چه باید کرد؟! 12 خرداد -95
تمام مشکلات کشور و ملت از زمانی شروع شد که خمینی دجال عوامفریب بی احساس
وارد تهران شد و به بهشت زهرا رفت و شروع به سخنرانی دروغ رد ووعده حکومت مستعفان وپابرهنگان
داد و شاه را متهم کرد که باپدرش گورستان
ها راآباد کردند .در ادامه افتصاد که اکنون دچار بحران و رکود شده به خر حواله داد
و سفارت خانه آمریکا ا شغال کرد و دانشگاه
ها رابست وتعطیل نمود .جنگ خانمانسوز 8 ساله را موهبت الهی نامید و ارتجاع
وتروریسم وجنگ افروزی و بحران را زیر چتر انقلاب صادر کرد... ولی حال ادعا شده نسل ما که همه هویت و شخصیت خود را مدیون آن بزرگمرد کمنظیر
الهی است، نگفتن و ننوشتن از او هم جفا در حق بنیانگذار انقلاب و هم ظلم به روح
سرکش و بیقرار خودمان میباشد!!!
ایامی در راه است که تمام و کمال از آن امام عزیز راحل(ره) میباشد. از طرفی برای نسل ما که همه هویت و شخصیت خود را مدیون آن بزرگمرد کمنظیر الهی است، نگفتن و ننوشتن از او هم جفا در حق بنیانگذار انقلاب و هم ظلم به روح سرکش و بیقرار خودمان میباشد، از طرف دیگر صاحب این قلم نمیداند نوشتن از سیره و روش زندگی و رهبری مردی که یادآوری خاطراتش بیشباهت به رویاپردازی برای آنانی که او را ندیده و نمیشناسند، نیست. چقدر میتواند مفید باشد؟
برای نسلی که در شرایط فعلی جامعه با مسائل و مشکلات آزاردهندهای در جدال است که انصافاً شایستهاش نیست و آنچه از اسلام و جمهوری اسلامی در مقام عمل بویژه در حوزه اخلاق و فرهنگ و البته اقتصاد و معیشت و فاصلههای عجیب طبقاتی مشاهده میکند، خواندن و شنیدن از امام و یاران او، موجب بروز تناقض بیشتر نمیشود؟ برای این نسل که هرچه از ارزشها و اصول اولیه انقلاب اسلامی گفته شود بلافاصله در مقام مقایسه با اوضاع فعلی آنرا خدشهدار میکنند. نوشتن بهتر است یا خاموش ماندن؟ قلم به کدام سو برود؟
اگر نسل جدید میخواهد بداند چطور نسل قدیم رهبری امام خمینی(ره) را پذیرفتند و شاه را سرنگون کردند، مگر چاره دیگری هست که گفته شود اهداف و ارزشها و آیندهای که امام ترسیم میکرد، دلیل اصلی اقبال متن مردم و طلاب و دانشجویان و نخبگان جامعه بود؟ او میگفت:
- آنان که ما را متهم به ارتجاع میکنند بدانند ما میخواهیم به عدالت 1400 سال پیش برگردیم، دولت استبدادی را نمیتوان حکومت اسلامی خواند، اسلام با استبداد و خودکامگی جمع نمیشود. ما نیامدهایم جای شاه و مثل شاه بنشینیم. شخص اول حکومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است. در امور اسلام اجازه نمیدهد کسانی بر مردم سلطه پیدا کنند که حق آزادی را از آنها سلب نمایند.
- باید اختیارات دست مردم باشد، قانون این است. عقل این است. حقوق بشر این است که سرنوشت هرآدمی باید به دست خودش باشد، هیچ سازمان و حکومتی به اندازه اسلام ملاحظه حقوق بشر را نکرده است، آزادی و دموکراسی به تمام معنا در حکومت اسلامی است. میزان رای ملت است.
- امور فانی و باطل دنیا، ارزش آن را ندارد که به خاطرش با هم دعوا کنید، از اختلاف بپرهیزید، خدا همه جا هست اگر خلافی بکنیم در محضر خدا خلاف کرده ایم. وحدت کلمه رمز پیروزی شماست، اگر متحد باشید از خارج هیچ ضرری به شما نمیرسد.
- این زاغهنشینان و طبقه محروم بود که ما را به پیروزی رساند، برای رفاه حال آنان که در طول تاریخ ستم شاهی در رنج و زحمت بودند، کوشش کنید اگر روزی از پشتیبانی آنان محروم شدید، کنار گذاشته میشوید.
- خدا نکند قبل از آنکه انسان خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را میبازد و هم آن شخصیت بزرگ تاریخ معاصر بود که خطاب به روحانیون و علما میگفت: اگر خدای ناخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کردهاند و رفتوآمدشان مناسب شان روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دستدادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.
امام با انقلاب عظیم اسلامی و سرنگونی رژیم شاهنشاهی، فرضیه جدایی دین از سیاست و عدم تواناییاش برای اداره جامعه و حکومت را بیاعتبار ساخت و انصافاً در عرصه بینالملل و دفاع از ملتهای مستضعف و استقلال بیچون و چرا. این توانایی مشهود است ولی چرا این همت در عرصه داخلی آنچنان نبود که امام میخواست و آن نشد که هدف او بود؟ آیا ما جامعهای را میخواستیم که پس از 37 سال بر پرده بزرگ و تمام نمای سینمای آن. هرروز شاهد صحنههای تلخی از اختلافات و درگیریهای بزرگان و مسئولان کشور و پنجه به صورت یکدیگر کشیدن باشیم؟ آیا مشاهده کاخهای برافراشته و اشرافیت ناشی از رانتخواری و فساد دولتی در کنار سفرههای محقر محرومین، آرمان امام بود؟ بر سفرهای سرشار از نعمتهای بیکران الهی نشستهایم ولی از معضل بیکاری و فقر و... رنج میبریم. باید پاسخ نسلی که از امام و اهداف او میپرسد که پس چه شد آن آرمانها؟ را چه باید داد؟ اگر آنان این نابسامانیها را فقط از عدم لیاقت بعضی مسئولان میدانستند، اشکالی نداشت، آنچه آزادهنده و هراسآور است، علتهای اصلی را به خود انقلاب و حتی اسلام نسبتدادن میباشد، همان نتیجهای که امام عزیز راحل، همواره ما را از آن روزگار میترسانید، اگر از امام و آرمانهای او بگوئیم و بنویسیم تا حق آنا عزیز ادا شود و قضاوت غلطی راجع به او و آنچه انجام داد، صورت نگیرد، در جواب اینگونه مقایسهکردنها که شرح تفاوتهای رهنمودهای ایشان با وضع بخشی از کشور است. متهم به سیاهنمایی میشویم - غافل از آنکه سیاهنمایی مخفیکردن واقعیات و نپرداختن به علتهاست و شرح آن سبب تقویت و ادامه راه درست انقلاب میشود – و اگر هم ساکت بمانیم، از درون بشدت ملامت میشویم که سالگرد امام آمد و تو خاموش بودی، راستی چه باید کرد؟
احمد حسینی
8/3/95
ایامی در راه است که تمام و کمال از آن امام عزیز راحل(ره) میباشد. از طرفی برای نسل ما که همه هویت و شخصیت خود را مدیون آن بزرگمرد کمنظیر الهی است، نگفتن و ننوشتن از او هم جفا در حق بنیانگذار انقلاب و هم ظلم به روح سرکش و بیقرار خودمان میباشد، از طرف دیگر صاحب این قلم نمیداند نوشتن از سیره و روش زندگی و رهبری مردی که یادآوری خاطراتش بیشباهت به رویاپردازی برای آنانی که او را ندیده و نمیشناسند، نیست. چقدر میتواند مفید باشد؟
برای نسلی که در شرایط فعلی جامعه با مسائل و مشکلات آزاردهندهای در جدال است که انصافاً شایستهاش نیست و آنچه از اسلام و جمهوری اسلامی در مقام عمل بویژه در حوزه اخلاق و فرهنگ و البته اقتصاد و معیشت و فاصلههای عجیب طبقاتی مشاهده میکند، خواندن و شنیدن از امام و یاران او، موجب بروز تناقض بیشتر نمیشود؟ برای این نسل که هرچه از ارزشها و اصول اولیه انقلاب اسلامی گفته شود بلافاصله در مقام مقایسه با اوضاع فعلی آنرا خدشهدار میکنند. نوشتن بهتر است یا خاموش ماندن؟ قلم به کدام سو برود؟
اگر نسل جدید میخواهد بداند چطور نسل قدیم رهبری امام خمینی(ره) را پذیرفتند و شاه را سرنگون کردند، مگر چاره دیگری هست که گفته شود اهداف و ارزشها و آیندهای که امام ترسیم میکرد، دلیل اصلی اقبال متن مردم و طلاب و دانشجویان و نخبگان جامعه بود؟ او میگفت:
- آنان که ما را متهم به ارتجاع میکنند بدانند ما میخواهیم به عدالت 1400 سال پیش برگردیم، دولت استبدادی را نمیتوان حکومت اسلامی خواند، اسلام با استبداد و خودکامگی جمع نمیشود. ما نیامدهایم جای شاه و مثل شاه بنشینیم. شخص اول حکومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است. در امور اسلام اجازه نمیدهد کسانی بر مردم سلطه پیدا کنند که حق آزادی را از آنها سلب نمایند.
- باید اختیارات دست مردم باشد، قانون این است. عقل این است. حقوق بشر این است که سرنوشت هرآدمی باید به دست خودش باشد، هیچ سازمان و حکومتی به اندازه اسلام ملاحظه حقوق بشر را نکرده است، آزادی و دموکراسی به تمام معنا در حکومت اسلامی است. میزان رای ملت است.
- امور فانی و باطل دنیا، ارزش آن را ندارد که به خاطرش با هم دعوا کنید، از اختلاف بپرهیزید، خدا همه جا هست اگر خلافی بکنیم در محضر خدا خلاف کرده ایم. وحدت کلمه رمز پیروزی شماست، اگر متحد باشید از خارج هیچ ضرری به شما نمیرسد.
- این زاغهنشینان و طبقه محروم بود که ما را به پیروزی رساند، برای رفاه حال آنان که در طول تاریخ ستم شاهی در رنج و زحمت بودند، کوشش کنید اگر روزی از پشتیبانی آنان محروم شدید، کنار گذاشته میشوید.
- خدا نکند قبل از آنکه انسان خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را میبازد و هم آن شخصیت بزرگ تاریخ معاصر بود که خطاب به روحانیون و علما میگفت: اگر خدای ناخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کردهاند و رفتوآمدشان مناسب شان روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دستدادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.
امام با انقلاب عظیم اسلامی و سرنگونی رژیم شاهنشاهی، فرضیه جدایی دین از سیاست و عدم تواناییاش برای اداره جامعه و حکومت را بیاعتبار ساخت و انصافاً در عرصه بینالملل و دفاع از ملتهای مستضعف و استقلال بیچون و چرا. این توانایی مشهود است ولی چرا این همت در عرصه داخلی آنچنان نبود که امام میخواست و آن نشد که هدف او بود؟ آیا ما جامعهای را میخواستیم که پس از 37 سال بر پرده بزرگ و تمام نمای سینمای آن. هرروز شاهد صحنههای تلخی از اختلافات و درگیریهای بزرگان و مسئولان کشور و پنجه به صورت یکدیگر کشیدن باشیم؟ آیا مشاهده کاخهای برافراشته و اشرافیت ناشی از رانتخواری و فساد دولتی در کنار سفرههای محقر محرومین، آرمان امام بود؟ بر سفرهای سرشار از نعمتهای بیکران الهی نشستهایم ولی از معضل بیکاری و فقر و... رنج میبریم. باید پاسخ نسلی که از امام و اهداف او میپرسد که پس چه شد آن آرمانها؟ را چه باید داد؟ اگر آنان این نابسامانیها را فقط از عدم لیاقت بعضی مسئولان میدانستند، اشکالی نداشت، آنچه آزادهنده و هراسآور است، علتهای اصلی را به خود انقلاب و حتی اسلام نسبتدادن میباشد، همان نتیجهای که امام عزیز راحل، همواره ما را از آن روزگار میترسانید، اگر از امام و آرمانهای او بگوئیم و بنویسیم تا حق آنا عزیز ادا شود و قضاوت غلطی راجع به او و آنچه انجام داد، صورت نگیرد، در جواب اینگونه مقایسهکردنها که شرح تفاوتهای رهنمودهای ایشان با وضع بخشی از کشور است. متهم به سیاهنمایی میشویم - غافل از آنکه سیاهنمایی مخفیکردن واقعیات و نپرداختن به علتهاست و شرح آن سبب تقویت و ادامه راه درست انقلاب میشود – و اگر هم ساکت بمانیم، از درون بشدت ملامت میشویم که سالگرد امام آمد و تو خاموش بودی، راستی چه باید کرد؟
احمد حسینی
8/3/95