پروسه پروژه شیطان سازی از مجاهدین (۲)


پروسه پروژه شیطان سازی از مجاهدین_2 
 آقای علیرضا یعقوبی
11 اسفند-91
در مبحث گذشته یادآوری شد که مجاهدین و شورای ملی مقاومت از مقطع اخراج قوای عراقی از ایران در سال ۶۱ در برابر جنگ طلبی خمینی و در مقابل شعارهایی همچون <<راه قدس از کربلا می گذرد>> و یا<<جنگ، جنگ تا رفع فتنه در سرتاسر عالم>> که بغایت مورد استقبال کشورهای فروشنده اسلحه و سوداگران مرگ و دلالان و مافیای فروش سلاح بود، پرچم صلح برافراشتند. مسلم بود که این امر مورد حقد و کین این کشورها و جریانات خواهد بود و مجاهدین می بایستی بهای سنگینی برای <<شنا در جهت مخالف جریان آب>> می پرداختند. اما وظیفه خطیر انقلابی و ملی و میهنی چیزی نبود که بتوان بخاطر منافع گروهی از انجام رسالت سر باز زد. مجاهدین بخاطر پاسخ به ضرورتهای تاریخی بود که در این جایگاه قرار گرفته بودند. جنگ ضدمیهنی از یک سو در عرصه بین المللی منافع سوداگران مرگ و فروش اسلحه را تامین می کرد و خمینی در پی احیای یک امپراطوری عثمانی با ادامه جنگ بزرگترین خیانت به منافع ملی ایران را به پیش می برد و در عرصه داخلی هم با دمیدن در تنور جنگ بر تضادهای داخلی و سرکوب تمام عیار خواسته ها مردم سرپوش می گذاشت. دریدن سیاست جنگ طلبی خمینی یک وظیفه مبرم ملی و میهنی بود آنهم در حالیکه بسیاری از جریانات مدعی ملی گرایی چنان در شعارهای جنگ طلبانه خمینی، ذوب شده بودند که به دنباله روی از سیاست جنگ طلبانه او کشیده شده بودند. از این مقطع بود که پروژه شیطان سازی از مجاهدین وارد فاز جدید شد. جریاناتی که عاجز از درک شرایط و ایستادگی در مقابل امیال نامشروع خمینی، یقه مجاهدین را گرفتند و با خمینی و رژیمش علیه مجاهدین همداستان شدند و رژیم با درک این موضوع و با قبول به بن بست کشیده شدن شیطان سازی خود علیه مجاهدین، فرصت را برای تقسیم کار بین خود و چنین جریاناتی در رابطه با واگذاری شیطان سازی از مجاهدین به آنها مغتنم شمرد. از این مقطع سیاست رژیم درباره شیطان سازی از مجاهدین از شعارهای ایدئولوژیک صرف فاصله گرفت و حتی تغییری در ادبیات رژیم در این باره ایجاد شد و ثانیا وظیفه اصلی در این زمینه به جریاناتی واگذار شد که دچار <<درد وطن>> شده بودند که گویا مجاهدین آن را وجه المعامله قرار داده بودند!. خمینی با خاطر آسوده، حرث و نسل جامعه ایران را بر باد می داد و مدعیان ملی گرایی و جریاناتی با ادعای هژمونی پرولتاریا ناتوان از مبارزه با او گریبان جریانی را گرفته بودند که تمام عیار با خمینی و رژیمش در حال مبارزه بودند. خوب می بایستی در پیشبرد امر پروژه شیطان سازی به نقاط قوت مجاهدین حمله می شد و آن نقاط قوت چیزی نبود جز اینکه اولا مجاهدین اصیلترین نیروی ملی و مردمی بودند که ادامه جنگ را خلاف مصالح ملی ایرانیان می دانستند و همچنین وحدت ملی را در به رسمیت شناختن حقوق ملی تمامی اقوام و گروههای و اقلیت های قومی و مذهبی و ملی جستجو می کردند و ثانیا توانسته بودند در میان آتش و خون بدون اینکه دچار تشتت درونی شوند با وحدت تشکیلاتی سرفرازانه با تنی خونبار همچنان بر سرنگونی رژیم پای فشارند. این دو نقطه قوت می بایستی بنفع تمام عیار دشمن ایران و ایرانی به چالش کشیده می شد. لذا در کنار شعار مصالحه مجاهدین با اجنبی آنهم در دل ویرانگری حرث و نسل ایرانی توسط خمینی، مسئله غیر دمکراتیک بودن روابط درونی مجاهدین علم گردید. برای تعمیق بیشتر بحث باید توضیحی درباره این دو محور داده شود. الف: مجاهدین چه جریانی هستند و چه می خواهند؟ ب- روابط درونی مجاهدین چگونه است؟
الف-مجاهدین چه جریانی هستند و چه می خواهند؟
آیت الله طالقانی وقتی که رهبران مجاهدین در آخرین دیدار خود با خمینی در قم در سال ۵۸ شهادتین گفتند طی گفتگوئی گفته بود : جگرم آتش گرفت وقتی شنیدم شما (مجاهدین) مجبور به گفتن شهادتین شدید (۱) به همین سیاق برای نگارنده دشوار است که بخواهد درباره مجاهدین نظر بدهد اما اولا برای تعمیق بحث و ثانیا بنا به ضرورتی که گسل نسل اول انقلاب با نسل های آتی با اثر دیکتاتوری مطلق و جامعه تک صدایی پدید آورده مجبور به ارائه این بحث می باشد.
مجاهدین جریانی هستند که برخاسته از دل توده مردم که بر این باورند که <<خداوند سرنوشت هیچ خلق و ملتی را تغییر نمی دهد الا اینکه خود سرنوشت خود را تغییر دهند>> (۲) و لذا آنها در پی انجام عهدی هستند که بر اساس آن <<خداوند از دانایان پیمان گرفته که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت اختیار نکنند >>(۲). این رسالت در شرایط امروز ایران از دل سرنگونی رژیم ولایت فقیه می گذرد که بنفع یک قشر و طبقه نوکیسه با تقسیم جامعه به دو قشر <<خودی>> و <<غیرخودی>>، اکثریت قریب به اتفاق جامعه را از حقوق انسانی و اجتماعی و اقتصادی خود به نفع قشر انگل و سرکوبگر محروم ساخته و جامعه ایران را در همه ابعاد به قهقرا سوق داده است. بلحاظ فردی مجاهدین در هر کوی و برزن و کوچه و خیابان زبانزد خاص و عام در نوعدوستی و صفا و سادگی و خلوص و گذشت و صمیمیت بوده و هستند. اگر در جمعی وارد شوید مجاهد را در چهره کسی جستجو کنید که تمامی هم و غم خود را در خدمت به جمع بدون هیچگونه ادعایی با خلوص کامل قرارداده است. تنها یک تضاد دارند و آنهم با جریان و عملی است که سد راه تکامل جامعه در بروز استعدادها و استفاده برابر از امکانات شده است. لذا هدف آنها همانا تحقق دمکراسی در راستای ایجاد فرصتهای برابر در مسیر رشد تکامل فردی و اجتماعی است. مجاهدین در هیچ مسئله ای ورود نمی کنند الا به قصد اصلاح و حل مشکلات و امور. اهل عملند. شاید به اندازه روشنفکران جامعه از معلومات عمومی در همه زمینه ها برخوردار نباشند اما در کار خود خبره اند و بر تمامی امور مبارزاتی بطور اخص اشراف کامل دارند و برای تضادها و چالش ها راه حل مشخص و معلوم دارند. با همه در دوستی اند الا با کسانی که راه و مسیر دشمن یعنی شخص ولی فقیه رژیم و در خدمت به بقای رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران و علیه منافع ملی ایران هستند. با این تعریف مجاهدین خلف ترین فرزندان سرداران ملی از ستارخان و باقر خان و کوچک خان و دکتر محمد مصدق هستند که در مسیر منافع ملی اهل سازش نبوده و در راه احیای آن از هیچ بذل و گذشتی دریغ نمی ورزند.
ب-روابط درونی مجاهدین چگونه است؟:
اصولا تشکیلات و روابط درونی ظرفی است برای اجرایی کردن هدف و آرمانی که جریان و یا گروه آن را دنبال می کند. تشکیلات، روابط درونی را چنان شکل می دهد که با بالاترین راندمان در خدمت تسریع تحقق هدف قرار بگیرد. هر چه هدف متعالی تر و رسیدن به آن پیچیده تر و سختتر باشد باید اصول حاکم بر تشکیلات مطابق با هدف پیچیده تر گشته تا زمینه رسیدن به هدف فراهم آید. چنان تشکیلاتی از پتانسیل و پویایی برخوردار است که تسهیل کننده تحقق هدف باشد و اصولا این هدف است که شکل تشکل را متغییر می سازد و این رابطه ای یک سویه بین شکل و محتوا است و در تضاد بین هدف یعنی محتوا و تشکیلات یعنی شکل این تشکیلات است که باید تغییر یابد و هیچگاه هدف و آرمان در خدمت تشکیلات نبوده و لذا نوع روابط تشکیلاتی نمی تواند تغییری در آرمان و هدف و محتوا ایجاد کند بلکه بالعکس این تشکیلات است که بصورت یک سویه در خدمت هدف و محتوا می باشد و لذا در همخوانی با آن دچار تعدیل و تغییر می گردد. با این توضیح می شود بسراغ روابط درونی مجاهدین رفت.
مجاهدین در راستای رسیدن به هدف با جمعبندی از مبارزات گذشته و تجارب انقلابات پیشین و آثار تئوریک موجود و همچنین پروسه مبارزاتی گذشته و تجارب تلخ و شیرین از جمله ضربه ساواک درشهریور ۵۰ به تشکیلات مجاهدین و همچنین ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۵۴ برای دوام و قوام روابط تشکیلاتی به شکل نوینی از روابط تشکیلاتی دست یافتند که ضمن آنکه همواره دست یافتن به محتوا و هدف را در دستور کار خود داشت در ضمن در خدمت ارتقا کیفیت فردی و جمعی هم بود. این نوع روابط صحت اصولی و منطقی بودن خود را در صحنه نبرد به اثبات رسانده و اینکه از دل توفانهای بزرگ و بلیه ها و ابتلائات کمر شکن مختلف توانسته وحدت تشکیلاتی خود را حفظ نموده و انسجام داخلی خود را محکمتر ساخته و همواره آماده بر دوش کشیدن وظایف و مسئولیتهای جدید باشد. دوام و قوام روابط درونی مجاهدین بزرگترین گواه بر اصولی بودن و منبط با شرایط بودن این روابط در دنیای مادی است که در آن همه چیز نسبی بوده و لذا در حال تغییر و تبدیل قرار دارند. مسلما تشکیلات کنونی مجاهدین باید جوابگوی شرایط کنونی یعنی مبارزه با یک دیکتاتوری افسارگسیخته و مادون ارتجاعی باشد که هیچ حد و مرزی را در جنایت و دنائت نمی شناسد. مسلما افراد درون تشکیلات برای انطباق خود با شرایط همواره در معرض ابتلائات و آزمایشهای گوناگون قرار دارند که انتخاب آگاهانه <<شهادت>> کمترین وجه آن است. مجاهدین در کنار این امر می بایستی تدابیری را برمی گزیدند که تضمین کننده ارتقا و رشد فردی و تشکیلاتی باشد لذا ظرف تجارب انقلابات گذشته بزای پاسخگویی به این نیاز تنگ بوده و رهبری مجاهدین می بایستی منطبق با شرایط اصول نوین تشکیلاتی را کشف می کرده تا ضمن منزه نگه داشتن روابط خود از خودبخودی گرایی و تشتت و انشعاب، حقوق افراد در بالاترین حد ممکن منطبق با شرایط مبارزه مراعات گردیده و ضمن آزاد سازی نیروهای نهفته در آنها و همچنین رشد و ارتقا دانش آنها، ظرفیت های آنها را در خدمت به هدف و قبول مسئولیتهای هر چه بیشتر، ارتقاء بخشد چرا که اصولا این کیفیت نیروهای انقلاب است که می تواند از پس کمیت دشمن تحت حاکمیت و نیروهای آن برآید. مسلم است که رسیدن به چنین کیفیتی، هزینه و خرج خاص خود را بهمراه دارد و نمی توان انتظار داشت همه افراد تشکیلات تا به آخر به اصول و هدف مبارزاتی وفادار مانده و از آن جدا نشوند. مجاهدین هم از این قانون مستثنی نبوده و در سرفصل های مختلف افرادی که توان حمل بار انقلاب را نداشته اند، اعلام جدایی نموده و بدون مبالغه و مطلق کردن قضیه، مجاهدین بنا به توان و ظرفیت و امکانات خود کوشیده اند بعد از اتمام حجت لازم با اینگونه افراد، تسهیلات لازم برای بازگشت این افراد به زندگی عادی را فراهم آورند. مسلم است که در شرایطی که تشکیلات با در دل توفانهای عظیم کمر شکن قرار داشته است در حالات مختلف عکس العمل ها یکسان و منطبق با هم نبوده است و این امری است که همه آنهایی که صفوف مقاومت را ترک کرده به آن اشراف داشته و بطور مشخص تمامی این افراد جز در موارد استثنائی بعد از استقرار در محل جدید اقامت خود در پی یافتن راهکارهایی برای ارتباط مجدد با تشکیلات برآمده اند و بخش اعظم آنها هم اکنون در پشت جبهه یار و یاور انقلاب و مجاهدین هستند و با توجه به تجارب پیشین با درک جایگاه خود نقش تسهیل کننده در پیشبرد اهداف مقاومت دارند. اما هستند معدود کسانی که بعد از جدایی از تشکیلات به ورطه سازش با دشمن ضد بشری در غلطیده و همرزمان پیشین خود را به جنایتکاران حاکم و وزارت اطلاعات آنها فروخته اند که این همواره در تمامی انقلابات قرین سابقه بوده و انر نوظهوری نبوده و نیست و لذا از آن گریزی نیست و باید اذعان نمود که مجاهدین بنا به وسعت و کمیت تشکیلاتی خود با بکارگیری ساخت و کارهای مناسب کمترین ریزش ممکن را داشته اند اما در رابطه با این ریزش ها م مجاهدین سعه صدر از خود بخرج داده و با دیده اغماض به مسئله نگریسته اند و تنها زمانی که خیانت اینگونه افراد به غایت به اثبات رسیده با عنوان <<بریده مزدور>> از آنها اعلام برائت کرده اند.
باید این نکته را از نظر دور نداشت که نمی توان با توجه به شرایط ویژه مبارزاتی که رعایت اصول مخفی کاری از الزامات اولیه آن بوده و حتی افراد درون تشکیلات از هویت اصلی یکدیگر آگاه نیستند با توجه به گسترگی و تفرق جغرافیایی تشکیلات مجاهدین در چهارگوشه گیتی از تشکیلات انها تعریفی همچون احزاب کلاسیک همچون کشورهایی با دمکراسی نهادینه شده، بدست داد در حالیکه در همین احزاب هم چیدمان بر اساس خواست و اراده کادر رهبری صورت گرفته و بدور از شائبه دستکاری نمی باشد. مسلم است که با تغییر شرایط موجود و در یک فضای دمکراتیک، ظرف و تشکیلات با شرایط نوین کوک شده و تغییر و تحول خواهند یافت. بطور مشخص مجاهدین بعد از انقلاب ضد سلطنتی با تاسیس <<جنبش ملی مجاهدین>> گامهای علنی و اساسی و بزرگی در راستای گشودن درهای تشکیلات خود بعمل آوردند اما بعلت فشار حاکمیت ارتجاعی و حمله و هجوم لجام گسیخته دسته های چماقدار و دستگیری و شکنجه و کشتار اعضاء و هواداران سازمان، این امر عقیم ماند. بنابراین قاونمندیهای حاکم بر تشکیلات در روابط دمکراتیک و در فضای باز سیاسی و حاکمیت دمکراسی نهادینه شده با توجه به تغییراتی که در محتوا و هدف بوجود خواهد آمد و بر اساس شرایط نوین مبارزاتی دچار تغییر و تحول شده و اصول کنونی دچار تعدیل گردیده و جای خود را به قانونمندیهای نوین تر و بروزتر که با شرایط متغیر شونده جامعه تطابق داشته باشد، می دهد. مسلما مجاهدین در فردای سرنگونی باید بسمت یک حزب سراسری با فعالیت آزاد با روابط متحول شده درونی حرکت خواهند کرد. این از قانونمندیها و الزامات حاکم بر مبارزه سیاسی است اما به جرات می توان ادعا نمود که تشکیلات موجود با بکارگیری اسلوبها و شیوه های گوناگون و متنوع، ضمن آنکه توانسته در عالیترین و منزه ترین شکل با نصب العین قرار دادن <<فدای حداکثر>>، بخوبی در خدمت هدف قرار گرفته و با عبور از کوران آموزشات و آزمایشات و ابتلائات گوناگون زمینه آزادی و بروز استعدادهای نوین را فراهم آورد و کادر رهبری مجاهدین با حضور مسئولین جدید گویای این واقعیت انکارناپذیر است و دقیقا از همین زوایه وجود چنین تشکیلاتی با چنین آمادگی برای پرداخت و فدا، بزرگترین تضمین برای دمکراسی فردای ایران می باشد چرا که اصولا کسانی که از کیسه خود پرداخت نکرده اند در سر بزنگاهها از کیسه ملت و منافع ملی پرداخته و نسلی را به قربانگاه کشیده اند. تجربه خمینی نمونه بارز صحت چنین ادعایی می باشد لذا دشمن به این بزرگترین حلقه تضمین کننده دمکراسی فردای ایران و نقطه قوت مجاهدین یعنی انسجام درونی روابط آنها حمله برده و با کمک آلت دستها و فعل های خود بهمراه بریده مزدوران سعی دارد از مجاهدین و روابط درونی آنها پروژه شیطان سازی را به پیش ببرد.
در قسمت انتهایی، عملکرد دشمن و آلتهای فعل آنها و بریده مزدوران را در پیشبرد پروژه شیطان سازی را در حد توان با ارائه نمونه ها و فاکتها به بحث خواهیم گذاشت.
پاورقی:
۱- نقل به مضمون از گفته های آیت الله طالقانی.
۲- سوره رعد آیه ۱۱: ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم
۳- برگرفته از خطبه سوم نهج البلاغه: اخذ الله علی العلماء ان لایقارو علی کظه الظالم ولا سغب المظلوم.