آوارِ سنگینِ «متروپل» بر تنِ بیجان کارگران قربانی سود سرشارِ «دیگران»

 ایلنا گزارش می‌دهد؛

9-خرداد-۱۴۰۱

تا روز هفتم خرداد؛ چهارده نفر از کارگران ساختمانی در این حادثه فوت کرده‌اند و هنوز تعداد دیگری زیر آوار هستند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، حادثه‌ی متروپل آبادان، روایت تن‌های سوخته، حضورِ تلخِ سگ‌های زنده‌یاب و آدم‌هایی‌ست که همراه تمام آرزوهایشان زیر خروارها خاک آوار شدند؛ روایت دست اولی از تعلل و کوتاهیِ ناظران و عاملان و آمران پروژه که تا همین امروز (نهم خردادماه)، به قیمت بیرون آمدن جسد ۳۱ انسان تمام شده است و هنوز بیرون کشیدن این جان‌های بی‌رمق ادامه دارد.

حدیث فروریختنِ عظمت متروپل با سازه‌های غول‌پیکرش، حدیث عزاداری مردم شریف آبادان و جاری شدن اشک‌های بی‌پایان است؛ قصه‌ی ساخت و سازهای بی‌رویه و خوش ظاهری است که هیچ زمان پایان شاهنامه‌شان خوش نبوده؛ ستون‌ها علم می‌شوند و امضاها برای نظارت بر ساخت و بیمه‌ی کارگران سازنده، پای برگه‌های رسمی ثبت می‌شوند و شهرها در محاصره‌ی غول‌های سازه‌ای درمی‌آیند؛ به ظاهر قرار است شهرها زیباتر شود؛ برجی بر برج‌ها افزوده شود و آدم‌ها حظ بصری ببرند و از امکانات ساختمان‌های بلندمرتبه بهره‌مند شوند اما وقتی جای خیلی چیزها خالیست، همان که قرار است زیبا باشد و سر به آسمان بساید، آواری می‌شود بر سر همان شهروندانی که نه امضایی پای برگه‌ای گذاشته بودند و نه سودی از ساخت و سازها داشتند؛ حداکثرش، بی‌خبر از همه جا آمده بودند چرخی بزنند یا دلخراش‌تر، نانی به سفره ببرند.

داستان متروپل با فوزیه جلالیان عجین شده است که تمام دوران کرونا پرستار کرونایی‌ها بود و در ‎متروپل آبادان شش عزیزش را از دست داد، شوهرش و دو پسرش؛ برادرزاده شوهر و دو دختر خردسالش. داستان متروپل، داستانِ مریم و رامین است که در دی ماه سال‌گذشته کافه مری را در ساختمان متروپل افتتاح کرده بودند حالا اما زیر آوار دفن شده‌اند. داستان متروپل، داستان ده‌ها کارگر ساختمانی است که خشت روی خشت می‌گذاشتند و ریال به ریال دستمزد می‌گرفتند اما حالا جسدشان زیر همان خشت‌های روی هم‌انباشته، مدفون شده است.

مرگ ۱۴ کارگر ساختمانی تا هفتم خرداد

اکبر شوکت (رئیس کانون انجمن صنفی کارگران ساختمانی کشور) که در روزهای گذشته پیگیر وضعیت کارگران ساختمانیِ زیر آوار مانده بوده است، در مورد تعداد کارگرانِ مدفون و آمار اجسادی که تا امروز بیرون کشیده شده؛ می‌گوید: طبق آماری که ما داریم، تا روز هفتم خرداد؛ چهارده نفر از همکاران ما در این حادثه فوت کرده‌اند و هنوز تعداد دیگری زیر آوار هستند؛ بنابراین هنوز آمار قطعی فوتی‌ها را نداریم.  

هفتم خرداد، یک کارگر بومی، بومی و عزادار که در متروپل کار می‌کرد؛ گفت: آن روز شاید بالای دهها نفر کارگر در ساختمان مشغول به کار بودند و الان همه‌ی آنها زیر آوارند. هنوز زیر آوارند...

او اضافه کرده است: من روز حادثه برای یک کار اداری مرخصی گرفته بودم، ولی دوتا از برادرهایم و پسرعمو و پسر دایی‌ام آن روز سر کار حضور داشتند. جسد یکی از برادرهایم را از زیر آوار درآوردیم و اقوامم در حال آواربرداری جهت جستجوی اجساد هستند ولی هنوز سه عزیزمان زیر آوارند و معلوم نیست کی به جسد آنها دسترسی پیدا می‌شود.

کارگران ساختمانی داوطلبانه به امداد و نجات پیوسته‌اند/ یک کارگر ساختمانی زنده بیرون آمد

هنوز جستجو برای یافتن اجساد قربانیان حادثه ادامه دارد و مشخص نیست واقعاً چند کارگر ساختمانی زیر این آوار سنگین جا مانده‌اند؛ معلوم نیست در روزهای آینده اجساد چند نفر دیگر از این‌ها که قربانیِ نان درآوردن در سایه‌ی سازه‌های نامطمئن شده‌اند؛ پیدا شود. اکبر شوکت می‌گوید بچه‌های انجمن صنفی کارگران ساختمانی آبادان الان در محل حادثه حضور دارند؛ داوطلبانه خدمات امداد و نجات انجام می‌دهند؛ مثلاً جوشکاران میلگردها را می‌برند تا مردم و همکارانشان را بیرون بکشند؛ البته بیرون کشیدنی که دیگر در روز هفتم حادثه، لابد همان تن بی‌جان است، کارگرانی که دیگر نفس نمی‌کشند.

چهارم خرداد، خبر آمد که «عزیز عچرش» از کارگران ساختمانی متروپل، زنده از زیر آوار بیرون کشیده شده است؛ «عزیز» در قیاس با کارگرانی که زیر آوار مانده‌اند، در قیاس با ده جسدی که بیرون آمده‌اند، واقعاً خوش‌شانس بوده است اما بقیه‌ تا این اندازه بخت و اقبال یارشان نیست که اگر بود، باید قاعدتاً تا همین امروز زنده بیرون می‌آمدند؛ باید نجات می‌یافتند اما چرا.....

متروپل هفت روز پس از حادثه همچنان می‌لرزد اما بیشتر از آن، دل داغدارِ مردمِ عزیز از دست داده می‌لرزد؛ روانِ رنجور کارگرانی که هنوز به دنبال خبری از همکاران زیر آوار مانده هستند، همچنان لرزان است و سوال این است که چرا کارگران ساختمانی باید همیشه قربانی سازه‌های ناایمن و سر به فلک کشیده‌ای شوند که سود سرشار به جیبِ «دیگران» سرازیر می‌کنند؟

بیمه مسئولیت مدنی، مجوز برای مرگ

شوکت در این رابطه می‌گوید: چند سال است ما مدام فریاد می‌زنیم، بحث ایمنی و بازرسی کار را مطرح می‌کنیم اما متاسفانه گوش شنوایی پیدا نمی‌شود. ما بارها اهمیت الزام کارفرمایان به رعایت قواعد ایمنی و تغییر قوانین بیمه‌های مسئولیت مدنی کشور را مطرح کرده‌ایم؛ این بیمه‌ها به نوعی مجوز کشتار است؛ یک تکه کاغذ طرف دستش می‌گیرد به عنوان «بیمه مسئولیت مدنی»، فکر می‌کند دیگر هیچ مسئولیتی ندارد؛ این بیمه تعهد می‌کند که اگر مثلاً پنج نفر سر ساختمان بمیرند، دیه‌ی آن پرداخت می‌شود و مشکلی نیست! به نوعی مجوز صادر می‌کند برای مرگ کارگران ساختمانی. می‌بینیم در  یک حادثه کارفرما صد درصد مقصر است اما چون بیمه مسئولیت مدنی دارد، یک ریال دیه از جیب نمی‌پردازد؛ دیه به کنار، حتی ۲۴ ساعت بازداشت نمی‌شود؛ هرچی فریاد می‌زنیم این کارفرمای خاطی موجب مرگ چند آدم شده، اگر قوانین ایمنی را رعایت می‌کرد این آدم‌ها فوت نمی‌کردند، فایده ندارد. جان آدم‌ها ارزش دارد اما بیمه مسئولیت این ارزش را به چالش کشیده؛ کارفرما چون بیمه کرده، حتی برای یک روز هم بازداشت نمی‌شود؛ و تا زمانی که این بیمه‌ی سهل و آسان وجود دارد، دیگر چه انگیزه‌ای برای رعایت قوانین ایمنی و هزینه کردن برای آن؟!

به گفته‌ی وی، متاسفانه در حوزه‌ی قوانینِ مربوط به حوادث ناشی از کار، برای مقصران حتی مقصران صد درصد، هیچ پرداخت هزینه‌ای پیش‌بینی نشده؛ فرد با گرفتن یک بیمه مسئولیت از هر مسئولیت و هزینه‌ای مبرا می‌شود؛ انگار مجوزی برای قتل کارگران دست گرفته است!

ضعف بسیار در نظارت و بازرسی کار

مساله‌ی بعدی، «نظارت» است؛ نه تنها بر استحکام سازه‌ها و اصول استاندارد ساخت در متروپل نظارت نشده، بلکه هیچ نظارتی بر رعایت اصول ایمنی در کارگاه‌های ساختمانی آن در کار نبوده؛ شوکت با بیان اینکه در حوزه‌ی نظارت و بازرسی کار با ضعف‌های بسیار مواجهیم می‌گوید: بازرسان کار تضاد منافع شدید دارند؛ اینها از طرف دادگاه معرفی می‌شوند و به عنوان کارشناس سر پروژه می‌روند و مبلغ کارشناسی می‌گیرند یعنی هرچه عوارض بیشتر باشد، مبلغ دریافتی این کارشناس بیشتر می‌شود و همین مساله (پرداخت کارمزدی) تضاد منافع به وجود می‌آورد؛ کارشناس مربوطه به خاطر منافع شغلی و درآمدی‌اش خواه ناخواه سمت کارفرمایان بزرگ می‌ایستد که پول بیشتری می‌دهد و وزنه‌ی سنگین‌تری دارد.

وی ادامه می‌دهد: می‌توانم به جرات بگویم، در شهرستان‌ها ادارات کار در طول یکسال حتی یکبار هم برای بازرسی به کارگاه‌های ساختمانی نمی‌روند؛ می‌گویند ظرفیت نداریم؛ اینهمه سال است ما فریاد می‌زنیم برای بازرسی کار از ظرفیت تشکل‌های کارگری استفاده کنید اما اعتنایی نمی‌کنند؛ ما به طور پایلوت در استان قم به مدت شش ماه، این کار را انجام دادیم؛ به عنوان تشکل کارگری سر ساختمان‌ها می‌رفتیم و تذکر می‌دادیم؛ اثرات این نظارت و تذکر دادن را آن سال به چشم دیدیم که چقدر در کاهش حوادث کار تاثیرگذار بوده است؛ وقتی به این مسائل توجهی نمی‌شود یعنی به جان انسان‌ها بی‌توجهی می‌شود آنهم انسان‌های زحمتکشی که برای یک لقمه نان ناچارند تمام خطرات احتمالی را به جان بخرند تا شب که به خانه برمی‌گردند دست خالی نباشند؛ آن‌ها بی‌پروا و ناایمن خطر کنند اما سود سرشار نصیب دیگران شود!

روایت متروپل، روایت زیر آوار ماندن همین انسان‌هاست؛ انسان‌هایی که زیر سایه‌ی سازه‌های غول‌پیکر، خطرات فراوان به جان می‌خرند و قربانی سودجویی دیگران می‌شوند؛ این انسان‌ها ناچارند، نمی‌توانستند جای دیگر باشند؛ اما کاش آن روز جای دیگری می‌بودند تا قربانی بی‌توجهی و سودجویی نمی‌شدند، هم این دهه‌ها کارگر و هم فوزیه جلالیان، مریم و رامین و بسیاران دیگر، کاش آن روز تلخ، جای دیگری بودند....

گزارش: نسرین هزاره مقدم