حسین پاینده در یادداشتی نوشت: یکی از
بنیانیترین تفاوتهای روانکاوی لکانی با روانکاوی فرویدی، جایگاه مهمی است که
لکان به تأسی از پساساختارگرایان برای زبان و نسبت آن با ضمیر ناخودآگاه قائل است.
فروید رؤیا را شاهراهی برای راه بردن به
هزارتوی تاریک و پیچیدهی ناخودآگاه میدانست. به اعتقاد او، ایماژهایی که در رؤیا
میبینیم (خواه رؤیاهای هنگام خواب در شب و خواه رؤیاهای هنگام بیداری در روز)
بیانی نمادین از امیال کامنیافته یا هراسها و اضطرابهای وجودیِ ما هستند. در
نظریهی روانکاویِ کلاسیک، درمان بیمار با کاویدن همین ایماژها شروع میشود. خوابها
ساختار روایی دارند و اغلبْ خودِ ما شخصیتهای اصلیِ این روایتهای پُررمزوراز
هستیم. به زعم فروید، آنچه در رؤیا به نمایش درمیآید صرفاً «محتوای آشکار» امیال
و هراسهایی است که در ژرفترین لایههای ذهن ما جای گرفتهاند و سلامت روانمان
را مختل کردهاند.
صورت ظاهریِ رؤیاها بسی فریبنده است چون
امیال و آرزوهای ناخودآگاهانه غالباً با موازین اخلاقِ عمومی همخوانی ندارند و
برای عبور از سانسورِ ضمیر آگاه، ناچار به صورتی دیگرگون به نمایش درمیآیند،
صورتی که در نظریهی روانکاوی «محتوای آشکار» نامیده میشود. روانکاو میبایست با
تحلیل موشکافانهی «محتوای آشکار» بکوشد تا به «محتوای نهفتهی رؤیا» برسد،
محتوایی که به سبب ناخودآگاهانه بودنش بسی حیرتآور است و بیمار با انواعواقسام
مقاومتها میکوشد آن را کتمان کند.
لکان با شالودههای نظریهی فروید
دربارهی ضمیر ناخودآگاه و اهمیت رؤیا کاملاً همرأی است، اما استدلال میکند که
نقش زبان در این نظریه را باید بسیار بنیانیتر از آن چیزی دانست که فروید میپنداشت.
از نظر او ضمیر ناخودآگاه ساختاری زبانمانند دارد و رؤیا را باید برحسب فرایندهای
زبانی تحلیل کرد. لکان زبان را نه شکلی از بیان، بلکه گریز از بیان میداند. در
نظریههای زبانشناسی، زبان ابزار مراوده بین گویشوران معرفی میشود، اما از نظر
لکان مدلولهای زبان همگی لغزنده و بیثباتاند و دالها به جای ارجاع به مدلولهای
معیّن و ثابت، به زنجیرهی بیپایانی از سایر دالها ارجاع میکنند.
از این حیث، زبان بیش از اینکه هستندهای در جهان عینی را نشان دهد (به اشیاء و موجودیتِ مکانها و غیره دلالت کند)، همچنین بیش از اینکه معنایی را به مخاطب القا کند (ارتباط زبانیِ گویشوران را برقرار سازد)، پنهانکننده است زیرا محتوایی نهفته را از ساحت آگاهی بیرون نگه میدارد. اما از نظر لکان، زبان در عین کارکرد پنهانکنندهاش، برملاکننده نیز هست. این پارادوکس در روانکاوی لکانی به این معناست که گرچه کاربرد زبان تلاشی ناخودآگاهانه برای کتمان امیال واقعی است، ولی این تلاشِ عبث نمیتواند امیال باطنی را پنهان کند زیرا استعاره و مجاز، به شکلی غیرمستقیم، محتوای ضمیر ناخودآگاهِ ما را عیان میکنند. هر استعارهای کوششی است برای نگفتن مستقیمِ یک موضوع، در عین اینکه حکم گفتن را نیز دارد چون به هر حال به کار بردن استعاره یعنی ورود به ساحت زبان.
از این حیث، زبان بیش از اینکه هستندهای در جهان عینی را نشان دهد (به اشیاء و موجودیتِ مکانها و غیره دلالت کند)، همچنین بیش از اینکه معنایی را به مخاطب القا کند (ارتباط زبانیِ گویشوران را برقرار سازد)، پنهانکننده است زیرا محتوایی نهفته را از ساحت آگاهی بیرون نگه میدارد. اما از نظر لکان، زبان در عین کارکرد پنهانکنندهاش، برملاکننده نیز هست. این پارادوکس در روانکاوی لکانی به این معناست که گرچه کاربرد زبان تلاشی ناخودآگاهانه برای کتمان امیال واقعی است، ولی این تلاشِ عبث نمیتواند امیال باطنی را پنهان کند زیرا استعاره و مجاز، به شکلی غیرمستقیم، محتوای ضمیر ناخودآگاهِ ما را عیان میکنند. هر استعارهای کوششی است برای نگفتن مستقیمِ یک موضوع، در عین اینکه حکم گفتن را نیز دارد چون به هر حال به کار بردن استعاره یعنی ورود به ساحت زبان.
نباید تعجب کرد که نظریهی لکان از
محدودهی درمان روانکاوانه بیرون آمده است و از جمله در نقد ادبی بسیار کاربرد
دارد. منتقد ادبی همان هدفی را دنبال میکند که روانکاو لکانی هم دارد: تبیین
معنایی تصریحنشده اما القاشده در متن (معنای که مستقیماً یا صراحتاً گفته نشده
است و با این حال نشانههای تلویحیِ آن را میتوان در متن پیدا کرد). منظری که
لکان بر کاربرد پنهانکنندهـبرملاکنندهی زبان میگشاید نه فقط رهیافتی برای
خوانش متون (اعم از ادبی و جز آن)، بلکه همچنین راهی برای فهم مقصود ناخودآگاهانهی
گویندگان، به معنای اعم کلمه، است. سوژهی بیانگر ناخواسته (ناخودآگاهانه) از
استعاره و مجاز استفاده میکند تا آنچه را با هنجار اخلاقی یا موازین قانونی
سازگار نیست به زبان آورد. ذکر دو اپیزود از مکالمههایی با دو همکار من در
دانشگاه، شاید قدری به فهم این جنبه از روانکاوی لکانی کمک کند.
اپیزود اول: «تبریک» بابت راهنمایی
پایاننامه
اخیراً در جلسهای در دانشگاه درخواست
دانشجویی که مایل است با راهنمایی من کار تحقیق برای نگارش پایاننامهاش را انجام
دهد، مطرح و تصویب شد. در پایان جلسه، یکی از همکاران هنگام خروج از اتاق جلسه
خطاب به من گفت: «مبارک باشد!». مورد خطاب قرار گرفتن با این جملهی بهغایت ساده
که شاید از نظر برخی کسان اصلاً درخور فکر هم نباشد، چه رسد به پاسخ و چه رسد به
ژرفاندیشی، ابتدا باعث حیرتم شد، اما بعداً به نظرم آمد که تبریک آن همکار
اتفاقاً بسیار هم درخور تأمل است و شاید گشودن منظری لکانی بر آن بتواند نشان دهد
که در آکادمی ایران چه میگذرد. بگذارید بررسیمان را با طرح این پرسش آغاز کنیم
که: پایاننامهی دانشگاهی چیست؟ در پاسخ میتوان گفت پایاننامه در حکم تلاش
دانشجوی تحصیلات تکمیلی برای انجام دادن پژوهش زیر نظر استادی پژوهشگر است که میتواند
با نظارت بر کار دانشجو، اشکالات و ایرادهای روششناختیِ کارِ او را برطرف کند.
اما از نظر برخی از همکاران ما در دانشگاهها (نه صرفاً در دانشگاه علامه
طباطبائی)، پایاننامه فرصتی طلایی برای کسب درآمدِ بیزحمت است. به زعم این کسان،
نیازی به وقت گذاشتن برای خواندن پایاننامه و تصحیح اشتباهات دانشجو نیست؛ کافی
است چند اشتباه تایپی و لزوم یکدست کردن ارجاعها به مآخذ را به دانشجو یادآور
شوید و سپس چندین میلیون تومان پول را به راحتی (بدون انجام دادن هیچ کاری) از
دانشگاه دریافت کنید.
از این زاویه، تصویب طرحنامهی دانشجو
البته دلیلی برای تبریک گفتن به استاد راهنمای آن پایاننامه است. اندیشیدن به چند
پرسش میتواند ابعادی از وضعیت گوینده و من در آن مکالمه را روشن کند: در چه
مواقعی گویندهای به دیگری تبریک میگوید؟ معنای تبریک گفتن به استاد راهنمای
پایاننامهای که هنوز حتی یک سطر آن نوشته نشده چیست؟ حتی اگر تمام پایاننامه به
رشتهی تحریر در آید و در جلسهی دفاع هم به تأیید برسد، چه معنایی میتواند بر
تبریک گفتن به استاد راهنمای آن پایاننامه مترتب باشد؟ کدام ذهنیت با کدام امیالِ
بیانناشده دربارهی پایاننامههای دانشگاهی میتواند موجد جملهی «مبارک باشد»
شود؟ «مبارک باشد» برای که و چرا؟ اگر از منظری لکانی به این پرسشها بیندیشیم،
بسیاری از امیال ناخودآگاهِ گویندهی آن تبریکِ کذایی روشن میشود و درمییابیم
که، به قول لکان، هر «سوژهی بیانگر» لزوماً «سوژهای بیانشده» است. اینجا
استعارهای در کار است.
اپیزود دوم: پرسش دربارهی «سود» یک
همایش
اخیراً طرحی را برای یک همایش بینالمللی
دربارهی نقد روانپژوهانهی ادبیات به دانشگاه تسلیم کردم. این همایش با بیش از
بیست عضو در کمیتهی علمی، برای برگزاری در دو روز و دو دانشکده طراحی شده است و
علاوه بر استادان و پژوهشگران طراز اول در سه حوزهی روانکاوی، روانشناسی و روانپزشکی،
استادان و پژوهشگران برجستهی ادبیات در حوزهی نقد ادبی نیز در آن مشارکت خواهند
داشت. در این همایش همچنین چندین سخنران خارجی و استاد ایرانی مقیم خارج با ارائهی
مقاله شرکت خواهند کرد. پس از مطرح شدن موضوع این همایش، یکی از همکارانم با
مراجعه به من پرسید «از این همایش چه چیزی در کاسهی شما میافتد؟» کلمهی «کاسه»،
فعل «افتادن» و تعبیر «چیزی در کاسهی کسی افتادن» مرا به فکر فرو برد. به گمانم
نظریهی لکان دربارهی ساختار زبانیِ ضمیر ناخودآگاه و بیان مجازی در زبان، میتواند
ابعادی از این گفتهی همکارم را روشن کند. چه چیزی از «کاسهی» یک همایش دربارهی
نقد ادبی به من (شخص من، حسین پاینده) میرسد؟ ظاهراً پرسشکننده میخواهد بداند
که برگزاری چنین همایشی چه فایدهای برای من دارد. پاسخ روشن است: پیشبرد دانش در
حوزهی مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی (و البته علوم پزشکی، با توجه به
ماهیت رشتهی روانپزشکی)؛ یاری رساندن به تحقیقات آینده دربارهی رابطهی روانپژوهی
و ادبیات؛ نشان دادن مسیر حرکت به دانشجویان و پژوهشگرانی که مایلاند در این حوزه
تحقیق کنند؛ ایدهپردازی دربارهی درسهایی جدید با محتوایی میانرشتهای؛ تبدیل
کردن نقد روانکاوانه به موضوعی مهم در مطالعات ادبی؛ دامن زدن به فعالیتهای علمی
در آکادمی؛ و … .
اینها و امثال اینها، اما نه چیزی جز
اینها، از برگزاری چنین همایشی عاید من میشود. اما با اتخاذ رویکردی لکانی میتوان
استدلال کرد که پرسش به ظاهر سادهی آن همکار، محتوایی نه چندان آشکار را پنهان میکند
و در عین حال لو میدهد. در اینجا نیز طرح چند پرسش از منظر تحلیلیِ لکان میتواند
راهگشا باشد: «افتادن» یعنی چه؟ تعبیر «افتادن چیزی در کاسهی کسی» را برای توصیف
چه وضعیتی یا چه رخدادی به کار میبریم؟ چه موقعی چیزی در «کاسهی» کسی «میافتد»؟
به افتادن سیب از درخت فکر کنید. وقتی میگوییم «سیبی در دامنم افتاد»، منظورمان
این است که بی آنکه من تلاشی بکنم، میوهای رسیده و آمادهی خوردن نصیبم شد.
موضوع خوردن در این گفته به صراحت بیان نشده، بلکه مستتر است. «کاسه» مجاز مرسل
است، از نوع جزءبهکل، برای آنچه میخوریم. ولی از یاد نبریم که خوردن علاوه بر
معنای قاموسیاش (معنایش مطابق با آنچه در فرهنگ لغت آمده است)، معنایی تلویحی نیز
دارد. در فرهنگ سخن، معنای خوردن اینگونه ضبط شده است: «جویدن و سپس فرو بردن
مواد غذایی از راه دهان و گلو و بلعیدن آن». اما «خوردن» همچنین به معنای سود کردن
است. سود مالی بردن در دادوستد و تجارت هم نوعی «خوردن» محسوب میشود. اگر از این
منظر به جملهی کذایی آن همکار بیندیشیم، ابعادی ناپیدا از ذهنیت او، تصورش راجع
به برگزاری همایش در دانشگاه، توقعش از طرح پیشنهاد چنین فعالیتی و خلاصه جنبههایی
از سازوکارهای روانیِ این قبیل اشخاص بر ما معلوم میشود. ظاهراً از نظر این همکار
و کسانی مانند او، برگزاری همایش و اصولاً هر فعالیت دیگری در دانشگاه فقط راهی
برای کسب منافع شخصی است.
باز هم میبینیم که مطابق با نظریهی
لکان، «سوژهی بیانگر» به «سوژهی بیانشده» تبدیل شده است. اینجا مجازی در کار
است (از نوع جزءبهکل).
*استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه
طباطبائی
منبع: روزنامه اعتماد