آنقدر جامعه سرشار از اخلاق ومعنویات
ورفاه اجتماعی وعدم تبعیض شده است که صاحب رتبه یک رقمی کنکور در مشهد بدلیل اینکه پدر
کارگرش قادر به تأمین هزینه ی دوره ی تحصیل دانشجویی اش نبوده مجبورشده از طریق
اینترنت دستبرد به حساب بانکی بزند. در صورتیکه آقازاده های خنگ غارتکر ضمن دریافت مدارک دانشگاهی قلابی
سوار خودروهای خارجی میلیاردی می شوند و پیوسته در حال سفر خارجی یا رفت و آمد به
ویلاهای شمال کشورند .
روزنامه خراسان نوشت:جوان ۲۱
ساله اي که به اتهام دستبرد اينترنتي به حساب بانکي متصديان چند کافي نت در مشهد
توسط مأموران پليس فتاي خراسان رضوي دستگير شده است پس از آن که به سوالات قاضی
ويژه جرايم رايانه اي مشهد درباره اتهام خود پاسخ داد به بيان ماجراي زندگي اش
پرداخت و گفت: هميشه در دوران تحصيلم شاگرد اول کلاس و مدرسه بودم. به خاطر هوش
سرشارم همواره مورد توجه معلمانم قرار مي گرفتم، اما هيچ گاه به دنبال حرفه آموزي
و يا اشتغال نبودم به همين دليل هم هميشه نگاهم به دستان پدرم بود تا مبلغي از
دستمزد کارگري اش را به من بدهد. برادرم نيز شرايطي مشابه من داشت. او هم به دنبال
کار نبود و تنها به درس و کتابش فکر مي کرد.دوران متوسطه را که پشت سر گذاشتم با
رتبه تک رقمي در کنکور سراسري پذيرفته شدم و اين گونه بود که در رشته روان شناسي
ادامه تحصيل دادم حتي در همين روزها دستگاه هايي براي واکنش هاي عصبي اختراع کردم
که نمونه مشابه آن فقط در يک کشور وجود داشت.همه اين ها در شرايطي بود که ديگر پدرم
نمي توانست براي ادامه تحصيل و يا مخارج ديگرمان پولي به من و برادرم بدهد. روزها
مي گذشت تا اين که به فکر سرقت از حساب اينترنتي ديگران افتادم. به اين منظور کيفي
خريدم و گوشه اي از آن را طوري سوراخ کردم که دوربين گوشي همراه در آن روزنه، قرار
گيرد سپس با اين ترفند به متصديان کافي نت ها مراجعه و عنوان مي کردم قصد خريد
جزوات دانشگاهي را از طريق اينترنت دارم، اما کارت من رمز دوم ندارد و به اين
ترتيب با دادن مبلغ ۵۰ هزار تومان به صورت نقدي به متصدي کافي نت از او مي خواستم
تا از حساب اينترنتي خودش مبلغ خريد را پرداخت کند.در
همين حال و هنگامي که متصدي فروشگاه رمزهاي بانکي اش را وارد سيستم مي کرد من هم
با گوشي داخل کيف از شماره هاي رمز او عکس مي گرفتم و سپس با مراجعه به فروشگاه
هاي لوازم رايانه و به صورت اينترنتي از حساب بانکي متصديان کافي نت ها به خريد
لوازم رايانه اقدام مي کردم. اما در آخرين خريد متصدي فروشگاه لوازم رايانه اي به
من مظنون شد و اصرار داشت تا آدرس منزل را براي ارسال لوازم خريداري شده در
اختيارش بگذارم. من که در برابر اصرارهاي او دست و پايم را گم کرده بودم بالاخره
آدرسي دروغين را به او دادم و سپس از برادرم خواستم تا به محل قرار در آدرس دروغين
برود و لوازم را تحويل بگيرد اما متصدي فروشگاه ماجرا را به پليس گزارش کرده بود و
بدين ترتيب با دستگيري برادرم من هم دستگير شدم.