کوثری: موسوی و کروبی محکوم به اعدام می‌شدند

آنقدر اوضاع در ريیم ملوک الطوایفی قرون وسطاییی رژیم نامشروع ولایت فقیه آشفته بازار وخرت وخر است و خر صاحبش را بنده نیست که یک پاسدار عضو بازار مکاره در جایگاه  رئیس دستگاه فاسد قضاییه نشسته است و برای نخست وزیر دوران خمینی شیاد ورئیس بازارمکاره مدعی اصلاح طلب فتوا صادر کرده است که این دو نفر می بایست محکوم به اعدام می شدند نه اینکه در حصر خانگی قرار گیرند . زیرا بخاطر کودتای تقلبات پاسداران در 22 خرداد88 انتقاد کردند که متهم به فتنه شدند.

یک جستجوی ساده در گوگل برای آشنا شدن با روحیه‌اش کافی است. سردار محمد یا اسماعیل کوثری متولد 1334 بچه محله پیروزی تهران و از فرماندهان سپاه در دوران جنگ. او در همه سال‌های اخیر به عنوان یکی از تندترین و فعال‌ترین اعضای جبهه مشهور به اصولگرایی در صحنه حاضر بوده است و نامش را در پرتنش‌ترین لحظات سیاسی کشور می‌توان دید. از سال 78 و نامه مشهوری که تعدادی از فرماندهان سپاه برای هشدار به سید محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت منتشر کردند، تا بعدها در 8 سال دوران حضور احمدی‌نژاد بر مصدر دولت که هر چه گذشت فاصله‌اش با اصولگراها بیشتر شد و لبه انتقادات اصولگرایان از او تندتر. و در‌ تیتر خبرها، در دوران حمایت و بعد جدایی، همیشه نام او را می‌شد دید. سردار اسماعیل یا همان محمد کوثری که دیدگاه‌ها و واکنش‌هایش را می‌شد به عنوان ویترینی از نظرات و سلایق طیف گسترده‌ای از اصولگرایان ارزیابی کرد. اگرچه رادیکال‌تر و صریح‌تر از بسیاری از همفکرانش. سردار اسماعیل کوثری اما در همه این سال‌ها حتی یک لحظه هم سابقه نظامی و سپاهی‌گری‌اش را فراموش نکرده و کافی است برای اظهارنظر لب باز کند‌ تا به همه یادآوری کند که «سردار» همان «سردار» است. با نماینده مردم تهران و عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس در عصر یک روز تابستانی و با زبان روزه ملاقات می‌کنیم در حالی که پسرش به عنوان مسئول دفتر او منتظر است تا پدر را با خود ببرد. در اتاق‌های بغلی می‌شود نام‌هایی چون سعد‌الله زارعی و مهدی  کوچک‌زاده را دید و در اتاق‌های روبرو حجج اسلام رسایی و حسینیان. که نشان می‌دهد میان آنها چه قرابتی وجود دارد. اگرچه خودش می‌گوید مثل همسایگانش عضو جبهه پایداری نیست اما مواضع آنها را می‌پسنددبه‌رغم آنچه از بیرون به نظر می‌رسد، سردار در طول این مصاحبه روحیه بشاش خود را به ما نشان می‌دهد و تنها جایی آشفته می‌شود که به او یادآوری می‌کنیم تا پیش از او که در سال 1364 به فرماندهی سپاه محمد رسول‌الله (ص) ‌رسید همه فرماندهان این لشکر به شهادت رسیده‌اند و عده‌ای می‌گویند در زمان او بوده که فرماندهی از میدان جنگ به پشت جبهه منتقل شده. ادعایی که آن را تخریب و جوسازی می‌داند و بعد لحظاتی می‌رسد که ریکوردر را خاموش می‌کند تا نکاتی را درباره اکبر گنجی، محسن سازگارا، عماد‌الدین باقی و پا گرفتن سپاه بگوید. سعی کردیم با اسماعیل کوثری کمی فراتر از سیاست حرف بزنیم و به وادی‌هایی برسیم که کمتر از آن گفته.  کوثری شاید تنها سرداری است که از فوتبال به سرداری رسیده است ونه  بالعکس!
 
اینکه اسماعیل کوثری فوتبالیست بوده هم اتفاق جالبی است. آن هم بازیکن تیم تاج‌. راستی شما که استقلالی بودید چرا این‌قدر با محمد پنجعلی رفاقت دارید؟
راستش از همان بچگی هم اهل گروه‌بندی نبودم. ولی با خیلی از بچه‌هایی که می‌گویید از تیم ملی جوانان و اردوهای ملی دوست شدم. تقريبا در هفده، هجده سالگي در تيمي كه آن زمان به آن جوانان افسر يا نگهبان مي‌گفتند در زمين نازي‌آباد بازي مي‌كردم. من در پست دفاع بازی می‌کردم. بعد هم بازی فوتبال برایم جدی‌تر شد و حتی در لیگ تخت‌جمشید بازی کردم.
 
مي‌گويند فوتباليست خوبي بوديد و اگر جنگ نمي‌شد شايد زندگي‌تان شكل ديگري پيدا مي‌كرد؟
من از اينكه يك بازيكن مطرح باشم بدم نمي‌آمد، اما بيشترين هدف‌ام در ورزش و فوتبال اين بود كه نشان بدهم مي‌توان اخلاق را هم در ورزش پياده كرد و اينگونه نيست كه همه‌اش با بداخلاقي و پول همراه باشد. يعني اينطور نباشد كه يك بازيكن فقط خودش را تقويت كند و تلاش كند تا به هر قیمتی به جایی برسد.
 
طوری حرف می‌زنید که انگار آن زمان هم اين مسایل وجود داشت؟ آن موقع که پول نبود. الان قدیمی‌ها می گویند پول فوتبال را خراب کرده.
هميشه این بی‌اخلاقی‌ها در فوتبال بوده. این ناهنجاری‌ها همان موقع هم بودند. هم پول بود هم نشریات ورزشی و هم این تب شهرت. مثلا آ‌ن زمان كه سرباز بوديم، هر بازي را كه مي‌برديم- البته من بازيکن ثابت بودم- حدود چهار، پنج هزار تومان پاداش مي‌دادند. تازه ما سرباز بوديم.
 
اين مبلغ براي چه سالي است؟
سال‌هاي 56-55.
 
پس اينكه نسل قبل فوتباليست‌ها مي‌گويند ما پول نداشتيم و فقط براي تعصب بازي مي‌كرديم...
نه. اصلا اين‌طور نيست. خوب پول‌هایی هم می‌دادند‌. البته به نسبت سالش. این ارقامی که گفتم را به من سرباز در ابومسلم می‌دادند نه تیم‌های تهرانی.
 
آن زمان‌ 5‌هزار تومان پول يك ماشين پيكان بود. درست است؟
بله. من به طور مثال سال 63 يك پيكان خريدم به قيمت 73 هزار‌تومان اما قبل از آن حدود 18 هزار تومان بود.
 
يعني اگر در شش بازي برنده مي‌شديد، مي‌توانستيد يك پيكان بخريد.
بله. همين‌طور است. البته من آن فصل که آخرین دوره لیگ تخت‌جمشید بود برای ابومسلم بازی کردم و در 9 بازی هم فیکس بودم. من آنجا 22 ساله بودم اما سال 1353 در 18 سالگی به تیم ملی جوانان دعوت شده بودم.
 
دوره‌ای که گفتید رفاقت‌تان با فوتباليست‌های پرسپولیسی شروع شد؟ آقاي پنجعلي و پروين...
بله. با بازیکنانی مثل پنجعلی درخشان و آن نسل هم‌تیمی بودیم. البته آقاي پروين كه بچه محله خودمان بود. آنجا در زمين خاكي با هم بازي مي‌كرديم. پشت زمين شماره 3 شهباز که زمین خاکی بود تو بازی های محلی بازی می‌کردیم. بعدها شد پارك.
 
شما به تيم‌هاي تاج و افسر رفته بوديد، تيم‌هايي كه حكومتي‌تر بودند. چطور شد به مكتب شاهين و باشگاه‌هاي آن طرفي نرفتيد؟
راستش جوان بودیم و فرصت بازی در این تیم‌ها هم برایم دست داد. به‌خصوص كه آقاي مصطفي شركا مربي من بود. ايشان هم از نظر اخلاقي و هم اعتقادي بسيار خوب بودند. بنابراين به دليل فرصتی كه پيش آمد رفتم افسر که زیر مجموعه تیم تاج بودبعد از انقلاب محله شما صاحب تيم وحدت شد که تیمی مذهبی بود اما به این تیم هم نرفتید؟آن موقع جبهه بودم. البته آنجا در جبهه بچه‌ها يك زمين خاكي براي فوتبال آماده كردند و ما هم برای خودمان تيم داشتيم. تازه هر وقت هم مي‌آمدم تهران بازي مي‌كردم، چون باعث مي‌شد از نظر جسمي افت نكنم. بنابراين هر وقت به زمین مي‌آمدم آمادگي داشتم.
 
گفتيد سال 56، 22 سال‌تان بود. يعني سال 64 كه فرمانده لشكر شديد، كمتر از 30 سال داشتيد. مي‌خواهم به آنجا برسيم. فضاي انقلاب چگونه شكل گرفت. مثلا بچه‌اي كه فوتبالي و ورزشي بود و زياد به نظر نمي‌رسيد سياسي باشد.
اينطور نبود كه كساني كه وارد دنياي فوتبال مي‌شدند از عالم سياست دور باشند.
 
تعدادشان زياد نبود.
بله. زياد نبودند.
 
يكي، دو نفري كه بودند هم دانشجويان چپي بودند. مثل قليچ‌خاني و جلال طالبي، كساني كه آن طرفي مي‌زدند...
نه، بودند از اين دست افراد، اما اينكه خودشان را نشان بدهند، نبود. آن موقع به شكل مخفي فعاليت مي‌شد. مثلا آقاي قوچان‌نژاد و بماني در ابومسلم بودند اما بعدها مهندس جهاد سازندگي شدند.
 
این آقای قوچان‌نژاد با رضا نسبتی داشت؟
نمي‌دانم كه با هم فاميل هستند يا نه. اگر رضا از اقوام قوچان‌نژاد ورزشکار مشهد باشد که حتما فامیل هستند. شاید عموهایش باشند یا خانواده پدری. ولی بچه‌هاي بسيار مومن و متعهدي بودند. در گرماي شبيه همين امروز، روزه‌هايمان را مي‌گرفتيم.
 
در ليگ تخت‌جمشيد؟
بله. در روز سه بار تمرين داشتيم، هم صبح، هم ظهر و هم بعدازظهر چون مي‌خواستيم برويم شيراز و بعد خوزستان. حالا آنجا چون مسافر بوديم روزه‌مان را مي‌خورديم و شرعا اشكالي نداشت. اما تا زماني كه در مشهد بوديم، حتي زودتر از ديگر بچه‌ها خودمان را مي‌رسانديم. آنها هم كه اهل مشهد بودند.
 
چگونه اين انرژي را مي‌گرفتيد؟ چون الان شايع است كه مثلا مي‌روند مسافرت و بالاخره يك كاري مي‌كنند.
نه. اين اشتباه است. فقط عادت مي‌خواهد. بعضي خيال مي‌كنند فشار زيادي به آنها مي‌آيد، ولي نه، عادت مي‌كنند.
 
مي‌گويند جوانان الان روغن‌نباتي‌اند و از اين حرف‌ها... ربطي ندارد؟
نه. ما هم روغن نباتي بوديم ديگر. [خنده] عقاید‌مان بود و انجامش می‌دادیم. مثلا روزهای شلوغی سال 56‌، بچه‌ها به من مي‌گفتند بيا تمرين و نرو تظاهرات، اما من مي‌رفتم تظاهرات.
  
در برهه انقلاب در مشهد بوديد در دايره آقاي هاشمي‌نژاد، آيت‌الله خامنه‌اي...
بله. آنجا پاي صحبت آقا هم بودم. در بيمارستان امام رضا (ع) در دانشگاه امام رضا(ع). بچه‌ها مي‌گفتند نرو.
 
مشكلي برایتان پيش نمي‌آمد؟
چرا یکبار کم مانده بود بازداشت شوم. روزي كه سه نفر را شهيد كردند، سر چهارراه نادري، من هم در خانه آيت‌الله شيرازي گير افتادم. نزدیک بود  تير بخورم.
 
در تيم مشكلی برایتان ايجاد نشد؟
ما به صورت ناشناس فعاليت مي‌كرديم. با اينكه در روزنامه‌ها عكس‌‌مان را چاپ مي‌كردند، اما اينطور نبود كه به طور شناس فعاليت كنيم.
 
تغيير قيافه مي‌داديد؟ [خنده]
نه. چون به شكل احساسي نبود، آگاهانه مي‌رفتم و مي‌دانستم چه كار مي‌كنم و از خطرات آن هم آگاه بودم. اينطور نبود كه مثلا وقتي به جنگ رفتيم ندانيم شهيد مي‌شويم يا زخمي.
 
تصميم‌گيري براي اينكه فوتبال را رها كنيد و وارد اين فضا بشويد، برایتان راحت بود؟
بله.
 
چه زماني اتفاق افتاد؟آن موقع درآمد خوبی هم داشتید.
مثلا به من 3 هزار تومان مي‌دادند و در ماه چيزي حدود 12-10 هزار تومان درآمد داشتم. چون سرباز بودم پیش پرداخت نگرفته بودم و فقط پاداش می‌گرفتم. آن موقع گروهبان 3 بودم. سال 54 كه به دانشگاه رفتم به دلايلي نگذاشتند تحصيل كنم.
 
كجا قبول شده بوديد؟
تربيت بدني دانشگاه تهران. آن موقع در اوج بودم، اما قبولم نكردند.
 
چرا قبول نكردند؟
من هيچ‌وقت با سفارش و پارتي‌بازي موافق نبودم و الان هم نيستم. براي بچه‌هاي خودم هم اين كار را نمي‌كنم. البته به من ‌گفتند بيني‌ات انحراف دارد.
 
در حقيقت در تست بدني قبول نشديد كه معروف بود بايد لخت شويد.
البته من اصلا به آن تست نرسیدم. چون قبلش گفتند بینی‌ات مشکل دارد. تا اين را‌ گفتند من هم گفتم خداحافظ. [خنده] به راحتي زير بار هر حرفي نمي‌رفتم.
 
پس بيني‌تان 40 سال پيش دانشگاه تهران را از شما گرفت؟
آنها این طور گفتند. سال 54 بود، دقیقا 39 سال پيش. زياد ناراحت نشدم. بعد رفتم سپاه ترويج برای خدمت سربازی. از آنجا هم که با کلی مشکل رسیدم به ابومسلم و دوباره فوتبالیست شدم. آن هم در لیگ تخت‌جمشید.‌ 6 ماه در كرج آموزش ديديم و دوست داشتم بروم آذربايجان يا مشهد، كه در نهايت به مشهد رفتم. سه ماه اول لب مرز ايران و افغانستان افتادم، بالاي تايباد، در ‌صالح‌‌آباد. من بودم و یک سرباز از سپاه دانش که متاسفانه اعتیاد داشت!
 
آنجا هم بهشت‌اش بوده؟!
بله ديگر. ماركسيست هم بود. هر چه با او صحبت مي‌كردم فايده نداشت.
 
پس کلی بحث ساختاری با هم داشتید؟ مثل آن زمان‌هاي سروش و طبري بوده...
بله. اما هیچ‌کدام‌مان قانع نمی‌شدیم! من بعد از نماز مي‌دويدم. شايد 15-10 كيلومتر مي‌دويدم. بعد توانستم از آنجا انتقالی بگیرم و رفتم ابوملم تا انقلاب. بعد هم که گفتم؛ آن پاداش‌ها و آن شرایط.
 
چند وقت اخير شما كمي خبرساز شديد. آقاي دايي آمدند پيش شما و بعد هم بحث کارت‌های پایان خدمت جعلی مطرح شد.
راستش آن موقع چیزی نگفتم، چون مي‌خواستم نتيجه مشخص شود. ولي آنها چند اعتراض داشتند. گفته بودند پايان خدمت چند نفر جعلي است. مي‌خواستند اين قضيه روشن شود. من نمي‌خواستم رسانه‌اي شود. اگر هم كسي کارتش را جعل كرده، نمي‌خواستيم هياهو شود، فقط ‌بهتر بود جلوی آن فرد گرفته شود. آبروي انسان‌ها مهم است. اينكه كسي قانون را دقيق دنبال كند با اينكه بخواهد آبروريزي كند، خيلي تفاوت دارد. من هرگز نمي‌خواهم آبروي يك نفر برود چون يك تخلف كرده. اشتباه كرده، اگر تكرار كرد بايد با او برخورد شود. من به آقاي دايي هم گفتم من اين مساله را از ديد یک قانونگذار دنبال مي‌كنم، نه اينكه بخواهم در فوتبال دخالت كنم.
 
بحثي كه وجود دارد اين است كه دوستان نماينده خيلي دوست دارند در ورزش ورود كنند. مخصوصا هيات‌مديره‌ها، كعبه آمال خيلي از دوستان است.
در مورد من اتفاقا برعكس است.
 
دقيقا همين را مي‌خواهم بگويم. اين همه بحث مطرح شد و هر لحظه كه مي‌گفتيد استقلال در همه شرايط برا‌یتان مهيا بود.
خيلي گفتند، حتي 20 سال پيش گفتند كه مثلا بيا رئيس فدراسيون فوتبال بشو. گفتم من علاقه‌اي ندارم. نبايد اينطور باشد كه آدم هميشه دنبال مسووليت بدود، بايد ببيند كجا مي‌تواند خوب اثر بگذارد.
 
يعني از فوتبال زده شده بوديد؟
نه آن موقع، الان هم نمي‌روم. نه اينكه طاقچه بالا بگذارم، مي‌دانم افراد ديگري هستند. وقتي ديگران هستند چرا من بروم.
 
من مطمئن هستم سال 73 که می‌گویید پیشنهاد برای رفتن به فدراسیون فوتبال داشتید اگر به شما مي‌گفتند بیا کاندیدای  مجلس شو هم نمي‌رفتيد.
نه.حق با شماست. براي مجلس هم خودم يك قدم برنداشتم.
 
سال 73 دوره‌اي بود كه شما در لشکر و سپاه هنوز حاجی و برادر بودید و اصلا بحث درجه‌ها هم نبود.
البته آن موقع درجه‌ها را داده بودند. این بحث چند سال قبلش بود. سال 69 خدابيامرز حاج احمد كاظمي، قاسم سليماني، حاج علي آقا فضلي و چند نفر ديگر نشستيم به نوك انگشتان‌مان سوزن زديم و با خون خود نوشتيم كه ما براي درجه نيامده‌ايم به سپاه. آقا محسن آن نامه را بردند خدمت حضرت آقا و گفتند بچه‌ها اينطور مي‌گويند. وقتي رفتيم حضور ايشان، رهبری فرمودند هم حضرت امام تاكيد داشتند و هم من تاكيد دارم‌.به اين خاطر كه الان من شما را مي‌شناسم اما وقتي آيندگان وارد سپاه مي‌شوند چه كار كنند؟ اگر درجه هم نمي‌خواهيد، بالاخره بايد مبنايي گذاشته شود و مشخص شود كارمندان مي‌گويند رتبه، نظاميان مي‌گويند درجه. پس براي هر چيزي بايد معياري باشد كه ما بالاخره قبول كرديم. اما ايشان نكته‌اي گفتند كه خيلي عجيب بود. گفتند اگر شما از اين مي‌ترسيد كه يك تكه پارچه مي‌آيد روي دوش‌تان و خودتان را گم مي‌كنيد، پس برويد فكري به حال خودتان كنيد!
 
رسیدیم به جبهه و تیپ 27 محمد رسول‌الله. به تیپ حاج احمد متوسلیان‌، همت‌، کریمی و شما. تیپی که قرار بود کربلا را آزاد کند...
این تیپ همه زندگی ماست. اما درباره آن شعار ... هميشه هدف بچه‌ها اين بود كه بتوانند به كربلا برسند چون انگيزه و هدف‌شان الهي بود. به خاطر همين مي‌گفتند كربلا نبايد دست صدام باشد. رسيدن به كربلا يعني قطعي‌شدن سقوط صدام. بنابراين هميشه شعار اين بود.
 
چطور شد یکباره انگار شعار تغيير كرد. حضرت امام(ره) فرمودند راه کربلا از بیت المقدس می‌گذرد و حاج احمد رفت به لبنان‌.
شعار تغيير نكرد. بعد از عمليات بيت‌المقدس و آزادسازي خرمشهر، آمريكا و صهيونيست‌ها مي‌دانستند ما چقدر نسبت به جنوب لبنان حساس هستيم و اگر اسرائيل حمله كند ما هم واکنش نشان مي‌دهيم. وقتي به آنجا تجاوز كردند و رسيدند به بيروت، تصميم گرفته شد كه ايران و بعضي از كشورهاي عربي نيرو بفرستند در حمایت از لبنان‌. ما این کار را کردیم اما دیگر کشورها نفرستادند. وقتي حضرت امام ديد كه آنها زير قولشان زدند و نيرو نفرستادند، گفتند برگرديد. البته تعدادي از بچه‌ها در لبنان و سوريه ماندند و از آنجا جبهه مقاومت را شكل دادند.
 
براي حاج احمد چه اتفاقي افتاد؟ به عنوان دوست و سرباز ايشان فكر مي‌كنيد زنده هستند يا شهيد شده‌اند؟
احساس من اين است كه همان زمان شهيدش كردند، اما چون كسي اين مساله را نديده و تاييد نكرده، ما مي‌گوييم كه انشاء‌الله زنده باشند. چون روحيه‌شان را مي‌شناختم‌ می‌گویم حاج احمد کسی نبود که اسیر شود. برای همین هم هست که مي‌گويم شهيد شده 
 
در لشكر بعد از شهيد كريمي كه فرماندهي را برعهده گرفتید، كمتر در ميدان به صورت مستقيم حضور داشتید؟
نه، اتفاقا بيشتر از همه در ميدان بودم.
 
به هر حال آن لشکر در کمتر از 3 سال 3 فرمانده شهید داشته پس بعید نبوده که ...
این حرف‌ها را یک عده که با من مشکل دارند پشت سرم گفتند که به خدا واگذارشان می‌کنم. ما كه امكانات زيادي نداشتيم تا به بچه‌ها بدهیم. خودمان مي‌رفتيم تا بچه‌ها بدانند با همين امكانات ما هم كنارشان هستيم. قوت قلب بود. زمان براي آموزش بچه‌ها نبود. اينكه دقيقا كاناليزه شوند. مردم بودند. مي‌آمدند آموزش 72 ساعته مي‌ديدند و مي‌رفتند جبهه. چاره‌اي هم نبود. هميشه شهيد حاج ابراهيم همت تاكيد مي‌كرد كه مثلا فرمانده گردان‌ها، مسوولان واحدها، فرمانده تيپ‌ها برويد آن بالا يا جلوي گردان بايستيد و براي بچه‌هايتان صحبت كنيد تا شما را خوب بشناسند چون درجه نبود. يك وقت در روزهاي آخر كه ديگر فرصت نبود و رفته بوديم جلو، مي‌ديديد تعدادي هم آمدند و ما را نمي‌شناختند. يك بچه 18-17 ساله كه فرمانده‌اش را نمي‌شناخت. 
نهايتا فرمانده دسته‌اش را مي‌شناخت‌. در كانال ماهي در كربلاي 5، زیر آتش سنگین بودیم. یک بچه 17 ساله کنارم بود و با ترس به رفیقش می گفت كه فرماندهان خودشان عقب هستند و ما را فرستاده‌اند جلو و از اين حرف‌ها... آن كسي كه می‌شناخت گفت‌ بيخود حرف نزن، صاحب‌اش اينجا نشسته است. [خنده] صاحب‌اش! [خنده] آن آدم‌هایی كه اين حرف را زده‌اند، علت‌اش فقط اين است كه ما گفته‌ايم مثلا اگر دادگاهي بعد از سال 88 برگزار مي‌شد آقاي موسوي يا كروبي، محکوم به اعدام مي‌شدند. واقعا حكم‌شان در حد اعدام بود. بنابراين از اين مساله ناراحت است و اين حرف را مي‌زند.
 
اتفاقا به بحث خوبي رسیدید. شما واقعا اعتقاد داريد بايد چنين دادگاهي برگزار مي‌شد يا نه؟
اگر دادگاهي برگزار شود، حكم آنها اعدام است.
 
چرا دادگاه برگزار نمي‌شود؟
دادگاه؟ چون بعضي مي‌گويند نكنيم، می‌گویند شاید به صلاح نیست. اگر نه هيچ مانعي نيست.
 
چه كساني مي‌گويند؟
بعضي از مسوولان. بعضي معتقدند كه شايد اينها از عمل خود پشيمان شوند. اگر صد سال ديگر هم بگذرد، مطمئن باشيد به هيچ وجه تقلبي در انتخابات صورت نگرفته، به هيچ‌وجه. يعني اگر آسمان به زمين بيايد و زمين برود آسمان، مي‌گويم تقلبي صورت نگرفته.
 
آشنايي شما با احمدي‌نژاد از كجا شروع شد؟
در نماز جمعه.
 
قبل از دوره شهرداري‌‌شان احتمالا. مي‌گويند در دوره اول شما حلقه واسط ايشان و سپاه بوديد...
اصلا. هيچ وقت چنین چيزی نبوده. بيخود مي‌گويند.
 
هيچ رابطه‌اي نداشتيد؟
هيچ. اصلا براي هيچ‌كس كار نمي‌كنم.

 
حاج آقا! من فكر مي‌كنم جنس شما به جنس پايداري‌چي‌ها نمي‌خورد.
مگر پايداري چه مشكلي دارد؟
 
مي‌گويند تندرو هستند.
خب بگويند.
 
مثلا آقاي كوچك‌زاده.یا رسایی و ...
من آنها را قبول دارم.من با آنها زندگي مي‌كنم در اينجا. ممکن است گاهی تند باشند اما حرفشان درست است.
 
كلا ادبيات گفتاري‌شان خيلي...
يك نفر تند است، يك نفر آرام است...
 
اگر خودتان بياييد جاي ما بنشينيد به ‌عنوان يك آدم عادي، لحن سخنراني دوستان در مجلس را بشنويد فكر مي‌كنيد كه در كشور جنگ است.
شما مثلا در اين يك سال اخير آن حالت‌ها را از آنها ديده‌ايد؟ من می‌گویم هميشه يك سوزن به خود بزنيم يك جوالدوز به ديگران. چرا سال 92 كه آقاي روحاني راي آورد، همه تبريك گفتند، خب سال 88 هم اين كار را مي‌كرديد. چرا نكرديد؟ سال 76 آقاي خاتمي راي آورد و آقاي ناطق به او تبريك گفت. چرا سال 88 و 84 اين كار را نكردند؟ اينها سوال است ديگر.
 
حاج‌آقا! شما جزو آن دسته هستيد كه اعتقاد دارد اگر لازم باشد بايد با شلاق ‌آدم‌ها ‌را برد بهشت ؟
هيچ‌كس اين را قبول ندارد. چه كسي مي‌گويد با شلاق بايد كسي را به بهشت برد. چه كسي گفته. امام گفته؟ رهبري گفته؟ چه كسي گفته؟ اينها بازي با كلمات است. اصلا اين حرف‌ها ديگر چيست؟ مي‌خواهند خودشان را تبرئه كنند، حرف‌هايي مي‌زنند. در هر كشوري چارچوب‌هايي وجود دارد. شما در اروپا مي‌توانيد درباره هولوكاست حرف بزنيد؟ نمي‌توانيد. چارچوبي وجود دارد. هر جايي قانوني دارد.
 
هر قانوني هم حد و حدودي دارد. مثلا به نظر مي‌رسد مشكل اساسي حجاب اين است كه حد و حدودي ندارد.
به خاطر اينكه اختلاف‌نظر وجود دارد.
 
درست است. مرز مشخصي ندارد.
مرزش اختلاف‌نظر است. اما يكسري اين مساله را سياسي مي‌كنند.
 
از دو طرف ديگر؟
بله.
 
چون الان اين ديگر دعواي بين رئيس‌جمهور است كه خودش يك شخصيت حوزوي است با امام جمعه تهران.
بحث اين است كه ما در تئوري كه نمي‌خواهيم باقي بمانيم، مي‌خواهيم به عمل برسيم. ايشان هم مسوول اجرايي است بايد در عمل نشان دهد. ما كه نمي‌خواهيم فقط نظريه‌پردازي كنيم و در تئوري بمانيم. بحثي كه وجود دارد اين است كه مثلا در اين سي و چند سال كسي گفت كه شما حتما بايد نماز بخوانيد؟ اين حوزه شخصي خودتان است، اما موقعي كه مي‌آييد در جامعه، بالاخره حساب و كتابي بايد وجود داشته باشد.
 
شما اگر مسووليت اجرايي داشتید مي‌گذاشتيد گشت ارشاد باشد...
من اول آن نيروها را توجيه مي‌كردم كه چطور بايد برخورد كنند و حتما هم اين كار را مي‌كردم.
 
حتما گشت ارشاد را نگه مي‌داشتيد؟
بله. چون یک گروهی هدفمند برنامه می‌ریزند که بحران حجاب در کشور داشته باشیم.
 
اما آنها که برنامه‌ریزی می‌کنند بين مردم نيستند.
اتفاقا هستند.
 
مثلا دختر‌بچه 18-17 يا پسربچه 18 ساله ممكن است خط فكري برای بحران‌سازی داشته باشد؟
الان مساله اين است كه اين افراد مي‌خواهند راه را باز كنند كه ديگران هم جرات پيدا كنند.
 
دستگير‌كردن چند بچه كه كليپ Happy مي‌سازند بايد در اولويت كار دستگاه قضايي و نيروي انتظامي باشد يا آنكه فساد و اختلاس سه هزار ميلياردي كرده؟
هر كدام جاي خود را دارد. در اولويت‌بندي كدام‌شان مهم‌تر است؟
آنكه اختلاس سه هزار ميلياردي كرده را بايد بگيرند، اين را هم بايد كاري كه صلاح است انجام دهند.
 
اينكه بگويند در شش ساعت اين را گرفتيم و آن يكي در شش ماه به سرانجام نرسد...
كسي كه خلاف قانون عمل كند، فرقي نمي‌كند چه كوچك، چه بزرگ. چون از خلاف كوچك شروع مي‌شود مي‌رسد به بزرگ. آن مورد كوچك در حد متعارف بايد رسيدگي و اصلاح شود تا تكرار نشود، خلافكار بزرگ هم بايد گردنش زده شود. به اين خاطر كه براي يك وام 3 يا 5 ميليوني آنقدر سخت‌گيري مي‌كنيم، آن وقت كسي مي‌آيد و سيستم بانكي را راحت دور مي‌زند. خيلي‌ها اين طرف قضيه را نگاه نمي‌كنند كه قوه قضایيه و مسوولان دستگاه‌هاي امنيتي، نه‌تنها 3 هزار تا را كه گرفتند، كه چهار هزار و هفتصد ميليارد گرفتند.
 
از همان گروه؟
بله، از همان گروه که به اصطلاح خسروی آریا داشت. یعنی نگذاشتند این پول از حلقوم آنها پایین برود.
 
دولت احمدی‌نژاد که قرار بود دولت پاکان باشد چرا دولت فسادخیزی شد؟
نمی دانم او از اصولی که داشتیم فاصله گرفت. اتفاقا یکی، دو سال آخر حتی بچه‌های پایداری علیه آقای احمدی‌نژاد شدند. یکی به خاطر جریان انحراف و دیگری به خاطر حرف گوش نکردن.
 
راستی شما که دلواپس شدید در تمام هشت سال پیش دلواپس چیزی نبودید؟
چرا نمی‌شدیم.
 
پس چرا یکبار اجلاس دلواپسین برگزار نشد.
به شکل دیگری برگزار شد. در جلسات به دولت می‌گفتیم. تازه به فرض اینکه دلواپسین الان برگزار شود. این دلواپسین چه گفتند؟ گفتند ما دلواپس هستیم که این مذاکره مانند توافق مقدماتی نشود.شما در جریان نیستید. الان به دنبال نتیجه نهایی هستند. نتیجه مقدماتی آذرسال 92 حاصل شد. بروید بخوانید ببینید توافق آن زمان چه می‌گوید.
 
چیزی که دولت می‌گوید...
دولت بگوید.
 
یعنی شما می‌گویید دولت اتفاقی که افتاده را به مردم نمی‌گوید؟
بله، نگفته.
 
یعنی دولت به مردم دروغ گفته؟
نه، دروغ هم نگفته، اما نگفته.
 
پنهانکاری کرده.
نمی‌خواهم بگویم پنهانکاری کرده، می‌گویم نگفته.
 
بخشی از حقیقت را نگفته.
تمام شد. نگفتن با دروغ فرق می‌کند.
 
آقای ظریف آمدند در حضور شما در جلسه‌ای که در کمیسیون امنیت ملی بود، مسائل را گفتند.
چه کسی می‌گوید. ما همیشه در کمیسیون در مورد نتیجه مقدماتی با ایشان بحث داشتیم.
 
نشستید صحبت کردید و ایشان شاکی شدند و گفتند حرف‌های خصوصی ما هنوز از آنجا نیامده بیرون، همه جا منتشر شده است. واقعا این اتفاق افتاد؟
ما می‌گفتیم حداقل شما خودتان به ما بگویید.
 
یعنی می‌گویید چیزی که وزارت امور خارجه آمریکا از توافق اولیه منتشر کرد به واقعیت نزدیک‌تر بود؟
خیلی. چون آقای ظریف نتیجه را برای آقای لاریجانی فرستادند هم انگلیسی و فارسی. متاسفانه آنچه آن طرف منتشر کرده بود خیلی نزدیک‌تر است به واقعیت. ما می‌گوییم تیم مذاکره کننده باید مثل دوره قبلی با شهامت رفتار کند.
کلا شما جزو حامیان آقای جلیلی بودید!
بله. چون او از جوانی یکی از بسیجیان خودمان بود.
 
و او را در انتخابات ریاست‌ جمهوری می‌پسندید...
من موافق نبودم که بیاید...
 
بعد از اینکه کاندیدا شد.
از زمان کاندیداشدن موافق نبودم. چون به نظرم برایش ‌زود بود.‌خیلی بهتر بود اگر 4 سال دیگر می‌آمد. نمی‌خواهم بگویم او سوخت اما بهتر بود 4 سال بعد می‌آمد اما زمانی که وارد انتخابات شد‌، من به این تصمیم جمعی احترام گذاشتم و کنارش بودم.

این شکست در انتخابات‌، شکست جبهه اصولگرایان بود که آقای جلیلی رای کمی آورد؟
نه.
چرا رای آن جبهه آنقدر کم شد؟
کم نشد. اگر سرجمع حساب کنید نزدیک 50درصد می‌شود،‌ اما پراکنده بود. بین این جمع که از هشت نفر رسید به شش نفر، یک روحانی بود و گفتند حالا که آقای احمدی‌نژاد آن‌گونه عمل کرده به یک روحانی رای بدهیم....
پس قبول دارید که مردم روحانیت را به جبهه احمدی‌نژاد ترجیح دادند؟
اطمینانشان بیشتر بود.
 
البته اینکه شما می‌گویید 50درصد، اکثر آرای قالیباف و رضایی، رای خودشان بود. با توجه به نوع فعالیتشان. من می‌گویم 70درصد رای محسن رضایی رای خودش بود.
اتفاقا من خیلی از آرای آقای روحانی را آرای اصولگرایی می‌دانم.
 
اصلاح‌طلب‌ها چطور؟
من اصلاح‌طلب را دو قسمت می‌دانم، یک قسمت کسانی که اصلاح‌طلبی را از استکبار و غرب می‌گیرند و من هیچ احترامی برای آنها قائل نیستم. یک نوع اصلاح‌طلبی هست که می‌گوید می‌خواهیم در رابطه با حرکت نظام خیلی چیزها را اصلاح کنیم.
 
آقای خاتمی در کدام قسمت بود؟
باید از خودش بپرسید. من عملکرد اینها را می‌گویم. مانیفستی که آقای اکبر گنجی به اصلاح‌طلب‌ها دارد...
 
اکبر گنجی در دوره‌ای جزو بدنه اصلی سپاه بود، درست است؟ و بعد بریده.
نه چهار سال بود یعنی تا سال 64 و بعدش هم رفت. آن موقع یک روز هم جبهه نرفت. تازه تمام دعواهای آن سال‌های سپاه تهران را همین آقایان  ایجاد کردند‌.
 
الان آقای خاتمی از مانیفست اکبر گنجی پیروی می‌کند؟
حداقل اگر نظرش فرق داشت باید این مانیفست را محکوم می‌کرد.
 
شما موافق بحث ممنوع‌التصویر و ممنوع‌الصدا و خروجی ایشان هستید؟
بله.
 
یعنی ایشان را یک مهره مخرب می‌دانید؟
نه. من می‌گویم پشت پرده یک حرف می‌زند، در صحنه حرف دیگری. می‌گویم آدم باید مرد باشد و بیاید بگوید که من گفتم تقلب نشده و من قبول ندارم تقلب شده. این را باید در جامعه بگوید.
 
اما او چهره محبوبی است و خیلی از مردم دوستش دارند با همین مختصاتی که دارد؟
چه کسی گفته؟ محبوب از دید شماست.
آخرین باری که رای‌گیری شده رای ایشان خیلی بالا بود.
اگر رای می‌آورد، نمی‌رفت کنار که موسوی بیاید و کاندیدا شود. سال 88 او به دو سه استان رفت و دید که رای نمی‌آورد و کشید کنار بلکه موسوی رای بیاورد.
 
شاید ترسش از این بود که رد صلاحیت شود.
نه اصلا این حرف‌ها نیست.
 
اگر خاتمی می‌آمد رد صلاحیت نمی‌شد؟
نه.
 
حتی آقای هاشمی هم رد صلاحیت شد.
آقای هاشمی یک بحث جدا دارد.
 
شما می‌گویید خاتمی محبوب نیست. هشت سال از قدرت دور بوده. چرا آدمی را که محبوب نیست و جایی در قدرت ندارد، به قول نماینده مجلس، روی او حساس می‌شوید؟
من از شما سوال می‌کنم. چرا آدمی را ‌که مسئولیت ندارد، صدا و سیما نشان دهد؟
یعنی تلویزیون آقای احمدی‌نژاد را هم نباید نشان بدهد؟
مگر نشان می‌دهد؟
 
بالاخره شخصیت او را که می‌شود مثال آورد و مصاحبه کرد.
مگر مصاحبه نکردند، عکس‌اش را نیانداختند؟به هر حال وقتی او جایی نیست  دلیلی هم ندارد که از او چیزی نوشته شود. الان از دیگرانی که در راس کار نیستند چقدر مطلب نوشته یا کار می‌شود. ما می‌گوییم در رسانه ملی نباید از فردی که حاضر نیست موضعش را مشخص کند‌، تصویری پخش شود.
 
فکر کنم این بحث در ادامه هم نتیجه‌ای ندارد‌، می‌توانیم سوالات را شخصی‌تر کنیم و مثلا بپرسیم انگشتتان را در جبهه از دست دادید؟
قبل از جنگ. (او علاقه‌ای به توضیح در‌این‌باره ندارد)
 
چند سوال راجع به فیسبوک و شبکه‌های اجتماعی از شما بپرسیم. شما صفحه اجتماعی ندارید؟
من اصلا وارد این مسایل نمی‌شوم.
 
بچه‌هایتان چطور؟
بله آنها دارند.آنها هم فیسبوک و صفحات اجتماعی دارند و هم از اینترنت استفاده می‌کنند چون دانشجو هستند و به این تکنولوژی احتیاج دارند.
 
با محدودیت‌هایی که برای اینترنت قائل می‌شوند موافق هستید؟
تا زمانی که برای کارهای مفید استفاده کنند، اشکال ندارد. اما اگر قرار باشد فرهنگ ما را بسازد مخالف هستم. بالاخره اینترنت هم کارکرد مثبت دارد و هم منفی‌. باید مراقبش بود.
 
ماهواره چطور؟
ماهواره هم همین‌طور. فرقی نمی‌کند. اینها به خانه‌های ما می‌آیند. اینها دارند با بچه‌هایی که هنوز الفبای اعتقادی را نمی‌دانند بازی‌ می‌کنند.
پس چرا اینقدر زیاد شده؟ خانه‌های مذهبی هم متاسفانه ماهواره دارد. باید بریزند داخل‌اش...
نه. کسی که دارد خودش می‌داند.

 
رای بچه‌هایتان محدودیت حجاب می‌گذارید؟
 
دختر ندارم. چهار عروس دارم و همه دانشجو هستند و هیچ مشکلی هم از بابت حجاب ندارند. خودشان می‌دانند چون آدم‌های خودساخته‌ای هستند.
 
بچه‌های شما فعالیت اقتصادی می‌کنند؟
نه. شغل بچه‌هایتان را می‌گویید؟
دو نفرشان به سپاه رفته‌اند، یکی‌شان دانشجو است و یک نفرشان هم پیش خودمان است.
 
هیچ وقت برای آنها جایی توصیه یا سفارش نکرده‌اید؟
نه. اگر کسی پیدا کرد بیاید بگوید نمی‌کنم. همان اول گفتم.

 
ناراحت نشدند؟
خودشان می‌دانند. از بچگی به آنها اینگونه یاد داده‌ام.
 
پس دو نفرشان در حقیقت سربازی رفته‌اند؟
نه. از سربازی معاف شده‌اند.
 
پس از آن قانون استفاده کردید؟
خودشان رفتند، من کاری نکردم.
 
فکر کنم دو نفر از فرزندانتان را راحت می‌توانید معاف کنید؟
همه‌شان را می‌توانم.
تحصیلاتشان چطور؟
یکی مهندس است و دیگری لیسانس از دانشگاه شهید بهشتی دارد. یکی دیگر لیسانس دانشگاه قم است.
 
برای او از سهمیه استفاده نکردید؟
چه سهمیه‌ای؟
 
سهمیه رزمندگان.
شاید استفاده کرده باشند.
 
ازدواج‌ها با خانواده‌های سیاسی نبوده؟
نه.
 
فکر کنم عروس‌هایتان از خانواده سپاهی هستند.
یکی‌شان پزشک جانباز است. یکی دیگر آقای فردی است، فرمانده نیروی‌ دریایی سپاه.
 
راستی چرا بچه‌های همت، بچه‌های باکری و خیلی‌های دیگر بیشتر اصلاح‌طلب هستند.
خوب است همه اصلاح‌طلب‌ها این‌طوری باشند.شکل این بچه‌ها.
 
یعنی اعتقادات مذهبی داشته باشند، نگاه منتقدانه هم داشته باشند.
اشکالی ندارد. مثل بچه‌های ما.
 
ممکن است رایی که دادند با رای شما فرق داشته باشد؟
من اصلا به آنها نمی‌گویم به چه کسی رای بدهید یا ندهید.