«این باخته»
بچهها هر چیزی را با سرگرمی و بازی بهتر متوجه میشوند؛ مخصوصاً وقتی سنشان کمتر است. وگرنه اگر بزرگتر باشند، میشود راحتتر برایشان توضیح داد اما در سن پسر من این روش جواب میدهد و اتفاقاً خیلی هم خوشش آمده. من به او گفتهام هر کس توی خیابان ماسکش را دربیاورد، بازنده میشود. خندهدارش این است که وقتی کسی را میبیند که ماسک ندارد، بلند میگوید: «این باخته!»
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «قرار نبود این قدر بماند. دست کم روزهای اول که این طور به نظر میآمد. پیش خودمان میگفتیم موقت است، میگذرد. قرار بود موقت باشد، نشد. گفتند جوانترها و آنهایی که بیماری زمینهای ندارند، نگران نباشند ولی جای نگرانی بود. گفتند کودکان مصون هستند اما خلافش ثابت شد. کرونا تمام قاعدهها را شکست و هر روز خودش را به شکلی دیگر نشان داد. حالا ماندگار شده و انگار به این زودیها خیال رفتن ندارد. خستهایم و بیحوصله. چشم دوختهایم به دهانها که شاید خبری خوش از آنها شنیده شود. این وسط آن چه را باید انجام دهیم، تا جایی که از دستمان برمیآید، انجام میدهیم؛ ما و کودکانمان که وسط بازی کرونا هستند. صورتهای کوچکشان زیر ماسکهای بزرگ پنهان شده و این نقاب، دیگر بازی نیست. نمیشود هر موقعی که دوست دارند، برش دارند و بازی را از نو شروع کنند.
دختر کوچولو موهایش را مدام پشت گوش میزند. موها سر میخورند و دوباره توی صورتش میآیند. این وسط کش ماسکش درمیآید. ماسک روی زمین میافتد. دختر بچه دولا میشود تا برش دارد. مادر سرش جیغ میزند: «دست نزن!» بچه سر جایش میخکوب میشود. «مگه بهت نگفته بودم مراقب ماسکت باش؟!» در همان حال دارد توی کیفش دنبال چیزی میگردد. عاقبت یک ماسک سفید درمیآورد و روی صورت بچه میگذارد. ماسک بزرگ است و روی صورت دختر لق میزند. مادر دست بچه را میگیرد و غرو لندکنان میرود.
کنار آمدن بچهها با ماسک راحت نیست. بزرگترها هم دیگر کلافه شدهاند چه برسد به کودکان. «دخترهای من خیلی زود فهمیدند که باید با ماسک کنار بیایند. البته دختر بزرگم که ۱۲ ساله است بیشتر رعایت میکند و از وقتی که از خانه خارج میشود تا زمانی که برگردد اصلاً ماسکش را برنمیدارد. دختر کوچکم که ۱۰ سالش است اما گاهی از ماسکزدن خسته و کلافه میشود مخصوصاً وقتی که قرار است ماسک مدت زیادی روی صورتش بماند. گاهی هم دائم به ماسکش دست میزند و باید مدام حواسمان باشد و به او تذکر بدهیم. البته مشکل دیگر این است که ماسکهایی که برای بچهها در بازار وجود دارد، برای سن دخترهای من کوچک است و ماسکهای بزرگ هم برایشان بزرگ میشود. یکی - دو بار تلاش کردم برایشان ماسک خانگی درست کنم اما تلاشی نافرجام بود و خیلی هم به مذاقشان خوش نیامد. این بود که کلاً منصرف شدم.»
اینها گفتههای مادر صبا و محیاست که مثل بقیه بچهها این روزها درگیر استفاده از ماسک و رعایت نکات بهداشتی هستند.
نیکتای ۹ ساله هم به گفته مادرش بهشدت مراقب این است که مسائل بهداشتی را رعایت کند. او حتی موقع بیرون رفتن خودش به پدر و مادرش یادآوری میکند که ماسک بزنند و اگر دستشان را به جایی میزنند، سریع الکل درمیآورد تا دستهایشان را ضد عفونی کنند. او این روزها در کیف کوچکش یک شیشه محلول ضدعفونیکننده و ماسک یدکی دارد و بدون آنها از خانه بیرون نمیرود. مادر نیکتا گرچه از این که دخترش تمام نکات را رعایت میکند و حواسش هست، خوشحال است اما از طرفی نگرانی این را هم دارد که این رفتارها در او به وسواس دائمی تبدیل شود. او میگوید: «پدر نیکتا ماهی دو بار مأموریت شهرستان میرود و موقعی که برمیگردد، دخترم تا دو روز وقتی پدرش خانه است از اتاقش بیرون نمیآید چون میترسد پدرش کرونا گرفته باشد.»
بعضی بچهها مثل بردیای ۱۴ ساله اما از آن طرف بام افتادهاند. «پسر من با ماسک مشکل دارد. البته بهندرت از خانه بیرون میرود و شاید دلیل این که نمیتواند خیلی بهداشت را رعایت کند، این باشد که زیاد در موقعیت قرار نگرفته. او ترجیح میدهد با ماسک بیرون نرود و به همین خاطر از فعالیتهایش چشم میپوشد. مثلاً میگوید دوچرخه سواری نمیروم چون با ماسک نفسم بند میآید. چند بار هم که با دوستهایش بیرون رفته، فهمیدم که همه ماسکشان را زیر چانهشان میزنند. وقتی هم که سوار ماشین است، اصلاً راضی نمیشود ماسک بزند.»
حتی در صورتی هم که بچهها راضی به استفاده از ماسک باشند، محدودیتهای دیگری وجود دارد که کار را برای آنها و خانوادههایشان سخت میکند.
«داروخانههایی که ماسک و شیلد مخصوص بچهها میفروشند، محدود هستند و کیفیت محصولات بهداشتی تولید شده برای بچهها هم پایین است و با یکی - دو ساعت استفاده میبینید که کش ماسک شل یا کنده میشود.»
این را پدر آنیسای کلاس اولی میگوید و ادامه میدهد: «در این شرایط بیرون بردن بچهها خیلی سخت است چون طبیعت بچه سرزندگی و شادی است و مدام باید به بچهها بگوییم به چیزی دست نزنند و مراقب باشند ماسک از صورتشان نیفتد. دخترم چند شب پیش به من میگفت بابا خواهش میکنم من را ببر پارک، قول میدهم به جایی دست نزنم. این بچهها اصلاً تجربه رابطه اجتماعی را در این دوران پیدا نمیکنند. دختر من کلاس اول است اما از این که با همسالانش بازی کند، دوست شود و قهر و آشتی کند، محروم شده است. این ارتباطات نقش مهمی در رشد اجتماعی کودکان دارد و بچههای دوره کرونا متأسفانه آن را از دست دادهاند.»
پدر مرسانای ۶ ساله هم از مشکلات تهیه ماسک برای دخترش میگوید: «اول این که ماسک بچهها گرانتر است و قیمتش تقریباً سه برابر ماسک بزرگترهاست و همه جا هم پیدا نمیشود. ماسک بزرگ هم چون صورت بچهها کوچک است برایشان قابل استفاده نیست. نکته دیگر استاندارد بودن ماسک بچههاست که معمولاً رعایت نمیشود و ماسکی که ویژگیهای مناسب را داشته و استاندارد باشد، خیلی کم است. الان ماسکهایی با طرح کارتون و انیمیشنهای معروف تولید میکنند و به اسم ماسک کودکان میفروشند که اصلاً مناسب نیست و سه لایه هم نیست. بچهها حتی با ماسک کودک استاندارد هم شرایطشان سخت است چون دائم به ماسک دست میزنند یا ماسکشان را درمیآورند. البته این را هم بگویم که بچهها حرف گوش کردنشان در این مورد بیشتر از بزرگترهاست. دختر خود من وقتی بیرون میرویم و بهش میگویم ماسکت را درنیاوری، گوش میکند و اصلاً آن را درنمیآورد و ممکن است فقط به آن دست بزند ما الگوی بچهها هستیم و خیلی به ما نگاه میکنند. مثلاً وقتی با دخترم وارد مغازهای میشویم و میبیند که فروشنده ماسک نزده، میپرسد بابا چرا این آقا ماسک ندارد؟ مگر همه نباید ماسک بزنند؟! همین سؤالها که در ذهنش ایجاد میشود ممکن است باعث شود نسبت به استفاده از ماسک تردید پیدا کند.»
مادر آرمان۴ ساله اما راه جالبی پیدا کرده: «من جوری رفتار میکنم که انگار داریم بازی میکنیم. مثلاً ما وقتی بیرون میرویم ماسک میگذاریم چون قرار گذاشتهایم این جزو بازیمان باشد. بچهها هر چیزی را با سرگرمی و بازی بهتر متوجه میشوند؛ مخصوصاً وقتی سنشان کمتر است. وگرنه اگر بزرگتر باشند، میشود راحتتر برایشان توضیح داد اما در سن پسر من این روش جواب میدهد و اتفاقاً خیلی هم خوشش آمده. من به او گفتهام هر کس توی خیابان ماسکش را دربیاورد، بازنده میشود. خندهدارش این است که وقتی کسی را میبیند که ماسک ندارد، بلند میگوید: «این باخته!» و این کارش خیلی بامزه است. میترسم یک روز دیگر خسته شود و بگوید مامان این ماسک بازی کی تمام میشود؟ کاش خدا کمک کند و از این وضع هرچه زودتر راحت شویم.»
این دوره از زندگیمان انگار جایی گم شده. کنده و دور انداخته شده. چه آغوشها که در حسرتش ماندیم و چه سفرها که نرفتیم. دنیای کودکان هم این روزها شبیه آن چه باید باشد نیست. صورتهای کوچکشان پشت ماسکهای بزرگ پنهان شده.»