ضربالمثلها
آشنايي با ريشه ضرب المثل ها؛ پشت ضرب المثل"كار نيكو كردن از پر كردن است"چه حكايتي نهفته است؟
آشنايي با ريشه ضرب المثل ها؛ پشت ضرب المثل"كار نيكو كردن از پر كردن است"چه حكايتي نهفته است؟
فراموش نشود که حاکمان ایران برای بقای حکومت ننگین شان به جای کار
نکو کردن هرچه بیشتر زشت خویی و درشت گویی همراه با زور گویی و ستم و جنایت و غارتگری وعوامفریبی کرده اند
كار نيكو كردن از پركردن است كه از واقعه شيرين و جذاب بهرام گور و
كنيزك چيني ريشه و مايه گرفته است و به صورت ضرب المثل درآمده مورد استناد وتمثيل
قرار گرفته است.و تأثير تكرار و ممارست را بيان ميكند.تحقق آمال و آرزوها فرع بر
تلاش و فعاليت است و نكبت و بيچارگي مولود غفلت و بيخبري و تن آسايي است.اصولا
مستعد و بياستعداد معني ندارد زيرا در سرچشمه سرشار مواهب الهي جاي بخل وحسد و
تبعيض نيست.همه كس مستعد است منتها بايد اين استعدادها را به كار انداخت تا شاهد
مقصود به دست آيد. در هر صورت غرض از تمهيد مقدمه بالا اين است كه پيشرفت و موفقيت
متفرع از تمرين و مداومت است و كارهايي آنچنان شگرف از آن برمي خيزد كه داستان
شيرين و جذاب زير از آن جمله ميباشد.در قسمت بهرام نامه يا هفت پيكر خمسه نظامي آنجا كه از داستان بهرام و
كنيزك خود بحث ميكند:روزي
بهرام گورساساني با كنيزك چيني زيباي خود به شكار رفت و گورخرهاي زيادي صيد كرد.
با آنكه تمام ملازمان به مهارت و استادي بهرام در شكار گورخر آفرينها گفتند مع هذا
از كنيزك صدايي برنيامد ودر مدح و ثناي شهريار ساساني سخني نگفت.بهرام مدتي تامل
كرد تا گورخري از دورپيدا شد و آن گاه به كنيزك گفت:"ميل دارم اين گور را به
هر شكلي كه دلخواه توباشد شكار كنم."كنيزك از روي ناز و تكبر:
گفت بايد كه رخ برافروزي. سر اين گور در سمش دوزي
بهرام گورمهرهاي در كمان گروهه نهاد و به دقت رها كرد تا درگوش
گورخرجاي گرفت، حيوان بيچاره سم پاي راستش را براي خاراندن به گوش خود نزديك كرد
تا مهره رااز گوش خارج كند. كنيزك گفت كه آدمي در هر كاري اگرمداومت و ممارست كند
مسلما ورزيده و كارآزموده خواهد شد چه كار نيكو كردن از پركردن است. شاه چون اين سخن شنيد خشمگين شد و كينه اورا به
دل گرفت پس به سرهنگي كه در التزام ركاب بود فرمان داد آن كنيزك جسور وفضول را
گردن بزند.
كنيزك زيبا چون خود را در چنگ اجل و چنگال سرهنگ گرفتار ديد به حال
تضرع درآمد و از او خواست كه در قتلش عجله نكند، بعيد نيست كه شاهنشاه روزي از
كرده پشيمان شود وترا كه بيتامل اجراي فرمان كردي مورد خشم و عتاب قرار دهد، اگر
جانب احتياط را مرعيداري و مرانكشي، قول ميدهم كاري بكنم و تدبيري بينديشم كه
بهرام گورنه تنها خشمگين نشود، بلكه ترا بيشتر از پيشترمورد تفقد ونوازش
قراردهد.سرهنگ درمقابل پيشنهاد كنيزك تسليم شد و او را در قصري مشيدي كه در خارج
از شهر داشت سكونت داد تا پنهاني در زمره خدمتكاران كار كند وهويتش را مكتوم دارد.اين
قصر سربه فلك كشيده شصت پله داشت و كنيزك از همان روزهاي نخست گوسالهاي را كه
تازه از مادر زاييده شده بود بر دوش گرفت و روزي چند بار به بالاي قصر ميبرد و
پايين ميآورد، گوساله بر اثر گذشت ايام و ليالي رشد ميكرد و بزرگ ميشد ولي چون
به دوش كشيدن و بالا بردن آن همه روزه چندين بار تمرين و تكرار ميگرديد لذا رشد
تدريجي گوساله تاثيري در دشواري حمل و نقل نداشت.كنيزك چون موقع را مقتضي ديد به
سرهنگ تكليف كرد كه بهرام گور را به هرطريقي كه ممكن باشد روزي به اين باغ و قصر
شصت پله بياورد. سرهنگ چنان كرد و روزي كه بهرام به شكار گورخر ميرفت او را براي
چند دقيقه استراحت و تمدد اعصاب به باغ و قصرزيبايش دعوت كرد ومخصوصا داستان كنيزك
و بردوش كشيدن گاو عظيم الجثه و بالا بردن از قصر شصت پله را شرح داد تا شاهنشاه
ساساني را تمايل و رغبت تماشاي اين صحنه دست داد.
پس بهرام گور به باغ آمد و كنيزك زيبا در حالي كه روي خود را
پوشانيده بود در مقابل بهت و اعجاب بهرام و ملازمانش گاورا بر دوش گرفت وبدون ذرهاي
احساس خستگي و ملالت خاطر، آن را از شصت پله به بالاي قصر برد و بازگردانيد.بهرام
به روي خود نياورد وگفت:"ميدانم چگونه به اين عمل خطير و شگرف دست يافتي.اين
گاو را از زماني كه گوساله نوزاد بود بر دوش گرفته به بالاي قصر بردي و چون در اين
كار از تمرين و مداومت دست نكشيدي لذا رشد گوساله در تصميم و توانايي توخدشه وخللي
وارد نساخت وگرنه خود بهتر ميداني كه اين از قدرت و زورمندي نيست، بلكه مولود
تعليم و تمرين و مداومت ميباشد"كنيزك زيبا كه به انتظار چنين سوال و
استدلالي دقيقه شماري ميكرد بدون تامل و در لفافه طنز وتعريض جواب داد:"شهريارا، اگر زن ضعيف الجثه گاوي را بر دوش
بگيرد و به بالاي قصر شصت پلهاي ببرد اعجاب و شگفتي ندارد ومولود تمرين و ممارست
بايد تلقي كرد، ولي اگر شاهنشاه سم و گوش گورخري را به هم بدوزد نبايد نام تعليم و
ممارست بر آن نهاد؟!"بهرام گوربه فراست دريافت كه اين همان كنيزك زيباي چيني
است. پس در كنارش گرفت و از آنچه گذشت عذر خواست، سرهنگ را نيز كه در قتل كنيزك شتاب زدگي نداده
بود مورد تفقد و نوازش قرار داد.