بشنو از میکروفن، حکایت می کند!

ایمیل دریافتی جالب : 4مرداد-92
بشنو از میکروفن، حکایت می کند!   


از بند و بست اکبر و رهبر مگو سخن
مشکوک اگرچه نیست خورشت کدوی تو
از هسته‌ی فساد مزن دم، ببر حساب
از هسته‌ای که هست میان هلوی تو
تخمی‌ست کار مملکت و روزگار ما
تخمی‌تر اینکه لو دهدت نیمروی تو
با احتیاط آب بخور یا سکنجبین
مخفی‌ست میکروفن چه بسا در سبوی تو

«شنود» وتجسس شده موضوع روز مملکت. (بین خودمان بماند!) از وقتی آقای علی مطهری، نمایندۀ پارلمان اسلامی و نگهبان تتمۀ مشروطیت! در اتاق کار خودش ابزار شنود پیدا کرده، چنان قالچاق شده که انگار جماعت فراموش کرده اند این خبر دهۀ پیش را: «دولت خاتمی پنج‌هزار میکروفن مخصوص، برای ضبط مکالمه مخالفان خریده است.» البته طبق معمول که اینجور خبرها بلافاصله تکذیب میشود دفتر خاتمی بلافاصله بعله!
این سروده که حالا دوباره زنده میشود، مال آن زمان است. البته این لاغگو به رعایت انصاف و امانت، مراتب تکذیب را هم در بیت های پایانی لحاظ کرده است.

آن خاتمی که خنده نماید به روی تو
شایع شده که ضبط کند گفتگوی تو
بفرستد آن نوار به «تشخیص مصلحت»
اکبر کند مطالعه یک هفته روی تو
آنگه دهد گزارش لازم به رهبری
گوید چگونه تست شده خلق و خوی تو
فلاحیان به خدمت رهبر رود سریع 
گیرد مشخصات و نشانی کوی تو
حالا تو یا دو روز دیگر میخوری کتک
یا اینکه می‌بُرند شبانه گلوی تو
منبعد، توی خانه اگر حرف می‌زنی
بپا که هست قاتل تو روبروی تو
از جمله، در سکوت اطو کن لباس خویش
شاید که هست میکروفنی در اطوی تو
آنقدر کوچک است که جا می‌شود درست
در سیب تو، تربچه‌ی تو یا لبوی تو
حرفی نزن به نقل جنایات این رژیم
شاید که ضبط می‌کند آن را کوکوی تو
از بند و بست اکبر و رهبر مگو سخن
مشکوک اگرچه نیست خورشت کدوی تو
از هسته‌ی فساد مزن دم، ببر حساب
از هسته‌ای که هست میان هلوی تو
تخمی‌ست کار مملکت و روزگار ما
تخمی‌تر اینکه لو دهدت نیمروی تو
با احتیاط آب بخور یا سکنجبین
مخفی‌ست میکروفن چه بسا در سبوی تو
اموال دولت است و اگر قورتش دهی
تو سارقی و برده شود آبروی تو
یعنی به جرم سرقت اموال دولتی
حالا لحاف تو برود با پتوی تو
تازه چو رفت در شکمت میکروفن، رژیم
آگه شود دقیق ز اسرار توی تو
داند چه وقت می‌زنی آروغ بعد از این
داند چه ساعتی شده باطل وضوی تو!
داند چقدر اهل تمیز و نظافتی
روی صدای طهارت تو، شستشوی تو
اینها همه به پوشۀ تو جمع میشود
تا خوب زیر و رو کندت بازجوی تو
از درد و غم اگر بکشی آه سینه‌سوز
مامور آید از دو سه جانب به سوی تو
گویند آه، آه کشیدی؟ عجب، عجب!
بر باد رفته است کدام آرزوی تو؟
گویند اعتراف بکن، ورنه می‌زنیم
آنقدر تا سفید شود رنگ موی تو
کاری کنند با تو که فرداش مادرت
نشناسدت که این خودتی یا عموی تو
جائی ترا برند که یک سال همسرت
در صد سیاهچال کند جستجوی تو
القصه هموطن، سخن از شایعات بود
امید اینکه این نرود بر عدوی تو
شاید همه بخاطر ایجاد وحشت است
تا «هیس و هیس» محو کند های و هوی تو
شاید رژیم خواسته با دست خاتمی
چوگان اختناق بکوبد به گوی تو
اما تو هیچ چیز نیاور به روی او
تا خنده را دریغ ندارد ز روی تو
لاغگو کسی که شعر ترا خواند بی‌تپق
حقش بود تشکر تو، تنکیوی تو
از جمله، در سکوت اطو کن لباس خویش
شاید که هست میکروفنی در اطوی تو
از بند و بست اکبر و رهبر مگو سخن
مشکوک اگرچه نیست خورشت کدوی تو
با احتیاط آب بخور یا سکنجبین
مخفی‌ست میکروفن چه بسا در سبوی تو