مغول ساخت، روس به توپ بست

 

مغول ساخت، روس به توپ بست11-خرداد-1401

باوجود اینکه تجاوزگری وغارتگری وخیانت وغیر قابل اعتماد بودن روس ها ریشه تاریخی درایران دارد ولی نه درس عبرت برای خائنان وطن فروشان حاکم  رژیم تروریستی ضد مردمی وضدمنافع ملی ولایت فقیه نشده است که برای بقای منفور خودبیش ازگذشته سیاست باج دادن خائنانه ووطن فروشانه  به روس های باج گیر وغارتگر غیرقابل اعتمادرا دنبال می کنند.

آرامگاه شیخ‌حیدر در سال ۱۲۷۵ یعنی ۱۰ سال پیش از آغاز انقلاب مشروطه، با فرمان ژنرال فدروف روسی و به دست توپچی معروف روس‌ها مدودف به توپ بسته شد و گنبد طلایی آن به تاراج رفت و ارتفاع برج از ۲۲ متر به ۱۸ و نیم متر رسید. می‌گویند کاشی‌های زرنگار را هم کندند و طلایش را آب کردند و بردند.

به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «یک سال تمام طول کشید تا حمید پاسبانی و همسرش نیر پیکان، معتادان را از بقعه شیخ حیدر مشگین‌شهر بیرون کنند. بنا البته ایلخانی است و لااقل دو قرن پیش از شیخ‌حیدر ساخته شده یعنی ۷۰۰ و اندی سال پیش، بعد آرامگاه شیخ‌حیدر یا سلطان‌حیدر از شیوخ دودمان صفوی، پنجمین نسل از فرزندان شیخ صفی‌الدین اردبیلی و نیای شاه اسماعیل، بنیانگذار سلسله صفویه شده و پس از آن شهیدگاه چند تن از شهدای جنگ یکم شهریور ۸۹۳ چالدران و در نهایت آرامگاه شهدای مشگین‌شهری در جنگ با دارودسته پیشه‌وری و فرقه دموکرات وابسته به شوروی در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۲۴.

باد تندی می‌وزد و تبریزی‌ها در دوردست با سرود «ای ایران» به رقص درمی‌آیند. سبلان با قله پوشیده از برف در ابرهای سیاه و کبود محو می‌شود و باران خردادی دشت‌ها و دامنه‌های سبز مشگین را طراوتی بهشت‌آسا می‌بخشد. شهر بوی سیب و سنجد می‌دهد و بقعه شیخ‌حیدر در میانه مشگین‌شهر به غریبه‌ها می‌گوید، اینجا تاریخ و طبیعت یکجا در حال فوران است.

در چمنزار کنار بقعه که شبیه برج‌ کبود مراغه است، سری می‌زنم به قبور شهدای ۲۱ آذر؛ عباسقلی ارباب‌زاده، بخشدار مشگین، سروان اسدالله ادیب‌امینی، استواریکم قاسم اردبیلی، استواریکم غیضعلی شوقی، ستوان‌یکم ابوالقاسم صدوقی و استوار علی هوشیار. پیرمرد خوش‌پوشی بر سر قبور نشسته و فاتحه می‌خواند. می‌گوید اهل همان محله است و آمده قدمی بزند و هوایی بخورد. او هر روز اینجا برای شهدای ۲۱ آذر فاتحه می‌خواند.

آرامگاه شیخ‌حیدر در سال ۱۲۷۵ یعنی ۱۰ سال پیش از آغاز انقلاب مشروطه، با فرمان ژنرال فدروف روسی و به دست توپچی معروف روس‌ها مدودف به توپ بسته شد و گنبد طلایی آن به تاراج رفت و ارتفاع برج از ۲۲ متر به ۱۸ و نیم متر رسید. می‌گویند کاشی‌های زرنگار را هم کندند و طلایش را آب کردند و بردند. دو سال همه‌گیری کرونا و قرنطینه، فرصت خوبی بود تا زوج جوان مشگینی آستین بالا بزنند و جمع معتادان را از بقعه متروک شیخ حیدر بیرون کرده و گرد و غبار تاریخ را بزدایند و آنجا را تبدیل به پاتوق فرهنگی شهر کنند.

نیر پیکان، کارشناس ارشد پژوهش هنر می‌گوید: «تفاهمنامه‌ای با وزارت میراث فرهنگی امضا کردیم که علاوه بر کلاس‌های هنری زیر نظر ارشاد، کلاس‌های مهارتی میراث فرهنگی را هم در همین مجموعه برگزار کنیم. من خودم مربی کانون پرورش فکری هستم و چون تخصص همسرم در حوزه گردشگری است، این ایده بین ما شکل گرفت که یک مجموعه فرهنگی برای کلاس‌های هنری و ادبی داشته باشیم تا اینکه رسیدیم به بقعه شیخ حیدر.»

می‌گویم پس باری هم از دوش اداره فرهنگ و ارشاد برداشته‌اید. می‌گوید: «در حال حاضر هم کلاس‌های ارشاد، هم کلاس‌های میراث فرهنگی در این مجموعه برگزار می‌شود؛ از شب شعر و جلسه نقد و بررسی کتاب گرفته تا گلیم بافی و سفالگری. الان هم داریم با سازمان آموزش فنی و حرفه‌ای رایزنی می‌کنیم تا بتوانیم کلاس‌های آنها را هم اینجا برگزار کنیم.»

به لیست کلاس‌ها نگاه می‌کنم. حدود ۳۰ کلاس فرهنگی و هنری که علاوه بر بسط و گسترش فرهنگ و هنر جنبه اشتغالزایی برای مربیان و جنبه اقتصادی برای کارآموزان نیز دارد؛ معرق چوب، خراطی، منبت، معرق کاشی، شمع‌سازی، گوهرتراشی، قلم‌زنی، طراحی چهره و فیگور، سیاه‌قلم، خوشنویسی، ورنی بافی، داستان‌نویسی، نوشتن خلاق، روخوانی و روان‌خوانی، مجسمه‌سازی با خمیر پلیمری و...

بقعه شیخ حیدر دو حیاط وسیع دارد که حیاط اول با حجره‌های زیبایش مجموعه‌ای است از کارگاه‌های متعدد برای آموختن و بازارچه‌ای برای عرضه و فروختن. چنانچه حمید پاسبانی می‌گوید، اینجا کسانی را داریم که در همین مجموعه کار یاد گرفته‌اند و همین جا هم محصولات‌شان را به نمایش می‌گذارند و می‌فروشند. حیاط دوم که برج مقبره شیخ درست در وسط آن قرار گرفته، جایی است دلنشین که می‌توانید سفارش چای دهید و زیر طاق آجری رواق‌های چهار طرف به نظاره تاریخ بنشینید.

نیر پیکان می‌گوید: «این مجموعه باعث شد خیلی‌ از هنرمندانی که ارتباطی با هم نداشتند و در خانه نشسته بودند، برای ارتقای فرهنگ و هنر شهر بیرون بیایند و انگیزه پیدا کنند. از طرف دیگر می‌توانم بگویم اغلب کارآموزان بعد از اتمام دوره و مهارت آموزی بدون استثنا سفارش کار می‌گیرند.»

می‌پرسم کودکان و نوجوانانی که هر روز برای آموزش به اینجا می‌آیند هم آرامگاه شیخ حیدر را می‌بینند، هم قبور شهدای جنگ چالدران و هم شهدای مقاومت در برابر فرقه دموکرات. این‌ها چه تأثیر تربیتی و فرهنگی می‌تواند داشته باشد؟ می‌گوید: «ما که بچه بودیم آنقدر اسباب بازی نداشتیم. برای همین با هم و در کوچه و خیابان بازی می‌کردیم. کودکانی هم که اینجا می‌آیند همان وضعیت را تجربه می‌کنند. قطعاً این محیط به ذهن‌شان تلنگر می‌زند و روی تربیت و شخصیت‌شان تأثیر عمیقی می‌گذارد.

این را هم بگویم که خیلی‌ از مشگینی‌ها پیش از مرمت و باز شدن درهای بقعه لااقل ۳۰ سال بود که پا به اینجا نگذاشته بودند و به چشم خرابه‌ای متروکه به آن نگاه می‌کردند و می‌ترسیدند از کنارش رد شوند. باور کنید وقتی بقعه را تحویل گرفتیم، یک سال طول کشید با کمک نیروی انتظامی و چهار نگهبان مجموعه، معتادان را از اینجا بیرون کنیم. اوایل خانواده‌ها می‌ترسیدند بچه‌های‌شان را اینجا بفرستند. درست اوج کرونا بود تا اینکه از یک سال پیش خانواده‌ها آرام آرام اعتماد کردند و خوشبختانه خیلی زود رونق گرفت. حالا خیلی‌ها بچه‌های کوچک‌شان را صرفاً برای بازی اینجا می‌آورند.»

از حمید پاسبانی می‌خواهم در سردابه برج مقبره شیخ حیدر را باز کند. از دالان سنگی تنگ و باریکی عبور می‌کنیم تا به مقبره شیخ و شش قبر شهدای چالدران می‌رسیم. پاسبانی می‌گوید: «موقع به توپ بستن گنبد، آوار پایین ریخته و سقف سردابه را هم تخریب کرده بود تا اینکه دو، سه سال پیش موقع مرمت دوباره ساخته شد. شنیده‌ام که روی قبور هم صندوقچه منقش بوده با یک ستون چوبی در وسط که همه از بین رفته. این سنگ چهارگوش هم پایه ستون است.»

برج از بیرون مدور و از درون ۱۲ ضلعی است، با گنبدی زیبا که موقع بازسازی روی بنا قرار گرفته است. بخشی از تزئینات بیرونی برج که آیاتی از قرآن با کاشی فیروزه‌ای در زمینه‌ای آجری است باقی مانده و به تازگی خوانده شده است. پیش از رمزگشایی از این خط، دیواره برج به دلیل شباهت با تزئینات «برج الله الله» یا مقبره شیخ صفی الدین اردبیلی در اردبیل، به الله الله شهرت داشت.

برج مقبره شیخ حیدر مثل برج مقبره‌های سرخ، کبود، غفاریه و برج مدور مراغه، سردابه و پی سنگی و بدنه‌ای آجری دارد. کارشناسان احتمال می‌دهند این برج سال ۷۱۰ خورشیدی و در زمان حکومت ابوسعید بهادرخان، فرزند الجایتو و آخرین پادشاه مغول یا ایلخانان ساخته شده و در سال ۸۶۷ به مقبره شیخ حیدر تبدیل شده است. پس از مرگ او پسرش اسماعیل را که یک ساله بود از بیم جان با مادر و برادرانش به فارس فرستادند و بعداز نزدیک به ۵ سال به لاهیجان آوردند تا در امنیت تحت تربیت دینی قرار گیرد. او نوجوان بود که به سمت اردبیل و به سوی بقعه شیخ صفی حرکت کرد تا صوفیان و پیروان دودمان صفویه بی شیخ و مراد نمانند اما کار به گونه‌ای رقم خورد که او در همین سفر حکومت ملوک الطوایفی را برانداخت و در ۱۵ سالگی به عنوان بنیانگذار سلسله صفویه در تبریز تاجگذاری کرد.

شیخ عبدالغفور ثامن از وقایع‌نویسان لشکر عباس میرزا ولیعهد و پسر فتحعلی شاه که پیش از رسیدن به تاج و تخت بر اثر بیماری درگذشت در کتاب تاریخ المعجم و الاسلام درباره بقعه شیخ در مشگین می‌نویسد: «در یوم ۱۵ شعبان المعظم سنه ۱۲۱۸ هجری در محضر با سعادت آقای سید شمس‌الدین حاکم شهر به زیارت مقبره شیخ حیدر مشرف شدیم. بقعه، گنبد طلایی داشت که در زیر آفتاب می‌درخشید. بدنه این گنبد به خطوط الله الله منقوش است.»

البته آن زمان که شیخ عبدالغفور به زیارت آرامگاه شیخ حیدر رفته، نام مشگین یا مشگین شهر، خیاو بوده است. کلمه‌ای مرکب از خی و آب که برخی آن را به معنای خیلی آب و برخی به معنای خیک یا مشک آب دانسته‌اند. شهری که از هر طرف رودخانه‌ای به سمتش جاری است و تبریزی‌هایش به شکلی اغراق آمیز بلند و کشیده‌اند.

ابرهای تیره کنار می‌روند و قله پوشیده از برف و دامنه‌های سبز مخملی سبلان از بلندای رواق جنوبی بقعه شیخ حیدر هویدا می‌شود. اینجا تاریخ و طبیعت درهم تنیده و به شکلی باورنکردنی به کمال رسیده است.»