گزیده خبرهای ویژه خراطی و تحریف شده دروغ نامه کیهان ۸ –آبان -۱۴۰۱
اسرائیل تحقیر شد و عقب نشست مشاور روحانی تحریف کرد!
مشاور سیاسی
رئیسجمهور سابق با انتشار توئیتی درباره توافق لبنان و رژیم صهیونیستی درباره
ترسیم مرزهای دریایی مدعی شد اسرائیل و لبنان در حال ترک مخاصمه هستند!
سعید ابوطالبی که معاونت سیاسی دفتر روحانی در زمان ریاست جمهوری را
هم بر عهده داشته، نوشت: «اسرائیل و لبنان دررابطه با مرزهای دریایی خود پس از چهل
سال مخاصمه و جنگهای ویرانکننده به توافق رسیدند؛ توافقی که حزبالله در آن، نه
تنها نقش تسریعکننده را از طریق پهپادها داشت، بلکه آن را نیز تایید نمود. و اینک
اسرائیل، لبنان، و حزبالله، درآستانه ترک مخاصمه با یکدیگر هستند.
توافقی در راستای «توافقات ابراهیم»؛ آغازی برای پایان همه عملیات
نظامی اعلامی جبهه مقاومت علیه اسرائیل؛ شروعی برای به رسمیت شناختن؛ و دگرگونیهایی
تعیینکننده از مراکش تا افغانستان. بحرانهای اقتصاد و انرژی، وضعیتهای
استراتژیک را اینگونه متحول و حزبالله را پیرو منافع ملی خود میکند.
آیا وقت آن نرسیده که سیاست خارجیِ سردرگم ایران نیز خود را بازیابد؟
آیا وقت آن نرسیده که منافع ملّی ما هم در معادلات جهانی و منطقهای در اولویّت
قرار گیرد؟ آیا وقت آن نرسیده که دیپلماسی ما، «میدانِ دیپلماتیک» خود را دریافته
و به یاری مردم برای حل مشکلات پیچیدهشان بیاید؟ آیا...».
برخلاف ادعای آقای ابوطالبی، هم حزبالله لبنان و هم صهیونیستها در
حالت آمادهباش کامل نظامی قرار دارند و هیچ ترک مخاصمهای صورت نگرفته است. دیگر
این که همین آمادگی و تهدید نظامی حزبالله موجب شد صهیونیستها از بلعیدن میدان
گازی مورد اختلاف لبنان و رژیم صهیونیستی عقبنشینی بکنند و این جزو معدود دفعاتی
است که اسرائیل در مقایل یک کشور عربی- آن هم کشور کوچکی مانند لبنان- عقبنشینی
میکند و شکست را میپذیرد جالب این که صهیونیستها مدعی بودند میدان گازی مورد
اختلاف تماما متعلق به آنهاست. در حقیقت آنچه اتفاق افتاد پیروزی لبنان به خاطر
قدرتنمایی نظامی و تهدید قاطع جناب سیدحسن نصرالله بود و نه حاصل دیپلماسی و
مذاکره انفعالی صرف که معمولا از سوی غربگرایان نسخهپیچی میشود.
همچنین برخلاف ادعای ابوطالبی، توافق دولت لبنان و رژیم صهیونیستی نه
بخشی از پیمان ابراهیم (تسلیم کشورهای عربی) بلکه برخلاف آن روند قدرتنمایی تلآویو
بوده است.
درباره بند پایانی تحلیل مشاور آقای روحانی، گفتنی است که تامین
منافع ملت لبنان از متن ایستادگی قاطع حزبالله صورت گرفت وگرنه صهیونیستها بنا
داشتند با محاسبه شرایط بیثبات سیاسی لبنان که حتما دستهای خارجی در آن دخیل
است، میدان گازی مورد مناقشه را درسته ببلعند. و این درسی برای غربگرایان است که
اگر مقاومت جانانه در میدان کنار دیپلماسی نباشد و نفی شود، مذاکره محض جز به
خسارت ختم نمیشود.
متاسفانه غربگرایان در کشور ما با وجود اقتدار سیاسی و امنیتی و
نظامی جمهوری اسلامی ایران و متحدان آن، و به جای این که از موضع عزت و اقتدار
مذاکره کنند و پای میز مذاکره این اقتدار را به رخ دشمن بکشند، اقدام به تخطئه
مقاومت کردند و توافق خسارت باری را رقم زدند که میتواند در آکادمیهای سیاسی و
روابط بینالملل بهعنوان یک عبرت و نمونه یه توافق بد
تدریس شود.
نکته تلخ ماجرا که به شخصیتشناسی امثال آقای ابوطالبی کمک میکند
این است که درست در دوره مثلا ماه عسل اجرای برجام، دولت «مؤدب»(!) اوباما، همین
معاون دفتر آقای روحانی را که بهعنوان نماینده کشورمان در سازمان ملل منصوب شده
بود، تروریست خواند و برای وی ویزا صادر نکرد. اما با همه اینها، وی با مرعوبیت و
حقارت کامل، منطق زورگویانه آمریکا و غرب را توجیه و تاویل
میکند!
روایت اعتماد از علت مشترک شکست فتنه
88 و آشوب اخیر
سرشکستگی
حاصل از فتنه سبز در سال 1388 موجب شد روزنامه اصلاحطلب اعتماد بنویسد: جنبش سبز
را نباید به حساب جنبش اصلاحات گذاشت و شکست آن را پای جنبش اصلاحات نوشت(!)
این روزنامه درباره «ریشه تراژدی اصلاحطلبان» و به قلم عباس عبدی
نوشت: «وضعیت تراژیک اصلاحطلبان ناشی از جریان سال ۱۳۸۸ است. مگر نه اینکه همه کسانی که امروز از جنبش فعلی حمایت میکنند و
آن را به بهترین وجه میحخهستایند، ۱۳
سال پیش نیز همین را برای جنبش سبز و در تقابل با تحول کیفی جنبش اصلاحات میگفتند؟
کافی است نگاهی به تحلیلهای رایج آن زمان بیندازیم تا ببینیم، جنبش
سبز (چه خوب، چه بد) به کلی با جنبش اصلاحات متفاوت بود و بسیاری از تحلیلگران نیز
از همین منظر از آن استقبال میکردند و طرفداران و متولیان آن نیز با اصلاحات
مرزبندی روشنی دارند. نمونه آن تفاوت ادبیات و رویکرد مهندس موسوی و خاتمی است.
جنبش سبز راهی به کلی متفاوت از جنبش اصلاحات بود. نتیجه آن جنبش چه شد؟ هر چه
بود؛ چرا نتیجه آن را باید به حساب اصلاحات گذاشت؟ آن جنبش متفاوت از جنبش اصلاحات
بود و کسی نمیتواند شکست آن و تبعات بعدی آن از جمله امنیتی شدن جامعه را به عهده
جنبش اصلاحات بیندازد؛ بنابراین تراژدی جنبش اصلاحات که درست هم توصیف شده ناشی از
عدول عملی نسبت به گزارههای اصلی آن است و الا طرفداران جنبش سبز آن را، چیزی
متفاوت از جنبش اصلاحات تعریف میکنند. آنچه شکست خورده یا موفق نشده، جریان ۱۳۸۸ است که به نظر من دستاورد جدی جز
امنیتی شدن فضای عمومی نداشته است و اصلاحطلبان را دچار تناقضات خود کرد، به طوری
که در سال ۱۳۹۲ سعی کردند با اصلاح سیاست
خود به روال قبلی بازگردند.
نویسنده میافزاید: اصلاحطلبان در راهبرد خود جزمی نبودند، چون قبلا
انقلابی بودند و پس از حدود دو دهه آن را کنار گذاشتند و اصلاحطلب شدند سپس وارد
جنبش سبز شدند و دوباره به سوی اصلاحات، ولی از نوع نیابتی آمدند و الان هم
بلاتکلیف هستند. چنین راهبردهایی را نمیتوان پیاپی عوض کرد و توصیه کنیم دوباره
انقلابی شوند. جریان ۸۸
نشان داد آن اصلاحطلبی هم کامل رخ نداده بود. اصلاحات به دلیل جزمی بودن شکست
نخورد به دلیل رسوبات انقلابیگری و تذبذب بود که شکست خورد. رسوباتی که در سال ۱۳۸۸ به شکل تراژیکی نمایان شد. بهعلاوه
فرض کنیم که اصلاحات نباید جزمی باشد، چرا باید به سوی انقلاب برود که شکست
پرهزینه آن بارها ثابت شده است؟
عدم تداوم جنبش اصلاحات محصول عدول راهبرانش از این جنبش بود و نه
پایبندی به آن. مسئول اول آن نیز شخص آقای خاتمی است که امیدوارم جبران کند».
تلاش روزنامه اعتماد برای جداسازی حساب خاتمی و اصلاحطلبان از فتنه
سبز، در حالی است که میرحسین موسوی توسط خود اصلاحطلبان- و در هماهنگی با سناریوی
بیگانه- برای نامزدی در انتخابات علم شد و ضمناً از شش ماه قبل از انتخابات 88، در
دروغ تقلب توسط همین طیف دمیده شد. به عبارت دیگر، دستاندرکاران اصلی این طیف با
تکرار پیشاپیش احتمال تقلب، فضا را برای اقدامات رادیکال و ضد قانونی فراهم کردند.
همچنین خاتمی در 8 ماهه پس از آغاز فتنه و با وجود اذعان به دروغ بودن تقلب در
پستوها، در حال حمایت از آشوبگران و مدعیان دروغین انقلاب بود و چه بسا همین
همراهی او، موسوی را برای حرکت انتحاری و نابود کردن خود بیشتر تشویق کرد. نکته
آخر در این بحث آن است که روزنامه اعتماد با اشاره به سرنوشت آمیخته با شکست فتنه
88، اذعان میکند که آشوب و اغتشاش اخیر هم، شکست خورده و حامیان فعلی آشوب، همانهایی
هستند که در سال 88 نیز بهرهای جز شکست از اقدامات خود
نیافتند.
یادآور میشود خاتمی، بیانیه مجمع روحانیون و برخی اعضای حزبهای
اتحاد ملت و کارگزاران، در جریان اغتشاشات اخیر نیز نقش مهمی در فریب و تهییج به
آشوب خیابانی داشتند.
ضربه دوم غربگرایانبه اقتصاد کشور، پس
از تحریم
روزنامه
غربگرای حامی آشوب که برخی از همکاران آن در جریان اغتشاشات اخیر بازداشت شدند، پس
از چهل روز اذعان کرد آشوبها تأثیر منفی بر معیشت مردم داشت.
روزنامه شرق درباره «تأثیر اعتراضات ]اغتشاشات[ بر اقتصاد» نوشت:
اعتراضات اخیر تأثیر مستقیم خود را بر اقتصاد نمایان کرده است، به طور معین با
ادامه این اعتراضات جریان انتقال مواد اولیه به مبادی تولید با وقفه مواجه میشود
و به سبب آن تولید داخلی کاهش مییابد که در نتیجه، فروش نیز با کاهش محسوس روبهرو
میشود.
در چنین شرایطی نااطمینانی مردم از آینده به شدت احساس میشود که
همین امر سبب کاهش هزینه خانوارها میشود و در نتیجه تمایل به پسانداز بین آنها
افزایش مییابد. همچنین کاهش حضور مردم در فضاهای عمومی شهری تأثیر منفی بر تقاضای
آنان به کالاها و خدمات مرتبط با آن را دارد. به طور مثال با شدتگرفتن اعتراضات
بسیاری از باشگاههای ورزشی تعطیل یا با کاهش مراجعهکننده روبهرو میشوند که به
همین دلیل سبب کاهش فروش لوازم و تجهیزات مرتبط با آن میشود. طی اظهارنظر اخیر
رئيس اتحادیه آجیل و خشکبار، اعتراضات در ایران به بازار آجیل و خشکبار آسیب
بسیاری وارد کرده و همچنین قطع شدن اینترنت، سبب از دست رفتن بازار صادرات شده است.
«شرق» با بیان اینکه این فضا سبب ایجاد جو روانی و ناامیدی در بخش
سرمایهگذاری خارجی و داخلی و مردد شدن سرمایهگذاران میشود، میافزاید: بهطور
طبیعی اتفاقاتی از این قبیل، با گذشت زمان و ادامهدار شدن آن سبب فراری دادن
سرمایهگذاران داخلی و خارجی میشود، که اثرش نه در روزها و هفتهها، بلکه طی سپری
شدن ماهها به وضوح قابل مشاهده عینی خواهد بود.»
اعتراف روزنامه متهم به نقشآفرینی در اغتشاشات اخیر در حالی است که
کارشناسان اقتصادی از همان آغاز ماجرا، درباره نقش مخرب آشوبافکنی به عنوان لبه
دوم قیچی دشمنان هشدار میدادند و تاکید میکردند که دشمن با ساماندهی اغتشاشات در
اثر جبران کند شدن حربه تحریم است.