اوین نامه ی کیهان 4 شنبه 12 خرداد ماه سال 1395
يادداشت روز اوین نامه ی کیهان "دو بال پرواز امام "
در آستانه سالگرد رحلت جانسوز حضرت امام خميني - قدس سره- قرار گرفته ايم. هر سال در چنين روزهايي تپش قلب بسياري از مردم جهان تندتر مي زند. مردي آسماني که آمد و جهان را براي محرومين امن تر کرد و متقابلابراي مستکبران، جهان ناامن تر شد.
درخصوص امام و آثار وجودي ايشان سخن بسيار است اما در اين ميان آنچه در زمانه ما توجه برانگيزتر است، نقش امام در بر هم زدن نقشه استکبار عليه ملت ها بود.
وقتي امام انقلاب اسلامي خود را با بهره گيري از محروم ترين اقشار اجتماعي و فراموش شده ترين ايدئولوژي به پيروزي رسانيد تا مدت ها عمق اقدامي که امام انجام داده بود، مکشوف نبود در اين ميان معدودي از انديشمندان به عمق انقلاب امام پي برده و اظهار کرده بودند. يکي از اين شخصيت ها «فرانسيس فوکوياما» انديشمند ژاپني الاصل آمريکا بود که در همان زمان نوشت: «با آيت الله خميني جهان دگرگون خواهد شد».
«مردمي مستضعف» و «ايدئولوژي فراموش شده» در زمانه اي که کمونيسم با ضرباهنگ «پرولتاريا» و «ايدئولوژي انقلابي» آمده بود و حداقل از ميانه دهه 1950 از دل و دماغ ها افتاده بود، باور کردني نبود. موج مقابله با ايدئولوژي حتي در ايران خيلي بالابود و توده گرايي نوعي انديشه کفرآلود تلقي مي گرديد. امام دقيقا از منظر توده و دين وارد عمل شد. امام البته در پي آن نبود که ايدئولوژي و راه حل بلوک شرق را بازنويسي کند و يا به احياء آن مدد برساند و دقيقا از اين رو بود که هر چه نهضت امام جلوتر آمد از فروغ کمونيسم و راه حل هاي آن کاسته شد. امام با مردم گرايي و ايدئولوژي يک جبهه منسجم ساخت و بر بسياري از مناسبات و قرار و مدارهاي مستحکم اثر گذاشت و از اين رو به تعبير فوکوياما، جهاني را تغيير داد.
به ميدان آوردن «محرومان و پابرهنه ها» که بعدها مستضعفين خطاب مي شدند، اولاامکان انحراف را از انقلاب گرفت. چرا که اگر بار انقلاب به جز «آنها» بر دوش نخبگان يا گروهي خاص از مردم قرار مي گرفت، امکان داشت اين ها که به هر حال گروهي محدود بودند به زودي از مقاومت دست بردارند و دنبال مطالبات کمرشکن خود از انقلاب برآيند ثانيا تکيه بر توده هاي عادي و محروم جامعه موج عظيمي از ملت ها را در جاهاي مختلف دنيا به ميدان آورد و به عمق عظيمي کمک کرد.
امام از «ايدئولوژي» - و به عبارت واضح تر، اسلام انقلابي - يک بنياد رسوخ ناپذير ساخت و ساختن چنين بنايي در زمانه اي که ايدئولوژي ضدارزش به حساب مي آمد و هر ايدئولوژي گرايي به عنوان دگماتيسم - ايستايي- معرفي مي شد، خيلي شهامت و توانمندي مي خواست. امام با آن جمله معروف که: «ما سر اسلام دعوا داريم» مبدا مناقشات در محيط داخلي را روي مقوله حاکميت اسلام قرار داد و از اين مسير تلاش کرد تا خورده موضوعاتي که برجسته سازي آنان مي توانست، انقلاب و روح انقلابي آن را تضعيف کرد، و به محاق برد، به حاشيه ببرد. امام در اين هدفگذاري کاملاموفق شد. براي اينکه عظمت اين موفقيت امام مشخص شود، نگاهي به پيشرفت اين پروسه در زمان مشروطيت بيندازيم. در آن زمان هم ايدئولوژي به عنوان راهي براي اصلاح امور اجتماعي کشور مطرح گرديد، اما يک جريان روشنفکري که در آن زمان خيلي ستبر هم نبود توانست در مقابل ايدئولوژي گرايي ديني علماي مشروطه، يک جريان به وجود آورد و ايدئولوژي را به حاشيه برد و بعضي از ايدئولوژي گرايان را با دار مواجه کرد! در دوره نهضت حضرت امام، آن جريان روشنفکري بسيار گسترده تر و قوي تر شده بود و وسايل متنوع ارتباط جمعي را در اختيار داشت اما حضرت امام با هوشمندي خاص خود پروسه اسلام گرايي را در ايران به ثمر رساند و همه طيف هاي معاند و منحرف را ناکام گذاشت.
از يک منظر مي توانيم بگوئيم «مستضعف گرايي» و «ايدئولوژي گرايي» دو عنصر مکمل همديگر بودند به گونه اي که مستضعفان با تکيه امام به ايدئولوژي و اسلام انقلابي در انقلاب به مصادر مهم دست پيدا کرده و عملاً مانع سيطره جريانهاي منحرف شدند و از سوي ديگر به ميدان آمدن محرومان سبب گسترش اسلام انقلابي شد به گونه اي که انواع ديگري از اسلام ها که حضرت امام گاهي آن ها را «اسلام آمريکايي» و گاهي «اسلام متحجرين» خطاب مي کرد، به حاشيه رفتند.
حضرت امام تا آخرين روزهاي حيات طيبه خود روي اين دو عنصر حساسيت ويژه اي داشتند و بر اين اساس بود که آن نداي تاريخي سر داده شد: «تا من زنده هستم نخواهم گذاشت ليبرال ها بر اين مملکت حاکم شوند» و توصيه مي کردند که «نگذاريد انقلاب بدست نااهلان و نامحرمان بيفتد». الان هم اگر مشکلات کشور را کالبدشکافي کنيم درمي يابيم که اگر در جايي ضربه اي خورده ايم به واسطه غفلت از يکي از اين دو عنصر يا هر دوي آن هاست. پاسداشت توده هاي محروم و مستضعف در اين بود که منافع و مصالح اين طبقه نسبت به طبقات ديگر ترجيح داشته باشد اما زماني که از يک سو مي شنويم بعضي از خانواده ها توانايي پرداخت پول ويزيت پزشک و دارو را ندارند و از طرف ديگر مي شنويم که در يک سازمان دولتي، حقوق هاي 80 ميليون توماني پرداخت مي شود و وزير مربوطه به جاي آنکه ناراحت شود، افشاي اين زياده خواهي را بازي با آبروي مسلمان و افراد خدمتگزار معرفي مي کند، درمي يابيم که از عمل به توصيه امام تا چه اندازه فاصله گرفته ايم. کما اينکه در بحث «ايدئولوژي» و به عبارت واضح تر «اسلام انقلابي» هم وقتي تخطئه علني آن را از سوي يک مقام عاليرتبه کشور مشاهده مي کنيم، درمي يابيم که از دغدغه هاي آن امام راحل فاصله بسياري گرفته ايم.
امروز در عرصه خارجي نيز به همين دو عنصر بشدت نياز داريم کما اينکه در خارج نيز اين دو توسط همان ها که در داخل به محاق برده شده، کنار گذاشته شده است. امروز تلاش گسترده اي در دستگاه هاي رسمي کشور براي برقراري ارتباطات رسمي- سطح دولتي- صورت مي گيرد که در جاي خود شايسته تشکر هم مي باشد ولي وقتي همان ها که اين همه همت را براي ارتباط گيري با دولت ها مصروف مي دارند، ارتباط با ملت ها را برنمي تابند، نگران مي شوند. وقتي در برقراري رابطه با رژيم سعودي آنقدر تلاش صورت مي گيرد که تو گويي ايران العياذبالله گدايي رابطه با سعودي مي کند و در همان حال سراغي از چند ميليون شهروند مظلوم اين کشور گرفته نمي شود تا مبادا متهم به شيعه گرايي نشويم، انسان نگران مي شود. به همان ميزان که فراموشي مستعضفان و محرومان در داخل مذموم است در صحنه خارجي نيز مذموم و خسارت بار است. وقتي در عرصه تفکر انقلابي، جنبش هاي اسلام گرا و غيراسلام گرا را هر کدام با انگي و علامتي مي نوازند و در نهايت اين تئوري را بدست مي دهند که: «منافع کشور درتوسعه روابط با لائيک هاي جهان اسلام است و تقويت جناح هاي دين مدار، آنان را در مقابل ما قرار مي دهد»، جاي نگراني جدي دارد.
جداي از اين بحث در فضاي خارجي، توده هاي فقير بشدت هوادار انقلاب اسلامي بوده و از انواعي از اسلام هاي بدلي - اسلام وهابي و اسلام ليبرال- رويگردان هستند و توجه به نقش ايدئولوژي و ايده هاي انقلابي در جاي جاي جهان مشاهده مي شود. نويسنده: سعدالله زارعي
درخصوص امام و آثار وجودي ايشان سخن بسيار است اما در اين ميان آنچه در زمانه ما توجه برانگيزتر است، نقش امام در بر هم زدن نقشه استکبار عليه ملت ها بود.
وقتي امام انقلاب اسلامي خود را با بهره گيري از محروم ترين اقشار اجتماعي و فراموش شده ترين ايدئولوژي به پيروزي رسانيد تا مدت ها عمق اقدامي که امام انجام داده بود، مکشوف نبود در اين ميان معدودي از انديشمندان به عمق انقلاب امام پي برده و اظهار کرده بودند. يکي از اين شخصيت ها «فرانسيس فوکوياما» انديشمند ژاپني الاصل آمريکا بود که در همان زمان نوشت: «با آيت الله خميني جهان دگرگون خواهد شد».
«مردمي مستضعف» و «ايدئولوژي فراموش شده» در زمانه اي که کمونيسم با ضرباهنگ «پرولتاريا» و «ايدئولوژي انقلابي» آمده بود و حداقل از ميانه دهه 1950 از دل و دماغ ها افتاده بود، باور کردني نبود. موج مقابله با ايدئولوژي حتي در ايران خيلي بالابود و توده گرايي نوعي انديشه کفرآلود تلقي مي گرديد. امام دقيقا از منظر توده و دين وارد عمل شد. امام البته در پي آن نبود که ايدئولوژي و راه حل بلوک شرق را بازنويسي کند و يا به احياء آن مدد برساند و دقيقا از اين رو بود که هر چه نهضت امام جلوتر آمد از فروغ کمونيسم و راه حل هاي آن کاسته شد. امام با مردم گرايي و ايدئولوژي يک جبهه منسجم ساخت و بر بسياري از مناسبات و قرار و مدارهاي مستحکم اثر گذاشت و از اين رو به تعبير فوکوياما، جهاني را تغيير داد.
به ميدان آوردن «محرومان و پابرهنه ها» که بعدها مستضعفين خطاب مي شدند، اولاامکان انحراف را از انقلاب گرفت. چرا که اگر بار انقلاب به جز «آنها» بر دوش نخبگان يا گروهي خاص از مردم قرار مي گرفت، امکان داشت اين ها که به هر حال گروهي محدود بودند به زودي از مقاومت دست بردارند و دنبال مطالبات کمرشکن خود از انقلاب برآيند ثانيا تکيه بر توده هاي عادي و محروم جامعه موج عظيمي از ملت ها را در جاهاي مختلف دنيا به ميدان آورد و به عمق عظيمي کمک کرد.
امام از «ايدئولوژي» - و به عبارت واضح تر، اسلام انقلابي - يک بنياد رسوخ ناپذير ساخت و ساختن چنين بنايي در زمانه اي که ايدئولوژي ضدارزش به حساب مي آمد و هر ايدئولوژي گرايي به عنوان دگماتيسم - ايستايي- معرفي مي شد، خيلي شهامت و توانمندي مي خواست. امام با آن جمله معروف که: «ما سر اسلام دعوا داريم» مبدا مناقشات در محيط داخلي را روي مقوله حاکميت اسلام قرار داد و از اين مسير تلاش کرد تا خورده موضوعاتي که برجسته سازي آنان مي توانست، انقلاب و روح انقلابي آن را تضعيف کرد، و به محاق برد، به حاشيه ببرد. امام در اين هدفگذاري کاملاموفق شد. براي اينکه عظمت اين موفقيت امام مشخص شود، نگاهي به پيشرفت اين پروسه در زمان مشروطيت بيندازيم. در آن زمان هم ايدئولوژي به عنوان راهي براي اصلاح امور اجتماعي کشور مطرح گرديد، اما يک جريان روشنفکري که در آن زمان خيلي ستبر هم نبود توانست در مقابل ايدئولوژي گرايي ديني علماي مشروطه، يک جريان به وجود آورد و ايدئولوژي را به حاشيه برد و بعضي از ايدئولوژي گرايان را با دار مواجه کرد! در دوره نهضت حضرت امام، آن جريان روشنفکري بسيار گسترده تر و قوي تر شده بود و وسايل متنوع ارتباط جمعي را در اختيار داشت اما حضرت امام با هوشمندي خاص خود پروسه اسلام گرايي را در ايران به ثمر رساند و همه طيف هاي معاند و منحرف را ناکام گذاشت.
از يک منظر مي توانيم بگوئيم «مستضعف گرايي» و «ايدئولوژي گرايي» دو عنصر مکمل همديگر بودند به گونه اي که مستضعفان با تکيه امام به ايدئولوژي و اسلام انقلابي در انقلاب به مصادر مهم دست پيدا کرده و عملاً مانع سيطره جريانهاي منحرف شدند و از سوي ديگر به ميدان آمدن محرومان سبب گسترش اسلام انقلابي شد به گونه اي که انواع ديگري از اسلام ها که حضرت امام گاهي آن ها را «اسلام آمريکايي» و گاهي «اسلام متحجرين» خطاب مي کرد، به حاشيه رفتند.
حضرت امام تا آخرين روزهاي حيات طيبه خود روي اين دو عنصر حساسيت ويژه اي داشتند و بر اين اساس بود که آن نداي تاريخي سر داده شد: «تا من زنده هستم نخواهم گذاشت ليبرال ها بر اين مملکت حاکم شوند» و توصيه مي کردند که «نگذاريد انقلاب بدست نااهلان و نامحرمان بيفتد». الان هم اگر مشکلات کشور را کالبدشکافي کنيم درمي يابيم که اگر در جايي ضربه اي خورده ايم به واسطه غفلت از يکي از اين دو عنصر يا هر دوي آن هاست. پاسداشت توده هاي محروم و مستضعف در اين بود که منافع و مصالح اين طبقه نسبت به طبقات ديگر ترجيح داشته باشد اما زماني که از يک سو مي شنويم بعضي از خانواده ها توانايي پرداخت پول ويزيت پزشک و دارو را ندارند و از طرف ديگر مي شنويم که در يک سازمان دولتي، حقوق هاي 80 ميليون توماني پرداخت مي شود و وزير مربوطه به جاي آنکه ناراحت شود، افشاي اين زياده خواهي را بازي با آبروي مسلمان و افراد خدمتگزار معرفي مي کند، درمي يابيم که از عمل به توصيه امام تا چه اندازه فاصله گرفته ايم. کما اينکه در بحث «ايدئولوژي» و به عبارت واضح تر «اسلام انقلابي» هم وقتي تخطئه علني آن را از سوي يک مقام عاليرتبه کشور مشاهده مي کنيم، درمي يابيم که از دغدغه هاي آن امام راحل فاصله بسياري گرفته ايم.
امروز در عرصه خارجي نيز به همين دو عنصر بشدت نياز داريم کما اينکه در خارج نيز اين دو توسط همان ها که در داخل به محاق برده شده، کنار گذاشته شده است. امروز تلاش گسترده اي در دستگاه هاي رسمي کشور براي برقراري ارتباطات رسمي- سطح دولتي- صورت مي گيرد که در جاي خود شايسته تشکر هم مي باشد ولي وقتي همان ها که اين همه همت را براي ارتباط گيري با دولت ها مصروف مي دارند، ارتباط با ملت ها را برنمي تابند، نگران مي شوند. وقتي در برقراري رابطه با رژيم سعودي آنقدر تلاش صورت مي گيرد که تو گويي ايران العياذبالله گدايي رابطه با سعودي مي کند و در همان حال سراغي از چند ميليون شهروند مظلوم اين کشور گرفته نمي شود تا مبادا متهم به شيعه گرايي نشويم، انسان نگران مي شود. به همان ميزان که فراموشي مستعضفان و محرومان در داخل مذموم است در صحنه خارجي نيز مذموم و خسارت بار است. وقتي در عرصه تفکر انقلابي، جنبش هاي اسلام گرا و غيراسلام گرا را هر کدام با انگي و علامتي مي نوازند و در نهايت اين تئوري را بدست مي دهند که: «منافع کشور درتوسعه روابط با لائيک هاي جهان اسلام است و تقويت جناح هاي دين مدار، آنان را در مقابل ما قرار مي دهد»، جاي نگراني جدي دارد.
جداي از اين بحث در فضاي خارجي، توده هاي فقير بشدت هوادار انقلاب اسلامي بوده و از انواعي از اسلام هاي بدلي - اسلام وهابي و اسلام ليبرال- رويگردان هستند و توجه به نقش ايدئولوژي و ايده هاي انقلابي در جاي جاي جهان مشاهده مي شود. نويسنده: سعدالله زارعي