گزیده ها 9 اردیبهشت - 97


از ترس آبرویم با او تماس گرفتم، می‌گفت قصد خودکشی دارد و در نامه‌ای می‌نویسد که من عامل این بدبختی‌اش هستم. مزاحمت‌های آزاردهنده‌اش دوباره شروع شد و این اواخر می‌گفت که ایدز دارد و... .
رکنا نوشت: برای آزمایش‌های استخدامی به آزمایشگاه رفته بودم. سهیلا هم برای آزمایش خون آمده بود و می‌گفت دریافت یک پروانه‌کسب مغازه چه الم‌شنگه‌ای دارد.
آن‌روز او را با ماشین تا نزدیکی خانه‌شان رساندم. لبخندهای شیطانی‌اش دلم را لرزاند و اسیر هوا‌ وهوس شدم.
سهیلا می‌گفت مطلقه است و از من می‌خواست از نظر عاطفی بیشتر هوایش را داشته باشم. او را به عقد موقت خودم درآوردم. به‌طورپنهانی در ارتباط بودیم.
من در یک شرکت دولتی استخدام شدم و مجبور بودم به‌خاطر شرایط شغلی‌ام از مشهد بروم. سهیلا هر دو پایش را توی یک کفش کرده بود و می‌گفت باید او را همراه خود ببرم.اصلا شرایطم را درک نمی‌کرد. من از او خداحافظی کردم و راهی شهر غربت شدم. مدتی گذشت، با دخترعمویم ازدواج کردم.احساس تنهایی و غربت آزارم می‌داد و به‌همین‌خاطر بعد از سه ماه، زندگی مشترک خود را آغاز کردم.سهیلا که می‌دانست کجا کار می‌کنم، شماره محل کارم را پیدا کرده بود و دم ‌به‌ثانیه زنگ می‌زد. از ترس آبرویم با او تماس گرفتم، می‌گفت قصد خودکشی دارد و در نامه‌ای می‌نویسد که من عامل این بدبختی‌اش هستم. مزاحمت‌های آزاردهنده‌اش دوباره شروع شد و این اواخر می‌گفت که ایدز دارد و... .
دچار وحشت شده بودم که مبادا من هم آلوده‌ شده باشم. دیوانه‌ام کرده بود، بالاخره حرفش را زد و حالا ١٠میلیون تومان پول می‌خواهد تا دست از سرم بردارد. حالا همسرم نیز متوجه موضوع شده است.
کاظم میرزایی با اشاره به آخرین وضعیت پرونده قتل «محمدحسین» کودک 10 ساله مشهدی، اظهار کرد: با تلاش و همکاری کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی نیروی انتظامی قاتل که مرد مجرد 27 ساله و دارای مدرک لیسانس بود، در کوتاه‌ترین زمان دستگیر شد و در بازجویی‌ها به ارتکاب قتل اقرار ضمنی کرده است.
بازپرس ویژه قتل دادسرای عمومی و انقلاب مشهد با اشاره به آخرین وضعیت پرونده قتل «محمدحسین» از اقرار قاتل به قتل خبر داد.
به گزارش ایسنا، کاظم میرزایی با اشاره به آخرین وضعیت پرونده قتل «محمدحسین» کودک 10 ساله مشهدی، اظهار کرد: با تلاش و همکاری کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی نیروی انتظامی قاتل که مرد مجرد 27 ساله و دارای مدرک لیسانس بود، در کوتاه‌ترین زمان دستگیر شد و در بازجویی‌ها به ارتکاب قتل اقرار ضمنی کرده است.
وی ادامه داد: قاتل به زدن ضربه به مقتول اعراف کرده است. با این وجود در غیر این صورت نیز تمامی شواهد و دلایل بر علیه او است.
بازپرس ویژه قتل دادسرای عمومی و انقلاب مشهد تصریح کرد: در طی تحقیقات و جست‌وجوها توانستیم کیف مدرسه و سایر وسایل متقول را در خودروی قاتل پیدا کنیم.
وی با بیان اینکه «تحقیقات در خصوص این پرونده همچنان ادامه دارد»، اضافه کرد: با توجه به حساسیت موضوع و پیگیری افکار عمومی سعی داریم در سریع‌ترین زمان ممکن تحقیقات را تکمیل کرده و نتیجه را به افکار عمومی اطلاع‌رسانی کنیم.
شوهرم می‌گوید از کجا که این نوزاد مال من باشد
هانیه ادامه داد: یک هفته بعد از این ماجرا برزو به‌همراه پدرومادرش به خواستگاری‌ام آمدند. خانواده من جواب منفی دادند؛ اما من و برزو تهدید می‌کردیم اگر به خواسته دلمان نرسیم، دست به خودکشی خواهیم زد.
زن هفده‌ساله‌ای که دو هفته از زایمانش می‌گذشت، به‌علت مشکلات زندگی از خانه متواری شد و درحالی‌که با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد، توسط ماموران پلیس مشهد نجات پیدا کرد.
به گزارش رکنا، او که خود را سارا معرفی کرده بود، در گفتگوی اولیه حاضر به همکاری نبود و ادعا می‌کرد هیچ کس‌وکاری ندارد و یادش نمی‌آید خانه‌شان کجاست؛ اما دراین‌میان لحن و لهجه او حاکی از آن بود اهل مشهد نیست و این احتمال قوت گرفت که شاید از خانه فرار کرده است.
او به پلیس گفت که دو هفته قبل زایمان کرده و بچه‌اش را گذاشته و از خانه فرار کرده است. با هماهنگی‌های به‌عمل‌آمده زن جوان که پس از تحمل یک راه دور برای رسیدن به مشهد با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد، به مرکز درمانی انتقال یافت و تحت مراقبت‌های ویژه پزشکی قرار گرفت.
اسم واقعی این زن هانیه است، او را وقتی می‌بینم که حالش در بیمارستان بهتر شده و پس از کمی استراحت حاضر به همکاری با مشاوران کلانتری شده است. او گفت: «هفده ‌سال دارم و در یکی از شهرستان‌های استان آذربایجان زندگی می‌کنم. حدود دو سال قبل با پسر همسایه‌مان آشنا شدم. تنهاکسی که از این ماجرا خبر داشت، هم‌کلاسی‌ام بود. دوستی مخفیانه من و برزو، چهار ماه و یک روز به طول انجامید تا اینکه یک روز سوار بر موتور‌سیکلت برزو در راه خانه خواهرم بودیم که پدرم ما را دید. بعد از آن، پدرم برایم خط‌ونشان می‌کشید و من هم از ترس، چندروزی خانه خواهرم پنهان شدم و سرانجام با وساطت مادرم به خانه برگشتم.
هانیه ادامه داد: یک هفته بعد از این ماجرا برزو به‌همراه پدرومادرش به خواستگاری‌ام آمدند. خانواده من جواب منفی دادند؛ اما من و برزو تهدید می‌کردیم اگر به خواسته دلمان نرسیم، دست به خودکشی خواهیم زد.
او تصریح کرد: «پدرم خیلی سعی کرد تا بلکه مرا از تصمیم احمقانه‌ام منصرف کند، اما بی‌فایده بود تا اینکه پس از رضایت هر دو خانواده، این ازدواج شکل گرفت. ابتدا قرار بود که چهار سال در دوران عقد بمانیم تا هم درس من تمام شود و هم برزو سربازی‌اش را پشت‌سر بگذارند؛ اما همان سال اول دوران عقد باردار شدم.
زن جوان افزود: من در خانه پدرم بودم و برزو در خانه پدرش. بیچاره مادرم یکی از اتاق‌های خانه را آماده کرده بود و هروقت مهمانی می‌آمد، می‌گفت هانیه و شوهرش اینجا زندگی می‌کنند. در ماه هفتم حاملگی واقعیت تلخی برایم نمایان شد. برزو که از این ازدواج پشیمان شده بود، با هم‌کلاسی‌ام رابطه برقرار کرده بود؛ حتی خبردار شدم خاطرخواه دخترعموی مطلقه‌اش هم شده است. صبر کردم تا بچه‌ام را به دنیا بیاورم. بعد از تولد فرزندم برزو و خانواده‌اش حتی به دیدنم هم نیامدند. حدود ده روز گذشت. بچه را برداشتم و به خانه پدرشوهرم رفتم. برزو به‌ صورت بچه‌ نگاه هم نمی‌کرد. او می‌گفت اصلا از کجا معلوم این بچه من است. شنیدن این حرف‌ها برایم سنگین و تحمل‌ناپذیر بود. بچه را به بهانه‌ای در خانه پدر برزو رها کردم و بی‌آنکه بدانم مرتکب چه عملی می‌شوم، خودم را به مشهد ساندم.
هانیه افزود: «حالم خیلی بد بود و نمی‌دانستم کجا بروم. به چشمم هم نمی‌دیدم که به پایانه مسافربری بروم و این‌همه راه را برگردم. نا امید شده بودم که ماموران پلیس به دادم رسیدند. برزو بچه است و اصلا نمی‌فهمد زن و بچه یعنی چه. او خودش هر کاری دلش می‌خواهد، انجام می‌دهد و به‌راحتی مرا متهم می‌کند که چون با هم قبل از ازدواج ارتباط داشته‌ایم، حتما با پسرهای دیگر هم ارتباط داشته‌ام.
عده‌ای را از خیابان انقلاب دستگیر کرده و به کهریزک بردند، معتقد بودیم که حق ندارند که با کسی که بازداشت می‌کنند برخوردی خارج از قاعده و قانون باشد، متوجه شدیم که روز شنبه مقام معظم رهبری پیغام دادند به دستگاه قضایی که «‌به هیچ‌وجه کسی حق ندارد که تظاهرکنندگان و متهمان را به کهریزک ببرند و بلافاصله معترضین از این زندان منتقل شوند.»آقای مرتضوی کاهلی کرد و این‌ها در کهریزک ماندند.
علیرضا زاکانی در گفت‌وگو با «صبح نو» از رویارویی‌هایش با دادستان اسبق تهران می گوید که در ادامه قسمت‌های از آن را می‌خوانیم:
آقای مرتضوی از آن دست آدم‌هایی است که هم کار خوب داشته و هم بد؛ یعنی نمی‌شود سیاه‌‌وسفید به وی نگاه و از آن سوءاستفاده کرد، اما بنده از ابتدا به قاعده‌ای پایبند بوده و هستم و آن این است که همان‌طور که افراد باید برای عملکرد خوب خود مورد تشویق قرار بگیرند برای کار بد باید تنبیه شده و پاسخگو باشند، اگر کسی در جامعه ما اعلام کرد که فردی حزب‌اللهی و انقلابی است اما کار خطا کرد باید دو برابر دیگران تنبیه شود، علت آن است که هم آبروی انقلابی گری را می‌برد.
ما تیمی را برای بررسی روند تقلب در آزمون دستیاری در وزارت بهداشت مستقر کردیم و با اطلاعاتی درباره فروش سؤالات کنکور سال 81 و 82 دانشگاه آزاد روبه‌رو شدیم که این اطلاعات جدید منجر به ارتباط بیشتری با قوه‌قضاییه شد. در همین اثنا ما به اشکالات جدی در درون دستگاه قضا پی بردیم.این ماجرا از یک دروغگویی در کمیسیون آموزش شروع شد، در کمیسیون جلسه‌ای با حضور آقای مرتضوی تشکیل شده بود که او با ارائه توضیحاتی سعی در قانع کردن نمایندگان داشت، اما از آنجایی که من در دو پرونده آزمون دستیاری و فروش سؤالات کنکور دانشگاه آزاد ورود داشته و به اطلاعات آن مسلط بودم متوجه دروغگویی آقای مرتضوی شدم . بعد از آن من به مرتضوی گفتم که «براساس اسناد متوجه شدم که ریگی در کفش داری و از اعتماد من ساقط شدی. با این کار تبدیل به شخصی شدی که باید روی پرونده و عملکردت بررسی شود.»
بنده بسیار منطقی و با ارائه سند و مدرک قاطع با مرتضوی بحث می‌کردم اما او که ذهنی خلاق داشت، مسائل را به‌هم می‌بافت‌؛ بعد از بررسی دو سرفصل که من سخنان مرتضوی را بر پایه سخنان خودش و ارائه ادله محکم رد کردم، موضوع برای حکم‌ها مشخص شده بود. بعد از پایان جلسه، آقای مرتضوی گفت که «زاکانی تو چه چیزی از جان من می‌خواهی، من که قوه‌قضاییه هستم و در مجلس،من که جای تو را تنگ نکرده‌ام!» گفتم موضوع جایگاه نیست اما به نظر من تو نباید با چنین تخلفاتی در این جایگاه باشی.
بنده مدعی اصلی علیه مرتضوی بودم، در این جلسه اما شاهد شامورتی‌بازی مرتضوی بودم .حال با دستگیری آقای مرتضوی برایم عجیب بود که اصلاح‌طلبان در حال تحریف تاریخ هستند و می‌خواهند موضوع را به‌نام خود مصادره کنند، در همان زمان هم توییتی منتشر کردم، اگر نگاهی به مستندات تاریخی بیندازید یا حتی از نمایندگان حاضر مجلس نهم بپرسید، اعلام می‌کنند که دوم‌خردادی‌ها حتی در تحقیق‌وتفحص از قوه‌قضاییه و همچنین رسیدگی به تخلفات مرتضوی هیچ کمکی نکرده و حتی در تلاش برای سنگ‌اندازی بودند.
عده‌ای را از خیابان انقلاب دستگیر کرده و به کهریزک بردند، معتقد بودیم که حق ندارند که با کسی که بازداشت می‌کنند برخوردی خارج از قاعده و قانون باشد، متوجه شدیم که روز شنبه مقام معظم رهبری پیغام دادند به دستگاه قضایی که «‌به هیچ‌وجه کسی حق ندارد که تظاهرکنندگان و متهمان را به کهریزک ببرند و بلافاصله معترضین از این زندان منتقل شوند.»آقای مرتضوی کاهلی کرد و این‌ها در کهریزک ماندند،روز دوشنبه مجدداً حضرت آقا تاکید کردند که «کاهلی صورت می‌گیرد، اگر مبنای آن کمبود جاست، همگی باید آزاد شوند.» آقای مرتضوی با تأخیر و بعد از دومین تاکید حضرت آقا معترضین را منتقل کرد، روز سه‌شنبه که آن‌ها را به اوین منتقل کردند، این زندان از پذیرش یکی از معترضین به‌علت اوضاع جسمانی نامساعد امتناع کرد و او در راه بازگشت به کهریزک جان باخت. دو نفر دیگر در سه یا چهار روزی که در کهریزک بودند، بعد از انتقال به اوین به‌علت مشکلات ناشی از کهریزک، جان باختند. به‌خاطر تأخیر آقای مرتضوی این موضوع رخ داد و اگر بلافاصله به دستور رهبر عمل می‌شد، شاهد این اتفاق ناگوار نبودیم.
آدم از ادعای اصلاح‌طلبان خنده‌اش می‌گیرد، اگر بخواهیم خوش‌بینانه نگاه کنیم دوگانگی و تضادهای اصلاح‌طلبان هیچ پاسخی ندارد، تأسف و تأثرم برای جوانانی است که دل بسته‌اند به راه این‌ها، راهی که این تناقض‌های جدی در آن دیده می‌شود.