کاری که ارتشبد ازهاری برای استعفا کرد۱۰-دی-۱۴۰۰
سی و یکمین نخستوزیر دوران حکومت محمدرضا شاه پهلوی که به دستور او به این سمت منصوب شد ۱۶ روز قبل از فرار سلطانِ پهلوی از ایران از این سمت استعفا داد و سه روز بعد بعد راهی امریکا شد، اما شیوه او برای استعفا جالب توجه بود.
به گزارش ایسنا، امروز دهم دی ماه چهل و سومین سالروز استعفای ارتشبد غلامرضا ازهاری از پست نخست وزیری در سال ۱۳۵۷ است.
حکومت نظامیهای پیدرپی و به رگبار بستن مردم به بهانههای مختلف در کوچهها و خیابانها، شدت گرفتن نارضایتیهای عمومی از حکومت، بینتیجه ماندن رفتار پادگانی با مردم و تامین نشدن نظر آمریکاییها و محمدرضا شاه راهی برایش باقی نگذاشت.
بهترین راه برای خالی کردن شانه از حجم انتظارات و توقعات حکومت و فرار از آتش نفرت عمومی، تظاهر به حمله قلبی در جلسه رسمی سوم دی هیات دولت بود. مَکری که با همراهی دکتر یوسفی، دکتر دفتر نخستوزیری و دستور ممنوعالملاقاتی کامل شد.
ارتشبد حسین فردوست، رییس سازمان بازرسی شاهنشاهی در خاطرهای از شگرد ازهاری گفت: «به هر حال، روزی نخستوزیرِ جسور در جلسه هیات دولت ناراحتی قلبی پیدا کرد و به زمین افتاد و او را به طبقه بالای نخستوزیری بردند و خواباندند و دکتر یوسفی ملاقات با او را منع کرد. به نظر من غش ازهاری، غش سیاسی بود چون جرات آن را نداشت که خواسته محمدرضا را انجام دهد و با مشاهدات و اطلاعات خود به خوبی میفهمید که هیچ دولتی قادر به جلوگیری از انقلاب مردمی در آن برهه از زمان نیست، بهترین راه را غش کردن و تمارض تشخیص داد.»
ازهاری که یک هفته از مجموع ۵۵ روز عمر نخستوزیریاش بیمار بود، دهم دی ۱۳۵۷ استعفا داد. خبرگزاری پارس و رادیو لندن فردای استعفا اعلام کردند: «شب گذشته، ارتشبد ازهاری استعفای خود را به پیشگاه شاهنشاه آریامهر تقدیم کرد. گفته شد که به علت کسالت ارتشبد ازهاری یکی از معاونان ایشان، تا تشکیل دولت آینده، امور کشور را اداره خواهد کرد.»
همزمان شاپور بختیار اعلام کرد که سرگرم مطالعه تشکیل یک دولت غیرنظامی است. او پنج روز بعد در تاریخ ۱۶ دی به عنوان نخست وزیر جدید معرفی شد و کابینهاش را در کاخ نیاوران به شاه معرفی کرد.
غلامرضا ازهاری در تاریخ ۱۴ دی چهار روز بعد از استعفا همراهِ ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمین ارتش شاهنشاهی از کشور خارج شد و برای درمان به امریکا رفت. اگرچه برخلاف اویسی در خارج از کشور فعالیت سیاسی نداشت، اما با هژبر یزدانی از چهرههای سرشناس اقتصادی دوران پهلوی در تأسیس یک بانک در کاستاریکا همکاری کرد و سرانجام در ۱۴ آبان ۱۳۸۰ در شهرستان فرفکس ایالت ویرجینیای امریکا در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
غلامرضا کیست؟
غلامرضا در سال ۱۲۸۸ در شیراز متولد شد. او بعد از رسیدن به سن درس، به مکتبخانه رفت و آموزش مقدماتی را فرا گرفت و مقطع دبیرستان را با دریافت دیپلم به پایان برد و در سن ۲۴ سالگی در سال ۱۳۱۲ با موفقیت در آزمون دانشکده افسری به این دانشگاه راه یافت.
غلامرضا در سال ۱۳۱۳ مفتخر به دریافت درجه ستوان دومی شد و با این درجه به استخدام ارتش گارد شاهنشاهی درآمد. او تا سال ۱۳۱۶ که در پست معاونت فرماندهی دژبان مرکز منصوب شد، موفق به اخذ درجه سرهنگی شد.
سرهنگ ازهاری ۱۲ سال بعد برای گذراندن دوره آموزش عالی نظامی به کالج فرماندهی ارتش آمریکا اعزام شد و دو سال بعد به ایران بازگشت و در سال ۱۳۳۰ دوره یک ساله فرماندهی ستاد را در دانشگاه جنگ سپری کرد و به درجه سرتیپی ارتقاء یافت. تسلط بر زبان انگلیسی، معلومات بالای نظامی و روحیه انعطافپذیر غلامرضا ازهاری از او چنان ارتشیِ فرمانبرداری ساخت که به سرعت توانست مدارج علمی و مدالهای نظامی رنگارنگ بسیاری را طی مدت خدمتش به رژیم پهلوی به دست آورد.
نشان درجه یک و دو همایونی، نشانهای لیاقت، افتخار، خدمت، کوشش، ورزش، سپاس، پاس، ۲۸ مرداد و سنتو و پستهای سازمانی نظیر فرماندهی، ریاست دانشگاه نظامی نیروی زمینی و ریاست رکن یک و آجودانی مخصوص شاه از جمله دستاوردهای دوران خدمت سرتیپ ازهاری بود.
او پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که ارتش زیر نظر مستشاران آمریکایی اداره میشد به دفعات به آمریکا اعزام شد و دورههای ستاد و اطلاعات را پشت سر گذاشت.
سرتیپ ازهاری در سال ۱۳۳۶ به فرماندهی لشکر کرمان و مدتی بعد به فرماندهی لشکر سبزوار منصوب شد و به دلیل خوشخدمتیهای بسیار در سال ۱۳۳۸ به درجه سرلشکری ارتقاء یافت و به فرماندهی دانشکده جنگ منصوب شد. سرلشکر ازهاری سه سال بعد به ستاد فرماندهی نیروی زمینی منتقل شد و در سال ۱۳۴۲ با درجه سپهبدی به فرماندهی سپاه غرب کشور منصوب شد.
او در سال ۱۳۴۵ نماینده نظامی ایران در گروه نمایندگان پیمان نظامی سنتو و از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ جانشین رییس ستاد ارتش شد. سپهبد ازهاری در دوره ریاست ارتشبد فریدون جم بر ستاد ارتش، خود را بازنشسته کرد، اما با برکناری ارتشبد فریدون جم توسط محمدرضا در سال ۱۳۵۰ مجددا به خدمت فراخوانده شد و با درجه ارتشبدی به ریاست ستاد ارتش شاهنشاهی منصوب شد.
او در این سمت تا ۱۵ آبان ۱۳۵۷ که توسط محمدرضا شاه به عنوان نخستوزیر منصوب شد، ماند.
علت انتصاب
انتصاب ارتشبد غلامرضا ازهاری در پست نخستوزیری که دو ماه قبل از فرار محمدرضا و امرای ارتش پهلوی از کشور و سه ماه قبل از سقوط رژیم پهلوی انجام شد، نتیجه مشورت ویلیام سولیوان سفیر وقت امریکا در ایران و آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در تهران با محمدرضا پهلوی بود. زبیگنیف برژینسکی، مشاور امنیتی جیمی کارتر رییس جمهور آمریکا در تماسی تلفنی با شاه، حمایت کامل دولت متبوع خود را از وی اعلام کرد.
این تماس پس از نشست کاخ سفید درباره گزارش سولیوان برقرار شد. در گزارش سفیر وقت امریکا در ایران به کاخ سفید، وضعیت سیاسی متزلزل شاه و روند رو به گسترش انقلاب اسلامی اشاره شده بود.
مشاور امنیتی جیمی کارتر در خاطراتش چنین نوشت: «من به شاه گفتم که ایالات متحده امریکا در بحران کنونی به طور تام و تمام و بدون هیچگونه قید و شرطی از شما حمایت میکند. شما از حمایت کامل ما برخوردار خواهید بود. در ثانی ما از تصمیم شما چه راجع به شکل و چه راجع به ترکیب حکومت مورد نظرتان حمایت خواهیم کرد و ثالثا ما شما را به هیچگونه راه حل خاصی تشویق و ترغیب نمی کنیم. خطاب به او افزودم که امیدوارم روشن کرده باشم و به سفیرمان نیز دستور داده شده تا این نکته را روشن کند که ما شما را برای در پیش گرفتن جهت خاصی نصیحت یا ترغیب نمی کنیم. ... به نظر من مشکل شما این است که باید دست به یک سلسله اقدامات خاصی بزنید که اقتدار شما را به نحو مؤثر نشان دهد و محمدرضا شاه هم به سادگی پاسخ داد: چشم.»
همین توصیه برژینسکی به شاه، مقدمه تشکیل دولت نظامی ازهاری شد و برای تشکیل یک دولت نظامی، فردی مطمئنتر و مطیعتر از او که عالیترین شغل نظامی را داشت و امتحانش را به خوبی و بارها و بارها پس داده بود و خود را بهاثبات رسانده بود، وجود نداشت. بعد از ظهر ۱۴ آبان ۱۳۵۷، ازهاری به کاخ نیاوران احضار شد و پس از مختصری صحبت با محمدرضا، شاه پذیرش نخستوزیری را به او امر کرد و ارتشبد هم فرمان مافوق را بر چشم گذاشت.
غلامرضا ازهاری که پنج روز بعد از استعفا راهی امریکا شد، در مصاحبهای که ۱۵ سال بعد در اسفند ۱۳۷۲ داشت به بیان بخشی از خاطرات دوران حضورش در ایران عصر پهلوی پرداخت.
او با اشاره به نحوه قبول پست نخستوزیری گفت: ۷، ۸، ۱۰ روز قبل از آتش زدن تهران، اعلیحضرت به من فرمودند که ما در نظر داریم شما را نخستوزیر بکنیم. به عرضشان رساندم که البته میل مبارک است ولی من فکر میکنم در این موقع، رییس ستادی، مهمتر از نخستوزیری باشد. فرمودند: «میل نداری؟» گفتم هرچه بفرمایید ولی سوال میفرمایید، جواب میدهم. فرمودند: «حال که میل نداری، بسیار خب.» تا روزی که تهران آتش گرفت، آتش زدند، ساعت هشت شب بود که مرا احضار فرمودند. من رفتم در آنجا و فرمودند: «از این ساعت شما نخستوزیر هستید.» تا خواستم چیزی بگویم، فرمودند: «میدانم چه میخواهی بگویی، این یک امر نظامی است و بایستی اجرا کنی»
ازهاری یادآور شد: زمانی که نخستوزیر شدم در حقیقت هیچ برنامه خاصی برای اداره کشور نداشتم. همان برنامه سابق، فقط میخواستم مردم را آرام کنم. جز این قصد دیگری نداشتم، چون اصلا میل نداشتم نخستوزیر شوم. در حقیقت تحمیل که نه، امر اعلیحضرت همایونی بود. من هم اجرا کردم.
خاطرات دوستان
ارتشبد حسین فردوست در کتاب خاطراتش ظهور و سقوط سلطنت پهلوی توصیفات جالبی در مورد شخصیت و خصوصیات اخلاقی ازهاری نوشت از جمله: «ازهاری را اولین بار زمانی که از طرف ستاد ارتش به عنوان دانشجوی دانشگاه جنگ برای طی دوره معرفی شدم، در دانشگاه جنگ دیدم. او در آن موقع سرهنگ و رییس شعبه دروس بود که پس از رییس دانشگاه مهمترین پست به شمار میرفت. فردی بسیار ملایم و خوش برخورد و مؤدب بود. ... اصولا در ارتش افسرانی که به زبان انگلیسی تسلط داشتند، مورد توجه هیات مستشاری امریکایی بودند و به علت سفارشات امریکاییها به محمدرضا، زود ترقی میکردند.
ازهاری هم یکی از اینها بود که تا درجه ارتشبدی و ریاست ستاد ارتش رسید. افسر جسور و مصمم و قاطعی نبود و میتوان به صراحت گفت که فقط یک افسر ستاد دارای معلومات خوب نظامی بود و نه یک فرمانده. اهل بحث در مسائل نظامی و سیاسی بود و بیمایه هم نبود ولی زود تسلیم طرف مقابل میشد و چون اهل مخالفت کردن نبود، فردی انعطافپذیر و دوست داشتنی به نظر میرسید که میتوانست با هر دوستی کنار بیاید و لذا از این زاویه من او را بر فریدون جم ترجیح میدادم.
این خصوصیات را در همان درجه سرهنگی کاملا در او تشخیص دادم و علت رضایت فوقالعاده محمدرضا از او نیز در همین خصوصیات بود زیرا ازهاری را افسر خطرناکی برای خود تشخیص نمیداد و به علت دارا بودن معلومات نظامی میتوانست یک رییس ستاد کاملا مورد اعتماد محمدرضا باشد. در بحبوحه انقلاب نیز محمدرضا به همین دلیل دولت نظامی را به ازهاری سپرد زیرا علاوه بر این که مورد قبول کامل امریکاییها بود، از ناحیه وی خطری سلطنت محمدرضا را تهدید نمیکرد.
پشت پرده
خاطرات حسین فردوست از خصوصیات ازهاری نشان از طرز رفتار او با مقامات ارشد پهلوی داشت اما چهره واقعی ازهاری وقتی بر همگان روشن شد که به نخستوزیری منصوب شد. او با نهایت قساوت دستور گلولهباران مردم معترض و کشتار آنان در سراسر کشور را صادر کرد.
سرکوب، اختناق و جنایات دوره نخستوزیری ازهاری در جلد ۱۹ تا ۲۳ کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک از انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی ثبت است.
نظامیان همان شب نخست زمامداری ازهاری - ۱۵ آبان ۱۳۵۷ - با یورش به دفتر روزنامههای اطلاعات، کیهان و آیندگان آنها را تعطیل کردند و به دنبال آن مطبوعات سراسر کشور در اعتصابی فرو رفتند که به زودی در بین گروههای دیگر نیز تسری یافت. در رادیو و تلویزیون، نظامیان با روی کار آوردن تورج فرازمند مفسر و مترجم معروف به عنوان مدیرعامل و به جای دکتر شاه حسینی که با تشکیل دولت نظامی استعفا داده بود، کوشیدند با یک جمع ۲۰۰ نفری و با کمک متخصصان فنی ارتش، به پخش برنامهها ادامه دهند.
چند روز بعد، کارکنان اعتصابی سازمان برق با اعلام خاموشی سه ساعته همزمان با پخش اخبار شبکههای اول و دوم تلویزیون، امکان استفاده از این رسانه را از حکومت گرفتند.
دولت نظامی ارتشبد ازهاری از نیروی ارتش برای بازگرداندن کارگران اعتصابی صنعت نفت بهره برد، اما این اقدامات سودی نبخشید. اگرچه کارگران پس از تحمل تلفات سنگین سر کار خود برگشتند اما از انجام کار خودداری کردند در نتیجه تولید نفت از ۵.۹ میلیون بشکه در روز به حدود ۷۵۰ هزار بشکه کاهش یافت و اقتصاد پهلوی دچار بحران شدیدی شد.
تشکیل کمیته بحران از دیگر اقدامات ازهاری بود. او در نخستین روزهای زمامداری خود به علت مخالفت بعضی از وزرا با گشودن آتش به روی مردم، کمیتهای به نام بحران تشکیل داد و ریاست آن را به ارتشبد عظیمی وزیر جنگ سپرد. در این کمیته امیرخسرو افشار قاسملو وزیر امور خارجه، دکتر عاملی تهرانی وزیر آموزش و پرورش و عضو کمیته مرکزی پان ایرانیست، ارتشبد قره باغی وزیر کشور، سپهبد دکتر ابوالحسن سعادتمند وزیر اطلاعات و جهانگردی، سپهبد مقدم رییس ساواک، سپهبد صمدیانپور رییس شهربانی کل کشور، سپهبد محققی فرمانده ژاندارمری کل کشور و ارتشبد اویسی فرمانده نیروی زمینی و فرماندار نظامی تهران عضویت داشتند. وظیفه این کمیته اتخاذ تصمیم درباره جنگهای خیابانی بود.
ازهاری به جز تشکیل این کمیته به تغییر استانداران نیز دست زد و اکثر استانهای کشور از جمله خراسان، آذربایجان غربی و کرمانشاه را به نظامیان سپرد.
با روی کار آمدن دولت نظامی اذهاری، تظاهرات مردم در تهران و شهرستانها اوج گرفت و بازار تهران و بازارهای شهرهای قم، مشهد، شیراز، اصفهان، قزوین و ساری تعطیل شدند و به علت نبودن برق و نفت و بنزین، مردم شب و روز به خیابانها ریخته، دست به تظاهرات میزدند.
به دنبال اعتصاب آموزگاران و دبیران، دانشآموزان مدارس تهران نیز به اعتصابکنندگان پیوستند و شهر تهران و سایر شهرها یکپارچه اعتراض شد. زد و خورد ماموران نظامی و انتظامی با مردم و کشتار آنان در اماکن و خیابانها شدت بیشتری گرفت و ماموران ساواک و فرمانداری نظامی در چند شهرستان به دست مردم خشمگین به قتل رسیدند.
دولت ازهاری برای آرام کردن مخالفان سیاسی، عدهای از رجال گذشته، بلندپایگان و مقامات عالی رتبه دولت امیرعباس هویدا را که طی ۱۰ قبل از سال ۱۳۵۷ عهدهدار مشاغل مهم و حساسی بودند، بر اساس ماده پنج حکومت نظامی، بازداشت کرد و در ظاهر به اجرای سیاست مبارزه علیه فساد شتاب بیشتری داد.
همزمان با این اقدام بیش از دو میلیارد دلار سرمایه نقدی و غیرنقدی از سوی خاندان پهلوی و امرای ارتش و سیاستمداران پهلوی از کشور خارج شد. بازداشت های دولت ازهاری نتیجهای جز رسوایی بیشتر رژیم پهلوی نداشت.
در تظاهرات بزرگ تاسوعا و عاشورای حسینی در پاییز ۱۳۵۷، محمدرضا پهلوی و ازهاری با هلیکوپتر سراسر شهر تهران را رصد کردند. محمدرضا خطاب به ازهاری گفت: «همه خیابان مملو از جمعیت است، پس موافقین من کجا هستند؟» و ازهاری پاسخ داد: «در خانه هایشان» با این حرف آخرین امید محمدرضا به یأس بدل شد و گفت: «پس فایده ماندن من در این مملکت چیست؟!» و ازهاری پاسخ داد: «این بسته به نظر خودتان است»
منابع:
عاقلی، باقر؛ شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، پیشین، ص ۸۸
دهمرده، برات؛ دولت بختیار و تحولات انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، چاپ اول، ص ۳۲
فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، چاپ سی و سوم، جلد اول، ص ۵۹۰
مرکز بررسی اسناد تاریخی، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۸۳، چاپ اول، ص ۷۴ و برژینسکی، زبیگنیو؛ اسرار سقوط شاه و گروگان گیری، خاطرات برژینسکی، ترجمهء حمید احمدی، تهران، جامی، ۱۳۶۲، چاپ اول، ص ۱۵۰