گزیده ها
8خرداد - 99
پدرخواندههای خارج از مجلس فراکسیون امید را اداره میکردند
پدرخواندههای خارج از مجلس فراکسیون امید را اداره میکردند
عضو فراکسیون امید در سنجش عملکرد این
فراکسیون، از نقش پدرخواندههای اصلاحطلب در بیرون از مجلس ابراز ناخرسندی کرد.
عبدالکریم حسینزاده در روزنامه اعتماد نوشت: فراکسیون امید اولا در برقراری ارتباط با دیگر طیفها و فراکسیونهای درون پارلمان دچار ضعف بود، در ثانی در برقراری ارتباط با احزاب اصلاحطلب و همسو که بیرون پارلمان فعال بودند، مشکلاتی داشت و ثالثا در برقراری ارتباط با اعضای اصلاحطلب دولت یا شورای شهر و دیگر بخشهای حاکمیت نیز دچار اختلالاتی بودیم. چنانکه دیدیم با وجود آنکه تقریبا تمامی احزاب اصلاحطلب بیرون پارلمان در بدنه فراکسیون (عبدالکریم حسینزاده عضو بیرون) عضو یا اعضایی متعدد داشتند، به جای آنکه از طریق این رابطها نقطهنظرات و راهکارهای خود را به اطلاع فراکسیون برسانند و نسبت به ایجاد تعامل سازنده و پویا با فراکسیون امید گام بردارند، نقدها، ایرادها و بعضا گلایههایشان را از طریق رسانهها یا فضای مجازی اعلام میکردند.
وی میافزاید: وضعیت فراکسیون باعث شد برخی همکاران درون فراکسیون امید برای خود جایگاه پدرسالاری قائل بودند. از طرفی ما معتقد بودیم باید به فراخور گفتمان سیاسی قدرتمندی که از آن نمایندگی میکنیم، کنش سیاسی درخور داشته باشیم و به همین دلیل بر لزوم حضور در انتخابات و اعلام کاندیدا برای تمامی ارکان هیئت رئیسه اصرار داشتیم و این مسئله با رای فراکسیون عملیاتی شد. اما متاسفانه برخی پدرخواندههای بیرون پارلمان اعلام کردند که «خط قرمزشان علی مطهری» است و اگر او از حضور در هیئترئیسه باز بماند، فراکسیون امید باید پاسخگو باشد. این رویه تا آنجا پیش رفت که این افراد از نمایندگان نزدیک به خود در فراکسیون امید خواستند به علی مطهری رای ندهند تا او از حضور هیئترئیسه باز بماند و آن پدرخواندهها بتوانند ماهی خود را از این آب گلآلود صید کنند. البته ما مسئولیت تمامی عواقب رویکرد و تاکتیک انتخاباتیمان را بهطور تام و تمام میپذیریم اما رویکرد پدرسالارانه و عدم پذیرش نظر و خواست جمع و بیتوجهی به تصمیمگیری و سیاستورزی بر پایه خرد جمعی، رویکردی است غیراصلاحطلبانه که همواره برای جریان اصلاحات هزینهساز شده است.
از طرفی بخشهایی از بدنه و بزرگان جریان اصلاحات به نحوی نسبت به عملکرد امیدیها نظارت میکردند که برخی نمایندگان و اعضای فراکسیون را به سمت رویکردی انفرادی سوق داد و بعضا میدیدیم برخی اعضای فراکسیون به جای پیگیری اهداف اصولی و اساسی فراکسیون که برپایه خرد جمعی تدوین شده بود، به سوی حرکات خودسر و انفرادی رفتند تا مگر به این ترتیب، بتوانند نظر مثبت بخشی از افکار عمومی یا بزرگان اصلاحات را جلب کنند. اتفاقی نامیمون که فراکسیون امید را از اهداف اساسی و بنیادی خود منحرف کرد.
عبدالکریم حسینزاده در روزنامه اعتماد نوشت: فراکسیون امید اولا در برقراری ارتباط با دیگر طیفها و فراکسیونهای درون پارلمان دچار ضعف بود، در ثانی در برقراری ارتباط با احزاب اصلاحطلب و همسو که بیرون پارلمان فعال بودند، مشکلاتی داشت و ثالثا در برقراری ارتباط با اعضای اصلاحطلب دولت یا شورای شهر و دیگر بخشهای حاکمیت نیز دچار اختلالاتی بودیم. چنانکه دیدیم با وجود آنکه تقریبا تمامی احزاب اصلاحطلب بیرون پارلمان در بدنه فراکسیون (عبدالکریم حسینزاده عضو بیرون) عضو یا اعضایی متعدد داشتند، به جای آنکه از طریق این رابطها نقطهنظرات و راهکارهای خود را به اطلاع فراکسیون برسانند و نسبت به ایجاد تعامل سازنده و پویا با فراکسیون امید گام بردارند، نقدها، ایرادها و بعضا گلایههایشان را از طریق رسانهها یا فضای مجازی اعلام میکردند.
وی میافزاید: وضعیت فراکسیون باعث شد برخی همکاران درون فراکسیون امید برای خود جایگاه پدرسالاری قائل بودند. از طرفی ما معتقد بودیم باید به فراخور گفتمان سیاسی قدرتمندی که از آن نمایندگی میکنیم، کنش سیاسی درخور داشته باشیم و به همین دلیل بر لزوم حضور در انتخابات و اعلام کاندیدا برای تمامی ارکان هیئت رئیسه اصرار داشتیم و این مسئله با رای فراکسیون عملیاتی شد. اما متاسفانه برخی پدرخواندههای بیرون پارلمان اعلام کردند که «خط قرمزشان علی مطهری» است و اگر او از حضور در هیئترئیسه باز بماند، فراکسیون امید باید پاسخگو باشد. این رویه تا آنجا پیش رفت که این افراد از نمایندگان نزدیک به خود در فراکسیون امید خواستند به علی مطهری رای ندهند تا او از حضور هیئترئیسه باز بماند و آن پدرخواندهها بتوانند ماهی خود را از این آب گلآلود صید کنند. البته ما مسئولیت تمامی عواقب رویکرد و تاکتیک انتخاباتیمان را بهطور تام و تمام میپذیریم اما رویکرد پدرسالارانه و عدم پذیرش نظر و خواست جمع و بیتوجهی به تصمیمگیری و سیاستورزی بر پایه خرد جمعی، رویکردی است غیراصلاحطلبانه که همواره برای جریان اصلاحات هزینهساز شده است.
از طرفی بخشهایی از بدنه و بزرگان جریان اصلاحات به نحوی نسبت به عملکرد امیدیها نظارت میکردند که برخی نمایندگان و اعضای فراکسیون را به سمت رویکردی انفرادی سوق داد و بعضا میدیدیم برخی اعضای فراکسیون به جای پیگیری اهداف اصولی و اساسی فراکسیون که برپایه خرد جمعی تدوین شده بود، به سوی حرکات خودسر و انفرادی رفتند تا مگر به این ترتیب، بتوانند نظر مثبت بخشی از افکار عمومی یا بزرگان اصلاحات را جلب کنند. اتفاقی نامیمون که فراکسیون امید را از اهداف اساسی و بنیادی خود منحرف کرد.
آدرس غلط ندهید آقای
موسویان! این کارنامه خباثت دموکراتهاست
عضو اولین تیم مذاکرات هستهای گفت:
ترامپ تاکنون 90 درصد برجام را نابود کرده است.
سیدحسین موسویان که در اولین تیم مذاکرات روحانی با تروئیکای اروپایی در آغاز دهه 80 حضور داشت، ضمن سخنرانی در نشست مجازی شورای روابط خارجی پنسیلوانیا گفت: واقعیت تلخ تاریخ معاصر این است که با وجودی که ایران عضو معاهده انپیتی است، بیشترین بازرسیها و دسترسیهای تاریخ را به آژانس بینالمللی انرژی اتمی داده و بمب هستهای هم ندارد؛ مورد گستردهترین تحریمهای تاریخ معاصر قرار گرفته است. متقابلا اسرائیل که عضو معاهده انپیتی نیست، صدها بمب هستهای دارد و شبانهروز هم مشغول تجاوز به کشورهای سوریه و فلسطین و عراق و لبنان است؛ مورد گستردهترین حمایتهای همه قدرتهای جهانی بهویژه آمریکا و اروپا در تاریخ معاصر میباشد. مثال دیگر عربستان است که با حمله به یمن بدترین فاجعه انسانی بشر را ایجاد کرده در عین حال مورد حمایت تمامعیار آمریکا و اروپاست.
وی برخلاف مواضع صریح دموکراتها مبنی بر لزوم تغییر برجام و افزایش تعهدات ایران گفت: اگر دموکراتها در آمریکا پیروز شوند، شانس بیشتری برای مهار روند افزایشی خصومت بین ایران و آمریکا وجود خواهد داشت.
و درعین حال ترامپ هم در صورت پیروزی و در صورتی که برای بهبود روابط با ایران صداقت داشته باشد، میتواند در این جهت موفق باشد به شرطی که اولا چهرههای کلیدی فعلی سیاست خارجی و امنیت ملی کابینه خود را تغییر دهد چون افراد فعلی مثل آقای پمپئو شب و روز به فکر «تحریم و تغییر رژیم» در ایران هستند. در حالی که جمهوریخواهان هم افراد معتدلی دارند که معتقد به تعامل با ایران هستند. ثانیا وابستگی خود را به لابیهای ضد ایران بهویژه لابی صهیونیستها کاهش دهد. ثالثا این را درک کند که ایرانیها ملتی مغرور با هزاران سال تمدن و تاریخ هستند. دوم اینکه کلید حل مشکلات با ایران، دیپلماسی، احترام و عدم مداخله است و تحریم و تهدید نتیجه معکوس خواهد داشت.
موسویان گفت: ایران تنها عضو برجام بود که به تعهداتش کاملا عمل کرد در حالی که سایر قدرتهای جهانی یا نقض کردند و یا ناقص عمل کردند. لذا برجام نشان داد در یک توافق بینالمللی، ایران قابل اعتماد است.
موسویان در حین حال گفته است: برجام جامعترین سند تاریخ عدم اشاعه سلاحهای هستهای است. در حقیقت ترامپ با کشتن برجام، ضربه اصلی را به بزرگترین سرمایه عدم اشاعه سلاحهای هستهای در جهان زد. او تا کنون 90 درصد برجام را نابود کرده است.
موسویان در عین حال توضیح نداده است که 10 درصد باقیمانده برجام چیست؟ و چگونه میشود برجام هم کشته شده باشد و هم 10 درصد آن باقی مانده باشد؟ این سخن آیا ناظر به جنازه برجام است یا تعهدات دولت روحانی که کاملاً اجرا میشود؟
درباره ادعای موسویان نسبت به دموکراتها نیز گفتنی است که خرابکاریهای هستهای، ترور دانشمندان ایرانی، اعمال تحریمهای موسوم به فلجکننده و برپایی تروریسم منطقهای داعش علیه ایران، نشان میدهد دموکراتها بیشترین خباثت را علیه ایران اعمال کردهاند. به نحوی که حتی پس از برجام نیز، دولت اوباما به همراه دموکراتهای کنگره، زیرساخت تحریمهای گسترده جدید نظیر کاتسا، ایسا و ویزا را پایهگذاری کرده و همین تحریمها در دولت ترامپ اجرایی شد.
سیدحسین موسویان که در اولین تیم مذاکرات روحانی با تروئیکای اروپایی در آغاز دهه 80 حضور داشت، ضمن سخنرانی در نشست مجازی شورای روابط خارجی پنسیلوانیا گفت: واقعیت تلخ تاریخ معاصر این است که با وجودی که ایران عضو معاهده انپیتی است، بیشترین بازرسیها و دسترسیهای تاریخ را به آژانس بینالمللی انرژی اتمی داده و بمب هستهای هم ندارد؛ مورد گستردهترین تحریمهای تاریخ معاصر قرار گرفته است. متقابلا اسرائیل که عضو معاهده انپیتی نیست، صدها بمب هستهای دارد و شبانهروز هم مشغول تجاوز به کشورهای سوریه و فلسطین و عراق و لبنان است؛ مورد گستردهترین حمایتهای همه قدرتهای جهانی بهویژه آمریکا و اروپا در تاریخ معاصر میباشد. مثال دیگر عربستان است که با حمله به یمن بدترین فاجعه انسانی بشر را ایجاد کرده در عین حال مورد حمایت تمامعیار آمریکا و اروپاست.
وی برخلاف مواضع صریح دموکراتها مبنی بر لزوم تغییر برجام و افزایش تعهدات ایران گفت: اگر دموکراتها در آمریکا پیروز شوند، شانس بیشتری برای مهار روند افزایشی خصومت بین ایران و آمریکا وجود خواهد داشت.
و درعین حال ترامپ هم در صورت پیروزی و در صورتی که برای بهبود روابط با ایران صداقت داشته باشد، میتواند در این جهت موفق باشد به شرطی که اولا چهرههای کلیدی فعلی سیاست خارجی و امنیت ملی کابینه خود را تغییر دهد چون افراد فعلی مثل آقای پمپئو شب و روز به فکر «تحریم و تغییر رژیم» در ایران هستند. در حالی که جمهوریخواهان هم افراد معتدلی دارند که معتقد به تعامل با ایران هستند. ثانیا وابستگی خود را به لابیهای ضد ایران بهویژه لابی صهیونیستها کاهش دهد. ثالثا این را درک کند که ایرانیها ملتی مغرور با هزاران سال تمدن و تاریخ هستند. دوم اینکه کلید حل مشکلات با ایران، دیپلماسی، احترام و عدم مداخله است و تحریم و تهدید نتیجه معکوس خواهد داشت.
موسویان گفت: ایران تنها عضو برجام بود که به تعهداتش کاملا عمل کرد در حالی که سایر قدرتهای جهانی یا نقض کردند و یا ناقص عمل کردند. لذا برجام نشان داد در یک توافق بینالمللی، ایران قابل اعتماد است.
موسویان در حین حال گفته است: برجام جامعترین سند تاریخ عدم اشاعه سلاحهای هستهای است. در حقیقت ترامپ با کشتن برجام، ضربه اصلی را به بزرگترین سرمایه عدم اشاعه سلاحهای هستهای در جهان زد. او تا کنون 90 درصد برجام را نابود کرده است.
موسویان در عین حال توضیح نداده است که 10 درصد باقیمانده برجام چیست؟ و چگونه میشود برجام هم کشته شده باشد و هم 10 درصد آن باقی مانده باشد؟ این سخن آیا ناظر به جنازه برجام است یا تعهدات دولت روحانی که کاملاً اجرا میشود؟
درباره ادعای موسویان نسبت به دموکراتها نیز گفتنی است که خرابکاریهای هستهای، ترور دانشمندان ایرانی، اعمال تحریمهای موسوم به فلجکننده و برپایی تروریسم منطقهای داعش علیه ایران، نشان میدهد دموکراتها بیشترین خباثت را علیه ایران اعمال کردهاند. به نحوی که حتی پس از برجام نیز، دولت اوباما به همراه دموکراتهای کنگره، زیرساخت تحریمهای گسترده جدید نظیر کاتسا، ایسا و ویزا را پایهگذاری کرده و همین تحریمها در دولت ترامپ اجرایی شد.
آویزان شدن از قدرت ...
و ناگهان شعار اصلاحطلبی!
عضو شورای سیاستگذاری
اصلاحطلبان، اصلاحطلبان را متهم کرد که منش اصلاحطلبی ندارند.
سخنان علی صوفی در حالی است که کلیت اصلاحطلبان به خاطر نگاه اجارهای به دولت و مجلس، متهم هستند که قدرتزده و ثروتزده بوده و با نگاه کاسبکارانه، اصلاحطلبی را صرفا لقلقه زبان خود ساختهاند.
علی صوفی در روزنامه آرمان و در یادداشتی با عنوان «اصلاحطلبانی که منش اصلاحطلبی ندارند» مینویسد: وقتی سخن از اصلاح امور در جریان اصلاحات مطرح میشود، باید توجه کرد که دوگانه اصلاحطلبی و اصلاحطلبان امروز مسئله اصلی این جریان است و در دولت روحانی هم به خوبی خود را نشان داد. چالش اصلی امروز این است که افرادی که در جریان اصلاحطلبی حضور دارند مشی اصلاحات را قبول ندارند و فقط بهدنبال کسب قدرت هستند. افرادی که حتی چهرههای شاخص جریان اصلاحات هستند گاهی توجیهگر کسب قدرت هستند. قطعا بازنگری مسئله مهمی است و اصلاحطلبان در هر شرایطی نیاز به اصلاح گفتمان و نوع تعامل با حاکمیت و توجه به فرصتی دارند که برای فعالیت سیاسی آنها باقی مانده است. در مواردی اصلاحطلبان فرصت حضور در قدرت را پیدا نمیکنند تا بتوانند برنامههای خود را عملی کنند، وقتی این فرصت از اصلاحطلبان گرفته شود.
طبعا آنها باید به ابزارهای دیگر برای ادامه مشی اصلاحطلبی و اصلاحات مورد نیازی که باید انجام شود، متوسل شوند. از جمله این ابزارها میتوان به نهادهای مدنی، رسانهها و فضای مجازی و البته انتخابات آتی ریاست جمهوری اشاره کرد که در اختیار فعالان سیاسی این جریان قرار دارد. اما باید این نکته را نیز مورد تاکید قرار داد که سالهای 92 و 94 برای اصلاحطلبان دیگر تکرار نخواهد شد و اصلاحطلبان اگر برای ریاست جمهوری کاندیدا معرفی کنند، یکی از شخصیتهای شناسنامهدار این جریان خواهد بود.
سیاستی که اصلاحطلبان برای انتخابات اخیر مجلس اتخاذ کردند، برخلاف سیاست اتخاذی آنها در انتخابات سالهای 94 و حتی 92 بود. به هر حال سرخوردگی مردم از مشارکت سیاسی از یک سو به نارضایتی آنها از عملکرد مجلس باز میگشت و از سوی دیگر نتیجه عملکرد دولت دوم آقای روحانی و دور شدن ایشان از مطالبات رایدهندگانش، به موازات فشارهای اقتصادی شدیدی که در سالهای اخیر به مردم تحمیل گردید و همین باعث تغییر رویکرد انتخاباتی اصلاحطلبان شد. در نهایت و با در نظر گرفتن همه این مسائل، معرفی کاندیدا در انتخابات به هر قیمتی دیگر برای جریان اصلاحات نباید تکرار شود.
سخنان علی صوفی در حالی است که کلیت اصلاحطلبان به خاطر نگاه اجارهای به دولت و مجلس، متهم هستند که قدرتزده و ثروتزده بوده و با نگاه کاسبکارانه، اصلاحطلبی را صرفا لقلقه زبان خود ساختهاند.
علی صوفی در روزنامه آرمان و در یادداشتی با عنوان «اصلاحطلبانی که منش اصلاحطلبی ندارند» مینویسد: وقتی سخن از اصلاح امور در جریان اصلاحات مطرح میشود، باید توجه کرد که دوگانه اصلاحطلبی و اصلاحطلبان امروز مسئله اصلی این جریان است و در دولت روحانی هم به خوبی خود را نشان داد. چالش اصلی امروز این است که افرادی که در جریان اصلاحطلبی حضور دارند مشی اصلاحات را قبول ندارند و فقط بهدنبال کسب قدرت هستند. افرادی که حتی چهرههای شاخص جریان اصلاحات هستند گاهی توجیهگر کسب قدرت هستند. قطعا بازنگری مسئله مهمی است و اصلاحطلبان در هر شرایطی نیاز به اصلاح گفتمان و نوع تعامل با حاکمیت و توجه به فرصتی دارند که برای فعالیت سیاسی آنها باقی مانده است. در مواردی اصلاحطلبان فرصت حضور در قدرت را پیدا نمیکنند تا بتوانند برنامههای خود را عملی کنند، وقتی این فرصت از اصلاحطلبان گرفته شود.
طبعا آنها باید به ابزارهای دیگر برای ادامه مشی اصلاحطلبی و اصلاحات مورد نیازی که باید انجام شود، متوسل شوند. از جمله این ابزارها میتوان به نهادهای مدنی، رسانهها و فضای مجازی و البته انتخابات آتی ریاست جمهوری اشاره کرد که در اختیار فعالان سیاسی این جریان قرار دارد. اما باید این نکته را نیز مورد تاکید قرار داد که سالهای 92 و 94 برای اصلاحطلبان دیگر تکرار نخواهد شد و اصلاحطلبان اگر برای ریاست جمهوری کاندیدا معرفی کنند، یکی از شخصیتهای شناسنامهدار این جریان خواهد بود.
سیاستی که اصلاحطلبان برای انتخابات اخیر مجلس اتخاذ کردند، برخلاف سیاست اتخاذی آنها در انتخابات سالهای 94 و حتی 92 بود. به هر حال سرخوردگی مردم از مشارکت سیاسی از یک سو به نارضایتی آنها از عملکرد مجلس باز میگشت و از سوی دیگر نتیجه عملکرد دولت دوم آقای روحانی و دور شدن ایشان از مطالبات رایدهندگانش، به موازات فشارهای اقتصادی شدیدی که در سالهای اخیر به مردم تحمیل گردید و همین باعث تغییر رویکرد انتخاباتی اصلاحطلبان شد. در نهایت و با در نظر گرفتن همه این مسائل، معرفی کاندیدا در انتخابات به هر قیمتی دیگر برای جریان اصلاحات نباید تکرار شود.
محسن هاشمی: از چشم مردم
افتادیم میانهروی را جایگزین اصلاحطلبی کنیم
رئیس کارگزارانی
شورای شهر تهران خواستار جایگزینی میانهروی با اصلاحطلبی شد.
محسن هاشمی که قبلاً نیز بارها با کنایه و صراحت، طیفی از اصلاحطلبان را متهم به رادیکالیسم کرده، در روزنامه سازندگی نوشت: در ایام سالگرد دوم خرداد قرار داریم، هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران که منجر به تشکیل دولت اصلاحات پس از دولت سازندگی گردید.
واژه اصلاحات در ادبیات سیاسی ایران، پس از هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری و پیروزی سیدمحمد خاتمی، ظهور کرد. مبدع این واژه البته تحلیلگرانی بودند که آرایش سیاسی در ایران را با جناحهای سیاسی در کشورهای توسعهیافته که عمدتا به دو بخش محافظهکار یا اصلاحطلب تقسیم میشوند، تطبیق دارند و دولت خاتمی را، یک جریان رفرمیستی به شمار آوردند.
اما دولت اصلاحات از نظر سیاستهای اقتصادی، تداوم دولت سازندگی محسوب میشد و عملا مدیران دولت سازندگی اکثر بخشهای اقتصادی دولت اصلاحات را هدایت میکردند، به لحاظ فرهنگی نیز دولت اصلاحات سیاستهایی مشابه دولت نخست سازندگی که سیدمحمد خاتمی عهدهدار وزارت ارشاد آن بود، را دنبال میکرد که در دولت دوم سازندگی عملا بخش فرهنگ از تولیت دولت خارج و براساس سیاستهای فرادولتی اداره میشد.
عملکرد دولت و بدنه اصلاحات در حوزه سیاست نیز در مجموع به تجدیدنظرطلبی و تغییرات ساختاری بیشتر تمایل داشت، از شعارهای عبور از خاتمی و خروج از حاکمیت در بدنه تا عملکرد مجلس ششم و وزارت کشور در دولت، با رفرمیسم که نوعی ملایمت و تدریج را در درون خود دارد، فاصله گرفت.
نتیجه دولت اصلاحات با وجود دستاوردهای قابل توجه در حوزه اقتصاد و فرهنگ، در حوزه سیاست پیروزی اصولگرایان در مجلس هفتم و پیروزی محمود احمدینژاد در نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بود.
اصلاحطلبان هشت سال بعد مجددا با پیروزی به عرصه سیاست بازگشتند این بار با ائتلافی که با اعتدالگرایان و جریان میانهرو، شکل گرفته بود، اما این فرصت مجدد هشت ساله در دولت و چهارساله در مجلس دهم، قدر دانسته نشد و نتیجه آن نیز به کنارهگیری بخشی و ناکامی بخش دیگر اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم و کاهش شدید محبوبیت دولت و شخصیتهای منتسب به اصلاحات در جامعه و ریزش بدنه اجتماعی آنان منجر شد.
هاشمی در ادامه مینویسد: اکنون در سال پایانی این دولت، همچنان اقتصاد مسئله نخست کشور است و به همین علت، شهروندان از اینکه اصلاحطلبان بتوانند مسائل جامعه را حل کنند، دچار یاس نسبی شدهاند.
عملگرایی و حل مشکلات روزمره و معیشت مختل شده مردم، حلقه مفقوده در راهبردها و رویکردهای انتزاعی اصلاحطلبان به قدرت است و از همین جا، برخی از فرارسیدن پایان دوران اصلاحطلبی خبر میدهند.
شاید بهتر باشد در این مسیر از تغییر ادبیات نیز بهره ببریم، عنوان میانهروی، که مفاهیمی نظیر تمایل، پرهیز از رادیکالیسم و افراط و تفریط، مرزبندی با تجدیدنظرطلبان و عملگرایی و واقعگرایی را در بطن خود دارد، تنها مسیری است که پیش روی ما برای حضور موثر در جامعه با حفظ ساختار نظام گشوده شده است.
تفاوت میانهروی و اصلاحطلبی، انتقال از ذهنیات به واقعیات (سابجکتیو به آبجکتیو) است، تفاوت ایدهگرایی با عملگرایی و عبور از مرز شعار تا عمل است.
محسن هاشمی که قبلاً نیز بارها با کنایه و صراحت، طیفی از اصلاحطلبان را متهم به رادیکالیسم کرده، در روزنامه سازندگی نوشت: در ایام سالگرد دوم خرداد قرار داریم، هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران که منجر به تشکیل دولت اصلاحات پس از دولت سازندگی گردید.
واژه اصلاحات در ادبیات سیاسی ایران، پس از هفتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری و پیروزی سیدمحمد خاتمی، ظهور کرد. مبدع این واژه البته تحلیلگرانی بودند که آرایش سیاسی در ایران را با جناحهای سیاسی در کشورهای توسعهیافته که عمدتا به دو بخش محافظهکار یا اصلاحطلب تقسیم میشوند، تطبیق دارند و دولت خاتمی را، یک جریان رفرمیستی به شمار آوردند.
اما دولت اصلاحات از نظر سیاستهای اقتصادی، تداوم دولت سازندگی محسوب میشد و عملا مدیران دولت سازندگی اکثر بخشهای اقتصادی دولت اصلاحات را هدایت میکردند، به لحاظ فرهنگی نیز دولت اصلاحات سیاستهایی مشابه دولت نخست سازندگی که سیدمحمد خاتمی عهدهدار وزارت ارشاد آن بود، را دنبال میکرد که در دولت دوم سازندگی عملا بخش فرهنگ از تولیت دولت خارج و براساس سیاستهای فرادولتی اداره میشد.
عملکرد دولت و بدنه اصلاحات در حوزه سیاست نیز در مجموع به تجدیدنظرطلبی و تغییرات ساختاری بیشتر تمایل داشت، از شعارهای عبور از خاتمی و خروج از حاکمیت در بدنه تا عملکرد مجلس ششم و وزارت کشور در دولت، با رفرمیسم که نوعی ملایمت و تدریج را در درون خود دارد، فاصله گرفت.
نتیجه دولت اصلاحات با وجود دستاوردهای قابل توجه در حوزه اقتصاد و فرهنگ، در حوزه سیاست پیروزی اصولگرایان در مجلس هفتم و پیروزی محمود احمدینژاد در نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بود.
اصلاحطلبان هشت سال بعد مجددا با پیروزی به عرصه سیاست بازگشتند این بار با ائتلافی که با اعتدالگرایان و جریان میانهرو، شکل گرفته بود، اما این فرصت مجدد هشت ساله در دولت و چهارساله در مجلس دهم، قدر دانسته نشد و نتیجه آن نیز به کنارهگیری بخشی و ناکامی بخش دیگر اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم و کاهش شدید محبوبیت دولت و شخصیتهای منتسب به اصلاحات در جامعه و ریزش بدنه اجتماعی آنان منجر شد.
هاشمی در ادامه مینویسد: اکنون در سال پایانی این دولت، همچنان اقتصاد مسئله نخست کشور است و به همین علت، شهروندان از اینکه اصلاحطلبان بتوانند مسائل جامعه را حل کنند، دچار یاس نسبی شدهاند.
عملگرایی و حل مشکلات روزمره و معیشت مختل شده مردم، حلقه مفقوده در راهبردها و رویکردهای انتزاعی اصلاحطلبان به قدرت است و از همین جا، برخی از فرارسیدن پایان دوران اصلاحطلبی خبر میدهند.
شاید بهتر باشد در این مسیر از تغییر ادبیات نیز بهره ببریم، عنوان میانهروی، که مفاهیمی نظیر تمایل، پرهیز از رادیکالیسم و افراط و تفریط، مرزبندی با تجدیدنظرطلبان و عملگرایی و واقعگرایی را در بطن خود دارد، تنها مسیری است که پیش روی ما برای حضور موثر در جامعه با حفظ ساختار نظام گشوده شده است.
تفاوت میانهروی و اصلاحطلبی، انتقال از ذهنیات به واقعیات (سابجکتیو به آبجکتیو) است، تفاوت ایدهگرایی با عملگرایی و عبور از مرز شعار تا عمل است.