي،روشنگري هايي داشته و خواهد داشت، آنچه مهم است اين است که نفوذ اين افراد و نظاير آنها، تدريجا به شکل گيري اختلاف عقيدتي در برخي مسئولان منتهي مي شود و موضوع از مرز اختلاف سليقه به اختلاف عقيده مي رسد و اينگونه مي شود که مثلابرخي به اين عقيده مي رسند که استکبارستيزي را از انقلاب بزدايند!

از نخستين سال هاي پيروزي انقلاب اسلامي،اختلاف سليقه در چگونگي دستيابي به اهداف و آرمان هاي نظام، در بين دست اندرکاران و مسئولان مختلف کشور وجود داشت و همين امر تدريجا به شکل گيري جناح هاي سياسي منجر شد. جناح ها و جرياناتي که حسب فرمايش امام راحل عظيم الشان در اصول و اهداف يکسان بودند ولي در روش دستيابي به آن اهداف،داراي روش هاي مختلف و در نتيجه اختلافات جدي بودند. شيوه امام راحل و امام حاضر در برخورد و رويايي با اين قبيل اختلافات، ملاطفت پدرانه و همراهي با دولت ها براي دستيابي به اهدافشان در مسير مباني نظام بود و هرگز در اين مسير از همراهي با هيچ دولتي بخاطر نوع نگاه سياسي آنها فروگذار نکردند. اين سماحت و همراهي، مهمترين پشتوانه براي دولت ها در بين مردم و نيز در مقابل طمع ورزي دولت ها بوده و در بسياري از بزنگاه هاي حساس و تاريخي،دست دولتمردان وقت را در برابر دشمنان بيروني و تهديدهايشان، دست برتر و بالاتر قرار داده و به عبور از مشکلات و سختي ها منجر شده است.
    اما اين همراهي ها يک شرط ثابت و هميشگي داشته که در طول سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي،عنصر محوري و کانوني اين روند مبارک بوده و تجربيات تاريخي نشان از آن دارد که در فقدان آن،مواضع اصولي و قاطعي هم از سوي امام راحل و هم از سوي حضرت آقا اتخاذ شده است. آن رمز يگانه ،استمرار حرکت بر اساس«مباني انقلاب» است با هر سليقه اي.
    به زبان ساده تر«اختلاف سليقه»نه تنها مخل برنامه ها و آرمان هاي ديني و ملي ما نيست بلکه مي تواند در صورت قوت علمي، به رشد و بالندگي هم منتهي شود، حتي بدون آن قوت هم نمي تواند خدشه اي به اصل آرمان هاي مردم وارد کند.اما عبور از مرز اختلاف سليقه و ورود به وادي «اختلاف عقيده»،همان نقطه افتراقي است که راه افراد را از راه انقلاب جدا مي کند و همان موضوعي است که تجربه از قاطعيت برخورد رهبران انقلاب با آن حکايت دارد.

    اينکه ريشه تضاد عقيدتي برخي دست اندرکاران به کجا بر مي گردد و چه دليلي دارد، علل و عوامل متعددي دارد و اين نوشته در صدد شرح و طرح آن نيست. اما في الجمله دو عامل مهم آن را مي توان فهرست کرد:

    نخست آنکه برخي موقعيت ها و مناصب سياسي، افراد را از واقعيات جامعه غافل مي کند و اين توهم را براي آنها پديد مي آورد که فعال مايشاء هستند و هرچه بگويند و هرچه بخواهند، مقبول طبع مردم است و اساسا مردم آنها را هر جور باشند مي خواهند و مي پسندند! اما تاريخ نظام اسلامي ثابت کرده که مردم «انقلاب» را با «اشخاص»عوض نمي کنند. امام راحل در ايامي که بني صدر به راي خود مغرور شده بود و مدام از راي يازده ميليوني خود سخن مي گفت و حرف هايي مي زد که با مباني جمهوري اسلامي مغاير بود،به زيبايي فرمودند: «اين مردم اسلام را مي خواهند؛ اگر پايتان را از اسلام کنار بگذاريد اين طلبه که اينجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت مي کند» 

    اما علت دوم کمي پيچيده تر و مرموز تر است. برخي افراد در زمان مسئوليت يا قبل از آن ،در تور نفوذ قرار مي گيرند و تدريجا همان حرفي را مي زنند که شخص يا جريان نفوذگر مي خواهد!شايد اين عبارت در بدو امر ،عجيب يا حتي توهين آميز به نظر برسد و اينگونه تلقي شود که چرا يک مقام مسئول را در زمره نفوذي ها يا بازي خورده جريان نفوذ قلمداد مي کنيم!اما واقعيت اين است که نفوذ نه يک مفهوم انتزاعي بلکه يک حقيقت مسلم است و ساده انديشي است اگر تصور کنيم دشمنان اين روش بسيار موفق را در مورد ما بکار نمي گيرند. نکته ديگر اينکه نفوذ بر خلاف روش ها و شيوه اي مصطلح و قديمي،ديگر تنها محدود به گسيل کردن يک جاسوس،يک بمب گذار و... نيست. تغيير سبک زندگي مسئولان و وابستگان آنها، جريان سازي و نفوذ جرياني،چيزي است که سالهاست در بالاترين سطح و در مهمترين مراکز انديشه اي و تصميم گيري دشمن، مورد آموزش و کنکاش است و ميوه آن در کشورهاي هدف و از جمله در مهمترين آنها يعني کشور ما مورد استفاده قرار مي گيرد. دشمن با سرمايه گذاري روي تک تک افرادي که کمترين اميدي به آنها دارد،به هر ميزان ممکن از آنها براي نزديکي به مقامات کشورمان، تغيير نگرش آنها و تغيير روش زندگي آنها استفاده مي کند و براي اين کار، با صبر و حوصله بسيار، سالهاي سال سرمايه گذاري مي کند. شايد اکنون که مدتي از دستگيري برخي عوامل شبکه نفوذ گذشته، بهتر بتوان نمونه بسيار روشن اين روند را در دستگيري افرادي مثل سيامک و باقر نمازي نشان داد.کساني که بيش از دو دهه در کنار گوش افراد مختلف و متاسفانه موثر حضور داشتند و القائات خود را بر زبان و قلم آنها جاري مي کردند و بسياري از برنامه ها و موضوعات مختلف را با نيات شوم خود به شکلي مدون و حتي قانوني به خورد مسئولان دادند! (نگاهي به فهرست کلان بدهکاران بانکي که ثروتي معادل همه مردم ايران دارند و بررسي روند شکل گيري اين طبقه رانتخوار از زمان سازندگي و چگونگي تسهيل همه امور قانوني براي غارت هرچه بيشتر بيت المال توسط آنها،حقايق تلخي را در اين زمينه روايت مي کند که از آن مي گذريم) اينکه نمازي ها در اين مدت با کدام مرکزمهم و تصميم ساز و مرکز تحقيقات آن ويا با کدام افراد حشر و نشر بيشتري داشتند و چه کساني از آنها بعنوان مشاور امين و نور چشمي بهره مي بردند، اينکه چه اسناد تکان دهنده اي از روش هاي آنها براي نفوذ و تغيير نگرش مسئولان در دست است، موضوع اين نوشتار نيست. کيهان در خصوص صيد اين شاه ماهي هاي اطلاعاتي،روشنگري هايي داشته و خواهد داشت، آنچه مهم است اين است که نفوذ اين افراد و نظاير آنها، تدريجا به شکل گيري اختلاف عقيدتي در برخي مسئولان منتهي مي شود و موضوع از مرز اختلاف سليقه به اختلاف عقيده مي رسد و اينگونه مي شود که مثلابرخي به اين عقيده مي رسند که استکبارستيزي را از انقلاب بزدايند! برخي به اين عقيده مي رسند که براي رسيدن به لبخند آمريکا،کشور را از حياتي ترين و بديهي ترين ابزار هر کشوري، يعني توانمندي دفاعي محروم کنند و کار به جايي مي رسد که مشاور رئيس جمهور، آرزو مي کند اي کاش اوباما به ايران هم سفري کند و همانطورکه مشکل رابطه با کوبا را حل کرد(!)مشکل رابطه با ايران را هم حل کند! در اينجا موضوع ما افراد و حقارت نگاه و انديشه آنها نيست. اين هم نيست که اوباما آرزوي تعبير ناشدني گشودن دروازه ايران و ورود فاتحانه به ايران را در سر دارد- از او که جز اين انتظاري نيست- مسئله بر سر آن است که اين افراد تحت کدام القاء و وسوسه به اين مرز رسيده اند و تا کجا مي توانند پيش بروند؟ البته نبايد فراموش کرد که اين جنس نفوذ در گذشته هم وجود داشته و به تصميمات قاطعي منجر شده که الحق به «بيرون آوردن چشم فتنه» شباهت داشته است. خروش تاريخي امام راحل که فرمود :«من با هيچکس عقد اخوت نبسته ام» و سپس اقدام آن يگانه دوران در عزل حسينعلي منتظري از قائم مقامي رهبري، مصداق مهم و فراموش نشدني برخورد با اين نوع نفوذ است و نشان داد که مرز تحمل، تا آنجايي است که با اصول و آرمان هاي انقلاب تضادي وجود نداشته باشد و در صورت پديد آمدن تضاد، آنچه قرباني مي شود، قطعا انقلاب اسلامي و خون ميليون ها شهيد و جانباز و مجروح سربلند آن نخواهد بود.
    اکنون نگاهي به سخنان رهبر معظم انقلاب در نوروز امسال ،نشان از آن دارد که ايشان با تشخيص دقيق برخي انحرافات، هشدارگونه، همه را به تنظيم دوباره مواضعشان با مباني انقلاب دعوت مي کنند. و البته در نگاهي بلندتر به دشمنان ما و بويژه به آمريکايي ها اين هشدار را مي دهند که مباني نظام اسلامي تغييرناپذير است و نمي توان تصور کرد که انقلاب اسلامي با استکبار سر آشتي دارد. يقينا تکرار عکس يادگاري اوباما زير تصوير چه گوارا در کوبا، آرزوي دشمنان ما براي ايران هم هست و مثلادر اين خيال خام هستند که زير عکس امام راحل عکسي به يادگار بگيرند! آنچه آنها را به اين خيال واهي اميدوار کرده،خوش خيالي، مرعوب بودن و تحت تاثير بودن و نفوذپذير بودن برخي مسئولان است. همين ها کافي است تا توهم همسويي بدنه انقلاب با غرب در ذهن بيمار و عاجز از درک حقايق سران آمريکا شکل بگيرد. شايد اگر آن ميثاق نانوشته و بارها تجربه شده رهبران انقلاب اسلامي با مردم و مسئولان نبود، روياي آمريکايي ها در تحميل خواسته هايشان برجام دو و سه و چهار، هضم شدن در جامعه جهاني، برچيدن سامانه هاي موشکي، دست شستن از حمايت از ملل مظلوم عالم و...، به تحقق مي پيوست و رنگ حقيقت به خود مي گرفت. اما ايستادگي رهبران انقلاب بر اصول و مباني انقلاب و بي تعارف بودن آنها در اين زمينه، راه را بر آنها بسته است و اجازه نمي دهد هرگز گزندي از اين رهگذر به انقلاب برسد. نويسنده: حسين شمسيان