احمد غلامی سردبیر شرق در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان، اما مردماند نوشت: مردم را نباید انکار کرد. انکار مردم به بازگشت خشونتبار آنان میانجامد. گیرم این مردمی که پا به خیابان گذاشته و اعتراض میکنند، همه آن مردمی نباشند که وجود دارند؛ اما مردماند. مردمی که پیش از این وجود نداشتند و اگر وجود داشتند، دیده نمیشدند. مردمی بسیار متفاوت از آن جماعتی که دولت تصورشان را دارد. دولتها آنقدر گرفتار مسائل خویشاند که قادر نیستند که مردمِ درحال تغییر را ببینند و حتی اگر ببینند قادر به درکشان نیستند. از اینرو است که در مواجهه با چنین مردمی دست به انکار آنان میزنند. اما نمیتوانند نسبتهای وجودی خود را با نسبتهای آنان (مردم) ترکیب کنند. البته این شکاف یا شقاق بین دولت و مردم همواره وجود داشته است. حتی دولتهایی که با رأی حداکثری مردم روی کار آمدهاند صرفا نمایندگان و مجریان مردم بودهاند نه خود مردم و بیشتر از هر چیز نقشِ مردمبودن را ایفا میکردند. با این وصف، وضعیت برای دولتهایی که بدون رأی چشمگیر مردم بر سر کار میآیند سختتر است؛ خاصه اگر این دولتها با اعتراضات مردمی مواجه شوند. در این شرایط است که آنان ناگزیرند دست به انکار معترضان بزنند یا به غیبت طولانی بروند و مواجهه با مردم را به دستگاههای دیگر بسپارند. کاری که دولت سیزدهم درحال انجام آن است. غیبت در مواجهه با مردم بهاستثنای حضور نابهنگام سخنگوی دولت در یکی از دانشگاهها، اینک دولت سیزدهم. اینکه دولت سیزدهم قادر نیست در اعتراضات کنونی نقش اساسی ایفا کند، چندان دور از انتظار نیست. این دولت با رأی قابلپیشبینی و بیاعتنا به سلیقهها و نگرشهای متفاوت مردم روی کار آمده است. این نکته مهم است، اما تعیینکننده نیست؛ چراکه رئیس دولت میتوانست بعد از رویکارآمدن خطاب به مردمی سخن بگوید که نامرئیاند، اما وجود دارند. دولت رئیسی نهتنها چنین کاری نکرد بلکه فرصت را مغتنم شمرد تا مطالبات ایدئولوژیک چهرهها و جریانات سیاسی را محقق سازد که از حامیان دولت بودند؛ مطالباتی همچون تفکیک جنسیتی و تقویت هرچه بیشتر گشت ارشاد. این تصمیمات در شرایطی گرفته میشد که تردیدی در ناموفقبودن آن وجود نداشت. دولت سیزدهم و بیش از همه حامیان آن میپنداشتند جامعه در انفعالی سیاسی به سر میبرد و بعید است در برابر تصمیمات اینچنینی، واکنشی حیاتی از خود بروز بدهد. در چنین شرایطی تحمیل اراده به جامعه منفعل کاری سهل به نظر میرسید. غافل از اینکه جامعه ضربان حیاتی داشت و فقط آنان این صدا را نمیشنیدند. اما اعتراضات اخیر نشان داد این تحلیل تا چه میزان خطا بوده است. با وجود این، باز هم دولت ترجیح میدهد غایب باشد، گویا دولتی که در انفعالِ مردم روی کار آمده حق خود میداند که در وضعیت موجود غایب باشد و اختیارات خود را به دیگران واگذار کند. این تاکتیک فرصت مغتنمی برای مردم به وجود آورده است. یکی از دلایل غیبت دولت سیزدهم این است که مخالفت مردم دقیقا با همان چیزی است که این دولت برای اجرای آن روی کار آمده است. بگذریم که این مخالفت از روزهای آغازین خود فراتر رفته است. دیگر آنکه دولت سیزدهم به اشتباه این بخش از مردم را بخش ناچیزی از مردم میداند که چندان نسبتی با مردم ندارند و مردمی متفاوتاند؛ همان مردمی که دولت رئیسی انتظار آنان را نمیکشید، یا حداقل به این زودیها انتظارشان را نداشت. مردم یک کل واحد نیستند، اجزای درهمتنیده یک کلاند که فراتر از کل واحد هستند با تفاوتهای آشکار. به تعبیر رانسیر «سیاست از لحظهای وجود دارد که حوزه ظهور یک فاعل سیاسی یا سوژه، یعنی مردم وجود داشته باشد، فاعلی که صفت ویژهاش این است که با خودش متفاوت است، از درون منقسم است». * به بیان دیگر میتوان گفت هرجا آن بخش از جامعه که در جامعه مرئی نیست حضور پیدا کند، حوزهای از قدرت مردم خلق خواهد شد. این حوزه شاید بهظاهر شکننده و گریزپا باشد، اما توان بالقوه است. اگر بخواهیم با وسواس بیشتری این بخش از مردم را واکاوی کنیم، باید گفت مردم را نمیتوان در هویتهای کلیشهای همچون نژاد، قوم، زبان و فرهنگ گنجاند. مردم یکی از توانهایی هستند که خلق سیاست را ممکن میسازند، خلق همان سیاستی که از دولت روحانی برای حذف آن از جامعه تلاش شد و با روی کار آمدن دولت رئیسی باب طبع و مقبول افتاد و با عمق بیشتری ادامه پیدا کرد. اینک شبح سیاست از دل امر اجتماعی سر برآورده است و دیری نخواهد نگذشت که این شبح تنگناهای اقتصادی- معیشتی را دستمایه خلق سیاست سازد. آنچه دولت سیزدهم بهخوبی به آن آگاه است، اما در حد آگاهیداشتن از چیزی مانده و رافع مسئولیت و حل مشکلات اقتصادی نیست.