همه کارشناسیم!
از ابتدا که اپیدمی کرونا در کشورهای دیگر به جز چین جدی شد در نحوه مقابله با آن دو رویکرد کلی به وجود آمد.
به گزارش ایسنا، عباس عبدی در ادامه یادداشت خود در «اعتماد» نوشت: رویکرد اول طیفی از اقدامات سختگیرانه از قرنطینه کامل گرفته تا تعطیلی بسیاری از مراکز را شامل میشد. رویکرد دوم نیز طیفی از آسانگیری (اگر کلمه درستی باشد) که کار چندانی نمیتوان کرد و باید از سیاستهای محدودکننده اجتناب کرد و به دنبال ایمنی جمعی از طریق تن دادن به ابتلای اکثریت رفت.
این دو رویکرد تبعات زیادی داشت. رویکرد دوم نیز از سه منظر بود. برخی از رهبران عوامگرا کوشیدند که بگویند این ویروس جدی نبوده و نیازی به اقدامات پیشگیرانه نیست. بوریس جانسون و ترامپ از این دستهاند. برای عدهای دیگر مساله جدی بود ولی تن دادن به تبعات اقتصادی و اجتماعی اقدامات سختگیرانه را معقول نمیدانستند. دسته سوم معتقد بودند که این اقدامات در نهایت نیز مثمرثمر نخواهد بود و همه دچار کرونا خواهند شد. در عمل همه کشورها تحت فشار افکار عمومی و نیز تبعات عینی این بیماری حتی با تاخیر به اقدامات محدودکننده و تعطیلی یا حتی قرنطینه تن دادند، به جز یک کشور و آن نیز سوئد بود. بنابراین برای یک ناظر بیرونی جالب است که بداند کشوری که در سطوح بالای دموکراسی قرار دارد چگونه در این مورد، پای خود را در یک کفش کرد و همچنان به سیاست اولیه خود ادامه داد؟ ابتدا بهتر است نگاهی به عملکرد سوئد در جریان کرونا و مقایسه آن با چند کشور دیگری که شرایط عمومی مشابهی با آن دارند، انداخته شود. نروژ، فنلاند و دانمارک با سوئد قابل مقایسهاند.
تعداد کل تست؛ سوئد، نصف نروژ، ۷۰ درصد فنلاند و یک پنجم دانمارک نسبت به جمعیت تست کرونا گرفته است. مبتلایان؛ در سوئد ۶۰ درصد بیشتر از فنلاند، ۱۱۰ درصد بیش از نروژ و ۱۹۰ درصد بیش از دانمارک افراد مبتلا به کرونا نسبت به جمعیت وجود دارند. مرگ و میر؛ آمار مرگ و میر نسبت به جمعیت در سوئد، ۴ برابر دانمارک، ۹ برابر نروژ و ۷ برابر فنلاند بوده است. (آمارها تقریبی و تا اوائل خرداد است) ملاحظه میشود که تعداد فوتیها در سوئد بسیار بالاست و نسبت به ۳ کشور دیگر برحسب جمعیت ۷ برابر بیشتر است.
در نگاه اول چنین به نظر میرسد که سیاست سوئد در مقایسه با سه کشور دیگر قطعا شکستخورده محسوب میشود ولی دو نکته وجود دارد. اول اینکه کرونا هنوز تمام نشده است و معلوم نیست که نتایج این وضعیت در آینده چگونه خواهد بود؟ قطعا نمیگویم که به نفع سوئد میشود، معتقدم باید منتظر بود و در پایان ماجرا داوری کرد. دوم اینکه باید هزینههای پرداختی کشورهای دیگر را هم در نظر داشت و با سوئد مقایسه و سپس داوری کرد. در این میان نکته جالب این بود که آنان چگونه توانستند چنین سیاستی را بدون چالشهای مرسوم در برخی کشورهای دیگر اتخاذ و سپس همچنان ادامه دهند؟ پاسخ آن را در یادداشتی که اخیرا در کانال پنجره دیدم یافتم. آن را آقای دکتر جهانشاهیفرد روانپزشک ایرانی مقیم سوئد نوشتهاند که خواندنی است. در بخشی از یادداشت وضعیت سوئد را چنین توصیف کرده است: «برخوردار از دموکراسی دیرینه و تقسیم قدرت باثبات و وضعیت اقتصادی مطلوب. دولت حاکم متشکل از دولتی اقلیت با ائتلاف احزاب چپ میانه و لیبرال است. سایر احزاب به رسم معمول در طی بروز بحرانها، کمتر به انتقاد از دولت میپردازند و دولت نیز متقابلا بیشتر به احزاب مخالف گوش میدهد. طبق سنتی دیرینه، دولتها و حتی احزاب مخالف به نهادهای تخصصی (مثل اداره بهداشت عمومی) اعتماد میکنند.» در حقیقت میتوان گفت که تصمیم مزبور از طرف کارشناسان است. مستقل از اینکه تصمیم آنان درست باشد یا نادرست. احزاب سیاسی نیز در امور مهم و سرنوشتساز تن به نظر کارشناسی میدهند و مردم نیز با تصمیمات سیاسی متاثر از نظرات کارشناسی همراهی میکنند چون به سیاستمداران و نظام کارشناسی کشور خود اعتماد دارند. این سرمایه بزرگی است که در کمتر کشوری یافت میشود. البته لازمه آن خروج سیاستمداران از دخالت در تصمیمات کارشناسی است. کشورهایی که روسای جمهور و نخست وزیران آن به جای کارشناسان حرف بزنند یا مثل ترامپ دارو هم تجویز و تبلیغ کنند، حتی اگر بعدا معلوم شود که حرف آنان در یک مورد درست بوده، باز هم اعتبار ندارد. زیرا مبتنی بر یک فرآیند منطقی نیست. اگر آنان میخواهند حرف کارشناسی بزنند باید بروند دور میز کارشناسی بنشینند و نه در جایگاه رییس دولت.
سیاستمدار باید براساس معیارهای سیاسی از میان راهحلهای کارشناسانه یکی را انتخاب کند، نه آنکه خود در مقام کارشناس قرار گیرد و حرفهای سیاسی را لباس کارشناسی بپوشاند. در چنین جامعهای مردم عادی هم برای خودشان یک پا کارشناس میشوند و کوچک و بزرگ در شبکههای اجتماعی و در هر جای دیگری که فرصت یابند اظهارات کارشناسی کرده و برای هر دردی نسخهای میپیچند. جامعه خودمان چنین وضعی دارد. همه کارشناسیم!