رستاخیز همایونی 11-اسفند-99
جاه طلبی و یکه تازی سلطان پهلوی، نظام چند حزبی در ایران طاغوت زده را در چشم برهم زدنی ور انداخت و نظام تک حزبی را تحت عنوان «رستاخیز ملت ایران» از ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ تا دوم مهر ۱۳۵۷ مطابق آمار رژیم با ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار عضو روی کار آورد.
به گزارش ایسنا، ۱۱ اسفند ۴۶ سال قبل حزب رستاخیز ملت ایران به دستور همایونی و با سه شرط نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت، سوار بر موج آزادی خواهی، خود را ۴۲ ماه و ۲۰ روز بر مردمِ بیگانه با نظام حزبی تحمیل کرد، اما دم خروس دروغ محمدرضا پهلوی از زیر قبای سلطنتش خیلی زود بیرون زد.
وعده های شاهانه
او که اوایل سال ۱۳۵۳ از نظام دو حزبی حمایت می کرد و به مخالفان سیاسی سلطنت از عَلَم نکردن نظام تک حزبی حرف می زد در اسفند همان سال با تعطیل کردن چهار حزب مردم، ایران نوین، پان ایرانیست و ایرانیان نظام تک حزبی را تحت عنوان رستاخیز ملت ایران بنیان گذاشت.
طی سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۹ چهار حزب پان ایرانیست، مردم، ایران نوین و ایرانیان با ایدئولوژی و گرایش های سیاسی مختلف تاسیس شدند. پان ایرانیست سال ۱۳۳۰، مردم اردیبهشت ۱۳۳۶، ایران نوین آذر ۱۳۴۲ و ایرانیان در سال ۱۳۴۹ شکل گرفتند که از میان این چهار حزب ایران نوین تشکیلاتی تر و حرفه ای تر از سه حزب دیگر رگ و ریشه ساختار قدرت در ایران عصر پهلوی را شکل می داد، اما با تشکیل حزب رستاخیز معادلات قدرت را به نفع خود بهم ریخت و با این کار بی اعتمادی عمومی به سلطنت پهلوی را عمیق تر کرد هر چند که محمدرضا پهلوی بعدها در کتاب پاسخ به تاریخ از تشکیل این حزب به عنوان یک اشتباه یاد کرد.
ماجرا از این قرار بود که محمدرضا شاه در اسفند ۱۳۵۳ ناگهان عقیده اش نسبت به نام چند حزبی تغییر کرد و احزاب ایران نوین و مردم را منحل کرد، حزب رستاخیز را راه انداخت و تاکید کرد که در آینده دولت تک حزبی خواهد داشت.
محمدرضا خاطرنشان کرد: کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان «تودهای». یعنی باز به اصطلاح خودمان و با قدرت اثبات بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میخواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کردهاست. یک کسی که تودهای نباشد و بی وطن هم نباشد ولی به این جریان هم عقیدهای نداشته باشد، او آزاد است، بشرطی که بگوید -بشرطی که علناً و رسماً و بدون پرده- بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم.
وی پاسخ به خبرنگاران منتقد خارجی که نظام تک حزبی را مغایر سخنان اولیه اش می دانستند هم گفت: آزادی اندیشه. آزادی اندیشه. دموکراسی، دموکراسی. با پنج سال اعتصاب و راهپیمایی های خیابانی پشت سر هم. دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچکدام از آنها را نمیخواهیم.
هویت رستاخیز
دبیرکل حزب رستاخیز که با نظر محمدرضا پهلوی انتخاب میشد چند بار تغییر کرد. امیرعباس هویدا از آغاز تأسیس تا ۶ آبان ۱۳۵۵، جمشید آموزگار از ۶ آبان ۱۳۵۵ تا ۱۷ مرداد ۱۳۵۶، محمد معتضد باهری از ۱۸ مرداد ۱۳۵۶ تا دی ۱۳۵۶، جمشید آموزگار از دی ۱۳۵۶ تا ۶ شهریور ۱۳۵۷ دبیرکل حزب بودند و جواد سعید آخرین دبیرکل، زمانی به این سمت رسید که حزب در آستانه انحلال بود.
آماده سازی مقدمات و افتتاح بیست و چهارمین و آخرین دوره مجلس شورای ملی در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۵۴ و تغییر مبنای تاریخ هجری شمسی به تقویم شاهنشاهی در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۵۴ از جمله اقدامات این حزب در این مدت بود.
زمینه های رستاخیز
محمدرضا شاه در کتاب خود به نام «پاسخ به تاریخ» نوشت: ما معتقد هستیم همه مردم ایران باید برای رسیدن به هدفهای ملی که سعادت و آسایش فرد فرد ما را تأمین خواهد کرد متحد باشند و در یک جهت حرکت کنند، همه کوشش ها باید در راه پیشرفت کشور باشد. نه خنثی کردن تلاش های یکدیگر. در نظام چند حزبی امکان تفرقه و تشتت بسیار است. هر گروه که در حزبی هستند با دیگران بر سر کسب قدرت و به دست گرفتن حکومت ستیز و دعوا دارند. هر گروه میخواهد حرف های خودش را به کرسی بنشاند و در نتیجه اختلافات به وجود میآید. در حالی که در حزب رستاخیز از جنگ گروهی خبری نیست.
اندکی بعد کار به جایی رسید که شرکت در این حزب سیاسی، اجباری شد. محمدرضا شاه در سخنانش در روز تاسیس حزب رستاخیز گفت: هر کسی باید جزو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن بکند. اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند، جایشان در زندان است، و دولت اعلام نمود برای هر ایرانی که خواستار شرکت در حزب نیست پاسپورت صادر و به خارج فرستاده خواهد شد
از سوی دیگر محمدرضا شاه ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ در حرف های در گوشیش به اسدالله علم گفته بود که «که ترس او از بلندپروازیهای حزب ایران نوین و هویدا باعث انحلال احزاب گذشته و تشکیل حزب واحد رستاخیز شد.»
اسدالله عَلَم وزیر دربار پهلوی هم در کتاب خاطراتش نوشت: باز هم صحبت حزب جدید شد. عرض کردم نخستوزیر هم خیلی پکر است. فرمودند چرا؟ عرض کردم آخر حزب ایران نوین ادعای اکثریت قاطع بین مردم ایران داشت و شاید هم حسابهای دیگر، کسی چه میداند. فرمود او البته آدم باهوشی است و مطمئن هستم که میداند هیچ گهی نمیتواند بخورد. ولی یک هزارم هم ممکن بود برای خودش خیالهایی بپروراند. این اولین دفعه است که این فرمایش را از شاهنشاه میشنوم. حتی فرمودند در داخل این تشکیلات وسیع وقتی فراکسیونهای قوی بودند، البته میتوانند با هم ائتلاف کرده دولت با اکثریت درست کنند.
وی در خاطرات روز پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۴ نوشت: شاهنشاه واقعاً به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازیها و گهخوریهای دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیش رو و پس رو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست.
دکتر حسین خطیبی هم از اعضای برجسته حزب ایران نوین و نایب رییس وقت مجلس به روزمرگی افتادن احزاب پیشین که جز تکرار بسیاری از مسائل و مباحث کلیشهای و غیرقابل اعتنا، برنامه و ایده قابل توجهی نداشتند، از دلایل انحلال آن احزاب و تاسیس حزب رستاخیز عنوان کرد.
به عقیده خطیبی این احزاب از برآوردن خواستهای برنامه انقلاب سفید و ساختن و تربیت کردن رجال و دولتمردانی که بتوانند در آینده این طرح را به مورد اجرا بگذارند ناتوان بودند و جز وقتگذرانی و نمایشهای بیرونی و تظاهر که با فساد و بیاعتقادی توام بود، خود پایهگذار بحران اجتماعی و سیاسی جدیدی شده بودند که خطیبی آن را «فئودالیزم حزبی» لقب میدهد.
خطیبی اضافه میکند که رویگردانی و عدم اعتقاد مردم کشور به این احزاب، عرصه فعالیت اجتماعی احزاب را به حد هیچ تنزل داده بود.
نظر ساواک درباره تحزب
اما نظر سازمان اطلاعات و امنیت پلهوی با محمدرضا شاه متفاوت بود. در گزارشی که توسط ساواک منتشر شد آمده است: دستگاه حزب درست به منزله تجارتخانه و یا مؤسسه ای انتفاعی شده که عده ای صرفاً منافع خویش را در نظر گرفته و با حمایت منافع فردی منافع اجتماعی را در نظر نمی گیرند، مثلاً فعلاً کلیه امور انتخابی و انتصابی حزب با نظر آقای مهندس معینی قائم مقام دبیر کل حزب انجام می شود و نام برده در کلیه اعمالی که می شود بی نظر نیست و نسبت به کسانی که دارای سوابق و شخصیتی باشند مثل اینکه دارای عقده روانی می باشند و معتقد است کسانی که در کارترها قرار می گیرند یا از دوستان و کسان او مانند اخوی خود که بدون دارا بودن سابقه کامل حزبی به صرف عضویت گمرک به نمایندگی مجلس انتخاب شده و یا رفقای او مثل آقای مهندس بلوری سناتور و رییس شیر و خورشید تهران و رشید نادرخانی رئیس فعلی انجمن شهر، منتخبین و منتصبین را از بین کسان و افراد مطیع خود انتخاب می نماید و از طرفی کادرهای حساس حزب بین همین دسته آقایان که سمت نمایندگی مجلس را دارا می باشند تقسیم شده که اکثراً مانند امیر حسین شیخ بهایی که عهده دار امور اصناف در حزب می باشد و یا ناصر اولیایی شیرازی عهده دار امور قسمت های بازرگانی می باشند، نه تنها عقیده عمومی را سست نموده بلکه اصولاً به احزاب بدبین کرده است در حالی که در مورد دو نفر مذکور گفته می شود علاوه بر اینکه داعیه حزب و دوستی با مقامات دولتی دارند با حاج آقا بزرگ ابوحسین (تاجر بازار) و دار و دسته های او که سابقه تحریک در موارد مختلف داشته همکاری نموده و جلساتی در شهر کرج دارا می باشد.»
عاقبت رستاخیز
دبیرکلی حزب جدید در ابتدا به عهده امیرعباس هویدا نخستوزیر وقت و رییس حزب ایران نوین نهاده شد و البته قصد شاه این بود که فعالیتهای سیاسی نخست وزیرش را نیز تحت اختیار خود بگیرد. بعدها رهبری این حزب به عهده جمشید آموزگار گذارده شد و اندکی بعد به نخستوزیری برگزیده شد اما عملکرد جمشید آموزگار در حزب که به ایجاد جناح پیشرو انجامید خود از موانع ضعف حزب گشت و به جای آنکه حزب باعث اتحاد و یکرنگی و ثبات در جامعه گردد، خود از عوامل اصلی تشتت آرا و ایجاد اختلاف بین رجال دولتی و دولتمردان سیاسی گشت. در این بین درگیری جناح های پیشرو، سازنده و لیبرال بر شدت این جریان افزود.
عملکرد حزب رستاخیز ملت ایران موجب تشدید نارضایتی عمومی شد و سه سال بعد از تاسیس به عنوان یکی از پایههای رژیم مورد حمله انقلابیون قرار گرفت. به طوری که در اهداف خود از جمله تحکیم رژیم و نهادی کردن سلطنت و تثبیت دولت موفق نشد و به جای ایجاد ثبات، کل رژیم را تضعیف کرد و سلطنت را بیش از پیش از ملت جدا ساخت و معدود پیوند موجود در رژیم را از بین برد و سرانجام در دوم مهر ۱۳۵۷ منحل شد.
واکنش امام خمینی به رستاخیز
دو روز پس از اعلام خبر تاسیس حزب رستاخیز در رادیو سیدحمید روحانی نامه ای به امام که آن زمان در نجف سکونت داشتند از ایشان خواستند تا نظرشان را بیان کنند.
روحانی در این نامه نوشت: بسمه تعالی. مصیبت خانمان سوز تازه، تشکیل حزب رستاخیز و فشارهای توانفرسایی که به دنبال خواهد داشت نمی دانم که چه به روزگار ملت بی پناه ایران خواهد آورد. نظر به اینکه اکنون عازم نجف هستم، می خواستم از آن حضرت استفسار نمایم که اگر تصمیمی در این زمینه اتخاذ فرموده اند، در مقام باشیم که آنچه به نظر رفقا می رسد فراهم کرده به حضور تقدیم داریم. با کمال خجلت از نوار خراب دیروز نوار تازه ای که تقریباً مفهوم و قابل استفاده است تقدیم داشتم.
پاسخ بنیانگذار جمهوری اسلامی به این نامه این بود: «بسمه تعالی. ان شاء اللَّه موفق باشید. باید مطالب را درست دریافت کنم بعد تصمیم بگیرم و این مانع نیست که شماها مطالبی تهیه کنید.»
چند روز بعد در روز ۲۱ اسفند امام از محل اقامتشان در نجف پیامی را خطاب به ملت مسلمان ایران صادر و شرکت در حزب رستاخیز را تحریم کردند.
متن پیام حضرت امام به شرح زیر است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است. و چون این نغمه تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقان زده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند باز نمایند، و قوه مقاومت را بکلی از ملت سلب نموده و نفس را در سینه ها حبس سازند. لهذا لازم است- حَسَب وظیفه- تذکراتی بدهم؛ باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و همه جانبه جلو این نقشه های خطرناک را بگیرند.
قبلًا باید گفت شاه در این پیشنهاد غیر مشروع، به شکست فاحش طرح استعماری- به اصطلاح- «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نموده است. کسی که بیش از ده سال است فریاد می زند که ملت ایران موافق با این «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صفه ای مختلف تقسیم کرده و می خواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این- به اصطلاح- «انقلاب» از شاه و ملت می باشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟!
درباره این حزب- به اصطلاح- «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل- با این شکل تحمیلی- مخالف قانون اساسی و موازین بین المللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر «ملوکانه» تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است. مردم محروم این کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام کنند؛ نظام پوسیده ای که از نظر اسلام مردود و محکوم به فناست؛ نظامی که هر روز ضربه تازه ای بر پیکر اسلام وارد میآورد، و اگر خدای نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمی چیند؛ نظامی که هستی ملت را به باد فنا داده و تمام آزادی ها را از او سلب کرده است؛ نظامی که طبقات جوان روشنفکر را در زندان ها و تبعیدگاه ها از هستی ساقط نموده و باز می خواهد با این حزب بازی اجباری، بر قربانی ها و زندانی های خود بیفزاید.
مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهی سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهی که می خواهد تا قطره آخر نفت این کشور را بفروشد و پولش را- به عناوین مختلف- به سرمایه داران و چپاولگران تقدیم نماید و به آن افتخار کند.
استعمار امریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمی کند، و از دیگران می خرد که برای مصالح کشورش محفوظ باشد؛ ولی شاه ایران این طلای سیاه را می فروشد و خزانه ایران و ملت را تهی می کند، و درآمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید، به اربابان استعمارگرش وام می دهد؛ و یا اسلحه های خانمان سوز و مخرب می خرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند، و به خونریزی و سرکوبی جنبش های ضد استعماری ادامه دهد.
او تا دیروز با اخذ وام های کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگی می کشانید و امروز با دادن وام ها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد بازمی دارد. معاملات اسارتبار و بخصوص معامله ۱۵ میلیارد دلاری اخیر با استعمار امریکا، ضربه نابودکننده دیگری است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازهای است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران می زند.
ملت ایران مجبور است به کسی رأی موافق بدهد که وضع کشاورزی و دامپروری ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با قیمتهای هنگفت وارد کند. شاه که در آغاز طرح- به اصطلاح- «انقلاب سفید» به دهقانان نوید می داد که در سایه اصلاحات ارضی، غله مورد نیاز کشور در داخل تأمین می شود، اکنون به جای خجلت زدگی افتخار می کند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهار صد هزار تن برنج در سال جاری وارد کرده است! در صورتی که مطلعین م دانند که یک استان ایران، مثل خراسان، قدرت تهیه گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب سفید شاه» سلب کرد.
شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور می زند، در حالی که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطه ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت برای عمال خود عمارات چند طبقه بنا می کند ولی در دهات و قصبات- که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل می دهند- از مواهب اولیه زندگی خبری نیست، و اکنون وعده ۲۵ ساله به مردم می دهد. ولی مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعده های او پوچ و عاری از حقیقت است. قدرت کشاورزی از کشور سلب گردیده، وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیم تر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیر وابسته جز اسمی نیست و نخواهد بود مگر اینکه به خواست خدای قادر این رژیم پوسیده تغییر کند.
با تمام شدن ذخیره نفت به دست این رژیم، آن چنان فقری به ملت روی می آورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران، که نه زراعت دارد و نه صنعت، باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگی برای سرمایه داران تن در دهد.
شاه از مشروطه و قانون اساسی دم می زند، در صورتی که خود او در رأس مخالفین قانون اساسی و مشروطیت، اساس مشروطه را از بین برده است؛ که نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است؛ اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پایکوبی و جنجال در امری که مخالف خواسته آنهاست نقض قانون اساسی است؛ سلب آزادی مطبوعات و دستگاه های تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ بر خلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است؛ تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی نقض قانون اساسی است؛ انتخابات قلابی و تشکیل مجلس فرمایشی محو مشروطیت و نقض قانون اساسی است؛ ایجاد پایگاههای نظامی و مخابراتی و جاسوسی برای اجانب مخالفت با مشروطیت است؛ مسلط نمودن اجانب و عمال کثیف آنها از قبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت را از آن نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است؛ اجازه سرمایه گذاری به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتی به اسم «حاکمیت ملی» و کوتاه کردن دست ملت از فعالیتهای اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است؛ مصونیت دادن به اجانب و عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسی است؛ و اصولًا دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسی مقام غیر مسئولی است) در امور کشور و قوای مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسی است.
این شخص باز از انقلاب سفید دم می زند؛ انقلابی که موجب سیه بختی ملت شده و می باشد. انقلابی که جز فلج کردن قوای فعاله ملت اثری نداشت. انقلابی که پس از ده سال، خود «شاه» هم قلابی بودن آن را فاش کرد. انقلابی که می خواهد فرهنگ استعماری را تا دورترین قرا و قصبات کشانده، و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف این- به اصطلاح- «انقلاب» به شکنجه گاه برود و از حقوق اجتماعی محروم شود. علمای اسلام و محصلین و رجال دین و طبقه دانشگاهی که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و جور و با این انقلاب رسوا مخالفند، یا «بی وطن» هستند و باید به شکنجه گاه بروند و یا از حقوق اجتماعی محروم می باشند. طبقات بازرگان، زارع و کارگر که در این ده سال جز وعده های پوچ ندیده اند و از این پس باز وعده بیشتری می شنوند و با این انقلاب سیاه لعنتی مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.
علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمه بدبختی های بسیاری است که اثراتش بتدریج ظاهر می شود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصاً خطبای محترم و محصلین و طبقه جوان دانشگاهی و طبقات کارگر و زارع و تجار و اصناف است که با مبارزات پیگیر و همه جانبه و مقاومت منفی خود، اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست. باید ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و احکام آن روزافزون می کنند، برای اغفال ساده لوحان، در دستگاه تبلیغاتی مراسم خواندن دعای کمیل و سینه زنی و زنجیرزنی پخش می کنند، احکام قرآن کریم را نقض و خود آن را چاپ و منتشر می کنند.
این جانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج می برم، و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ایران، از نزدیک با آنان همکاری میکردم. از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و عمال آنان را خواهانم.
استفتاء رستاخیزی
در همین راستا گروهی از روحانیون مبارز نجف در مورد شرکت مردم در حزب رستاخیز از امام استفتاء کردند و امام نظر مخالفشان را در این رابطه اعلام کردند.
سید حمید روحانی از امام خمینی خواست تا فتوای تحریم حزب رستاخیز را در پاسخ به استفتائی که شده است به صورت توأم منتشر سازند و امام در جواب ایشان- که دستخط آن در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی موجود می باشد- چنین مرقوم داشته اند: «آنچه نوشته اید مانع ندارد. دو- سه نسخه رونوشت کنید، یکی برای من بفرستید و ترجمه عربی نیز بشود، و در صورت امکان اینجا طبع شود، لکن نشر در اینجا نشود و اگر اینجا امکان نبود باید فکری کرد».
متن استفتاء و پاسخ امام به این شرح است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم. پیشگاه مبارک مرجع عالیقدر عالم تشیع، قائد بزرگ اسلام، حضرت آیت اللَّه العظمی خمینی- مد ظله العالی. با اهدای سلام و تحیات وافره، مستدعی است نظر مبارک خود را در مورد «حزب رستاخیز» که اخیراً از طرف رژیم تأسیس گردیده، بیان و وظیفه عموم ملت را در قبال آن روشن فرمایید.
امام خمینی: بسمه تعالی. نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است. و این جانب نظر خود را درباره این حزب به طور تفصیل نوشته ام.
منابع:
۱-ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، ص۵۴۱
۲-محمدرضا پهلوی، مأموریتی برای وطنم، ص ۱۷۳
۳-محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص ۲۰۸
۴-حزب رستاخیز- مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
۵-رفیع، جلال. اطلاعات ۸۰ سال. ج اول. ص ۲۹۶. اول اسفند ۱۳۵۳. انتشارات اطلاعات
۶-ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، صفحهٔ ۵۴۲
۷-صحیفه امام، ج۳، ص ۷۰
۸-صحیفه امام، ج۳، ص ۷۰-۷۵
۹-صحیفه امام، ج۳، ص ۷۶