یادداشت روز اوین نامه کیهان "راز پیروزی حزب‌الله لبنان در نبرد رسانه و افکار "

 دروغ نامه کیهان 4 شنبه 11 خردادماه سال 1401

یادداشت روز اوین نامه کیهان "راز پیروزی حزب‌الله لبنان در نبرد رسانه و افکار "


همانگونه  که  اوایل انقلاب چماقداران حزب اللهی وابسته به خمینی شیاد برای اینکه فضای نیم بنددمکراتیک پس از انقلاب را مخدوش وامنیتی کنند موازی تهاجم  وراه اندازی آتش سوزان کتاب فروشی ها در تهران  به روزنامه آیندگان هم جمله کردند.  اکنون مخالفان سانسور و رسانه های مدافع سانسور وسرکوب از جمله اوین نامه کیهان باید یورش ببرندتااین لانه جاسوسی و سانسور شعبه زندان اوین تعطیل گردد  ودیگر مزدوران سانسورچی ضد مردم وضدمنافع ملی کشور و سرسپرده خامنه ای رمال فرصت حرافی و  تبلیغ خلاف ووارونه نویسی ومانور دادنش پیرامونش نداشته باشند . ازجمله همین گزارش ادعایی راز پیروزی حزب الشیطان  درنبرد رسانه وافکار  است  که دریادداشت روز اوین نامه  بازتاب داده شده است .در جالی که حزب ا لشیطان  لبنان درانتخابات اخیر لبنان  همراه باهم پیمانش متحمل شکست شد و نبی بری  پس از چند دوره رئیس مجلس لبنان بودن  با کمترین آرا مقابل یک رقیب حزب الله رئیس مجلس لبنان شده است  که قلم بردست یادداشت نویس محورش رمزگشایی ازاین پیروزی کرده است!!

 

دیروز اعلام شد، «نبیه بری» سیاستمدار عضو ائتلاف مقاومت لبنان برای هفتمین بار پیاپی به ریاست مجلس لبنان رسید و «الیاس موصعب» از دیگر اعضای عضو این ائتلافِ محبوب نیز نائب رئیس‌شد و بدین ترتیب، جریان‌های سیاسی سفارتخانه ای! و وابسته به عربستان و آمریکا، شکست سنگینی متحمل شدند و «سمیر جعجع» مهره رژیم صهیونیستی در لبنان نیز مفتضح شد. انتخابات پارلمانی این دوره لبنان را اگر بخواهیم در یکی دو جمله خلاصه کنیم این طور می‌شود: «آمریکا، سعودی و رژیم صهیونیستی با وجود صرف مبالغ سنگین، به کار گیری تمام ظرفیت و دانش رسانه‌ای خود در منطقه، از حزب‌الله لبنان و مردم این کشور سیلی سختی خوردند.» این‌جا قصد ما این نیست که انتخابات پارلمانی لبنان را تحلیل کنیم، می‌خواهیم ضمن مرور یک نکته تاریخی که بی‌ارتباط با موضوع ما نیست، به بهانه این انتخابات و نقشی که رسانه، پول و تکنیک‌های شیطانی «تاثیرگذاری بر افکار عمومی» در آن داشت به تحلیل مسئله پرداخته و از همه مهم‌تر، راز موفقیت مردم لبنان در برابر این جنگ بزرگ روانی را به تحلیل بنشینیم.
بخوانید:
۱- در تاریخ اروپا می‌خوانیم در قدیم الایام- مثلا 2000 سال پیش- وقتی یک جریان قدرتمند و حاکم می‌خواست، مردم ده یا شهری را با خود همراه کند، دست به «خشونت» می‌زد. خشونت از جنس شکنجه‌های وحشیانه و قطع عضو و حتی قتل. این شکنجه و جنایت هم به عمد، در میادین اصلی شهر یا روستا و جلوی چشم مردم انجام می‌شد تا «موثر» واقع شود. یعنی همراه کردن مردم با یک جریان، با زور و خشونتی عیان و عُریان صورت می‌گرفت. در مباحث «جامعه‌شناسی علم» هم می‌خوانیم، این طیف علم را هم به خدمت می‌گرفت و مثلا با مطالعه و شناخت بدن انسان، طوری عضو بدن را انتخاب و آن را از تن قربانی نگون بخت جدا می‌کرد که، بیشتر زجر بکشد، بلند‌تر فریاد بزند و دیرتر بمیرد تا همه ببینند و بشنوند و به سمتی بروند که، آن جریان قدرتمند می‌خواهد. با شروع دوران به اصطلاح مدرن و با تغییراتی که در حوزه‌های مختلف از جمله حکومتداری به وجود آمد، تلاش شد، این «کنترل» و «شکنجه» و «تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی» برای «حرکت دادن به یک سمت خاص» با تغییراتی در «روش» همراه شود که مثلا، کمتر دیده شود، یا اصلا دیده نشود یا حتی، بی‌درد و خونریزی باشد چرا که صاحبان قدرت به مرور متوجه شده بودند که روش‌های کم هزینه تری نیز وجود دارد که چه بسا، موثر‌تر هم هستند. ساخت زندان «سراسر بین» یا panopticon در اواخر قرن 18 میلادی، در همین چارچوب قابل تحلیل است. این زندان توسط فیلسوف فایده‌گرای انگلیسی یعنی «جرمی بنتام» طوری طراحی شده بود تا به زندانبان‌ها اجازه دهد که تمامی زندانی‌ها را زیر نظارت خود داشته باشند بدون این‌که آنها بتوانند مطمئن شوند که در کدام لحظه تحت نظارت‌اند! نوعی شکنجه که به ظاهر نه درد داشت نه خونریزی اما به‌اندازه شکنجه جسمی عذاب آور و موثر بود و سرو صدا و هزینه روش‌های قدیمی را هم نداشت. رفته‌رفته مطالعات دقیق تر، ریزتر و جدی تری روی ذهن و چگونگی تاثیرگذاری بر آن انجام شد که به عنوان فقط یک نمونه، نتیجه آن شد کتاب «تفکر سریع و کُند» نوشته دانیل کانمن یهودی که تکنیک‌های آن امروز از سوی برخی رسانه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. می‌خواهیم بگوئیم، امروز رسانه‌ها می‌توانند با تکنیک‌ها و روش‌های نرم در افکار عمومی، همان‌اندازه تاثیر بگذارند که 2000 سال پیش صاحبان قدرت با شکنجه و قتل به دنبال آن بودند.
۲- همیشه در کنار هر نبردی- چه از نوع سخت و در میادین جنگی و چه از نوع نرم و در میادین سیاسی- یک نبرد و رقابت تمام عیار «رسانه‌ای» نیز جریان دارد که اهمیتش چه بسا، کمتر از آن نبرد اصلی نیست. چرا که غالبا سرنوشت آن نبرد اصلی گره خورده به این نبرد رسانه‌ای. به عنوان فقط یک مثال، همه ما امروز می‌بینیم که در کنار جنگ تمام عیار اوکراین، یک جنگ تمام عیار رسانه‌ای نیز جریان دارد و هر طرف تلاش می‌کند، افکار عمومی و حتی افکار حریف را به نفع خود مدیریت کند. تحریم‌هایی که غرب علیه رسانه‌های روس اعمال کرده در همین چارچوب قابل ارزیابی است. در ماجرای رقابت انتخاباتی اخیر لبنان نیز، «رسانه‌ها» -چه مجازی چه غیر مجازی- به شدت فعال بودند. این رقابت آن‌قدر شدید و مهم بود که، بارها از سوی منابع رسمی در این کشور اعلام شد، سفرای عربستان و برخی کشورهای غربی، سفارتخانه‌هایشان را به محل رفت و آمد جریان‌های وابسته به خود تبدیل کرده و پول‌های کلانی به نفع جریان‌های وابسته به خود خرج می‌کنند. پخش قابل توجهی از این پول‌ها نیز صرف فعالیت در فضاهای مجازی و رسانه‌ای علیه جریان مقاومت و حزب‌الله لبنان می‌شد. تبلیغات رسانه‌ای علیه ائتلاف مقاومت آن‌قدر پیچیده و شدید بود که سید حسن نصرالله، دبیرکل محبوب حزب‌الله که غالبا یک بار در جریان انتخابات سخنرانی کوتاهی می‌کرد، این دفعه مجبور شد بارها علیه بمباران خبری حریف موضع‌گیری کرده و اعلام کند، بر خلاف اظهارات جریان‌های غربگرا، «مشکل و مسئله امروز مردم لبنان سلاح مقاومت نیست، وضعیت بد اقتصادی است که، عامل بخش مهمی از آن نیز، تحریم‌های همین کشورهای غربی و سعودی است.» این حجم از نبرد رسانه‌ای علیه ائتلاف مقاومت لبنان، بی‌تاثیر نبود. اما در نهایت، این ائتلافِ مقاومت و جنبش حزب‌الله لبنان بود که پیروز این میدان نابرابر شد و بسیاری از مردم لبنان، اسیر آن تکنیک‌های شیطانیِ جنگ نرم و رسانه‌ای نشدند. راز این پیروزی شاید بیش از هر چیز باز می‌گردد به «شعور مردم». شعور سیاسی اگر بالا بود، می‌توان مقابل بزرگ‌ترین هجمه‌ها و ترفندهای رسانه‌ای ایستاد و مثل «ائتلاف مقاومت لبنان» و مردم این کشور این طور«گُل» کاشت.
۳- آن جمعی از جامعه که افسارِ نه فقط احساسات و عواطفش که، افسار عقل و شعور و خِردش به دست بازیگر و فوتبالیست و سلبریتی است و منبع کسب اطلاعات، علم و دانشش نه کتاب و دانشگاه که اینستاگرام است، شاید احساس دانایی و «همه چیزدانی» کند اما، در واقع «هیچ چیز دان» است. چون کتاب نمی‌خواند و عمیق نیست، تحلیل‌هایش سطحی است در حالی که تصور می‌کند، خیلی هم عمیق است. چنین فردی بعضا حتی بدیهیات را هم یا نمی‌فهمد یا کج می‌فهمد. این فرد را می‌توان به راحتی فریب داد و به قول «مکتب فرانکفورتی‌ها»، «به جایش فکر کرد، طوری که تصور کند این خودش است که فکر می‌کند.» و به قول نشریه آمریکایی نیوزویک با عنوان «چگونه داده‌ها و اطلاعات عظیم، دموکراسی و انتخابات را به فساد می‌کشاند؟» می‌توان به راحتی شست و شوی مغزی اش داد و بُرد به سمتی که رسانه و فضای مجازی می‌خواهد. کاری که به نوشته این نشریه اگر در آمریکا انجام نمی‌شد، فردی در مختصات ترامپ نمی‌توانست در آمریکا به قدرت برسد و ظرف فقط چند سال، آبروی چند صد سال یک کشور را مقابل چشمجهانیان بُرد.

جعفر بلوری