قاتل دوست قصاص شد .24مرداد-93
آخر عاقبت دوستی در
رژیم نامشروع ولایت فقیه مدعی معنوی واخلاقی
مقتول وفاتل وقصاص است
مرد جوان
كه 7 سال پيش در انتقامي كور دوستش را به قتل رسانده بود سحرگاه ديروزبه دار
مجازات آويخته شد.سينا و علياكبر كه دو دوست
صميمي و اهل آمل بودند، هرگز فكرش را هم نميكردند كه روزي به جان هم بيفتند و يكي
قاتل شود و ديگري مقتول، اما اين اتفاق در سال 86 افتاد. علياكبر حرفي در مورد
همسر سينا به او زد كه باعث عصبانيت او شد و رگ غيرتش را به جوش آورد.
كينهيي كه روز به روز سنگينتر شد
سينا كينه
علياكبر را به دل گرفته بود و به تنها چيزي كه فكر ميكرد، انتقام بود. به روزي
كه او را تنها گير بياورد و حقش را كف دستش بگذارد. علياكبر در يك فروشگاه كار ميكرد
و شب كه كارش تمام ميشد، به خانه برميگشت. روز حادثه ساعت حدود 11 شب علياكبر
هنوز داخل فروشگاه بود و مشغول مرتب كردن قفسهها. غافل از اينكه سينا در تاريكي
خيابان، به همراه يكي از دوستانش كشيك او را ميكشد. دو مرد مدام به اطرافشان
نگاه ميكردند تا نقشهشان را عملي كنند. همهجا خلوت بود و هيچ صدايي شنيده نميشد.
حالا وقتش بود. دوست سينا از دور او را ميپاييد. سينا دسته چاقويي كه از قبل
آماده كرده بود را در دستش فشرد و به آرامي به سمت فروشگاه حركت كرد. در را كه باز
كرد، علياكبر او را ديد. برق خشم و نفرت در چشمهاي سينا ميدرخشيد و علياكبر
اين را فهميده بود. خطر مرگ بيخ گوشش بود و كسي هم آن حوالي نبود تا از او كمك
بخواهد.
پلاك
ماشين، ردي كه قاتلان از خود به جا گذاشتند
سينا به
سمت علياكبر حملهور شد و مرد جوان فرار كرد. مدام به قفسههاي فروشگاه ميخورد و
وسايل چيده شده روي زمين ميريختند. سرانجام سينا او را گوشهيي به دام انداخت و
با چاقو ضرباتي به قلب او وارد كرد و علياكبر را در حالي كه در خون خودش غوطهور
بود، رها كرد و و سپس با دوستش كه منتظر او بود، به سرعت از صحنه جرم فرار كرد.
غافل از اينكه دوربينهاي متعددي كه در اطراف محل منتهي به فروشگاه علياكبر كار
گذاشته بودند، پلاك خودرويشان را ثبت كرده بود. سينا به خيال خودش انتقام ناموسش
را از او گرفته بود اما چند روز بعد ناگهان ماموران به سراغ او آمدند و سينا را به
اتهام قتل به مركز پليس انتقال دادند. او وقتي با مدارك و شواهد پليس مواجه شد، لب
به اعتراف گشود و حقيقت را گفت. علي طالبي، دادستان عمومي و انقلاب اسلامي آمل در
اين باره به «اعتماد» گفت: « مدعي بود كه علياكبر در مورد همسرش حرف بسيار بدي به
او زده و به همين دليل او را به قتل رسانده است. البته اين تنها انگيزه قتل نبود و
ميخواست از فروشگاه مقتول هم سرقت كند.»
تلاش براي گرفتن رضايت
پدر و مادر سينا وقتي متوجه شدند چه اتفاقي است، انگار دنيا روي
سرشان خراب شد. از آن روز به بعد بود كه تلاش كردند تا هرطور شده رضايت خانواده
علياكبر را بگيرند اما هرچه ميزدند به در بسته ميخوردند. مادر علياكبر پايش را
توي يك كفش كرده بودند كه قاتل پسرش بايد اعدام شود و امكان ندارد كوتاه بيايد.
زماني كه اين اتفاق افتاد، سينا 21 ساله بود و به دليل صغر سن، ممكن بود جرمش
مشمول زمان شود و بتواند از خانواده علياكبر رضايت بگيرد اما طي اين سالها اين
اتفاق نيفتاد. طالبي ميگويد: «البته دادستاني و شماري از مسوولان و افراد معتمد
شهرستان خواهان بخشش قاتل از سوي خانواده مقتول شده بودند اما مادر مقتول حاضر به
رضايت و عفو نشد. مادر مقتول اخلاقي خاصي داشت و انگار در خانواده شان حرف اول و
آخر را او ميزد. ميگفت اين پسر، بچه من را كشته است، او هم بايد كشته شود و به
سزاي اعمال خود برسد. من با قاتل خيلي صحبت كردم و در مدت هفت سالي كه در زندان
بود، كاملا مشخص بود كه از كارش پشيمان و نادم است. پرونده اين متهم پس از صدور
كيفرخواست و رسيدگي در دادگاه كيفري منتهي به صدور حكم قصاص شد كه اين حكم با
تاييد نهايي در قوه قضاييه به اجرا درآمد.»
او بايد اعدام شود
روز
اعدام، 21 مرداد ماه اعلام شده بود. خانواده سينا باورشان نميشد امروز روز آخر
زندگي پسرشان است. از صبح زود به زندان رفته بودند تا شايد رضايت خانواده مقتول را
بگيرند. گريههاي مادر و بقيه اعضاي خانواده سينا هيچ تاثيري روي مادر علياكبر
نداشت و همچنان حرف خودش را ميزد. او به همراه دو پسرش در محوطه زندان حاضر بودند
تا شاهد به دار كشيدن قاتل علياكبر باشند. سينا كه ميديد به ته خط زندگياش
رسيده و تا دقايقي بعد، ديگر هرگز طلوع آفتاب را به چشم نخواهد ديد، به پاي مادر
علياكبر افتاد و گريه كرد. صحنه گريه و زاري سينا و تلاشش براي ادامه زندگي مجدد
همه و حتي مسوولان زندان و طالبي كه در سر صحنه اعدام حضور داشت را متاثر و غمگين
كرده بود. طالبي با ديدن عجز و لابه سينا، دوباره پيشقدم شد و از مادر علياكبر
خواست تا از قصاص بگذرد اما حرف او يكي بود؛ اعدام .