ناگفتههای یک زن از روند نابودی زندگیاش 11خرداد-99
زنی ۳۵ ساله که مدعی بود در شبکههای مجازی اغفال شده و اکنون فیلمهای سیاه یک ارتباط مخفیانه، زندگیاش را به نابودی کشانده است، درباره این آشنایی شوم با کارشناس اجتماعی کلانتری قاسمآباد مشهد سخن گفت.
به گزارش ایسنا به نقل از «خراسان»، وی گفت: ۱۸ ساله بودم که با «آروین» ازدواج کردم. او شاگرد یک فروشگاه لوازم پلاستیکی بود. وقتی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم، آروین شغلهای متفاوتی را در بازار کار تجربه کرد تا اینکه بالاخره با کمک اطرافیان فروشگاه پوشاکی راهاندازی کرد و اوضاع مالی ما بهتر شد. اگرچه صاحب دو فرزند شده بودم اما همواره با همسرم اختلاف داشتم. او همیشه درگیر گرفتاریهای کاری و بدهی و طلبکاریهایش بود و توجهی به من و فرزندانم نداشت. به همین دلیل کمبود محبت را با همه وجودم حس میکردم و بیشتر اوقات با یکدیگر مشاجره داشتیم.
این کمبودهای عاطفی به جایی رسید که هر کدام از ما مشغول خودش شد و دیگری را فراموش کرد. در همین زمان بود که من وارد یکی از گروههای شبکههای اجتماعی شدم. در این گروه با جوانی به نام «ارسلان» ارتباط برقرار کردم. او به عنوان مشاور پای درددلهای من مینشست و با جملات و کلمات زیبایش به روح و روانم آرامش میداد. حرفهای محبتآمیز او به گونهای بود که مرا شیفته خودش کرد. دیگر به هر بهانهای با او چت میکردم و مدت زیادی را در فضای مجازی با او میگذراندم تا اینکه از من خواست همدیگر را ملاقات کنیم. من هم که دوست داشتم این جوان را از نزدیک ببینم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و در یک رستوران به دیدارش رفتم.
از آن روز به بعد مدام با هم در مکانهای مختلف قرار میگذاشتیم. او چنان با حرفهایش مرا خام کرده بود که گاهی فقط منتظر تماس او بودم. در روزهای اول این آشنایی فکر میکردم همه چیز یک ماجرای شوخی و تفریحگونه است اما کمکم دیدارهای مخفیانه ما به مکانهای خصوصی کشیده شد و از یک ارتباط عادی فراتر رفت تا جایی که ... .
در همین حال «ارسلان» از همه لحظات این ارتباط هوسآلود فیلم و عکسهای زننده تهیه میکرد. او میگفت: ساعاتی که در کنارم نیستی من با نگاه کردن به این تصاویر احساس خوشبختی میکنم! من هم که از شنیدن این حرفها لذت میبردم، در برابر گرفتن تصاویر هیچ مقاومتی نمیکردم.
«ارسلان» به تازگی ازدواج کرده بود ولی ادعا داشت همسرش از منطقه پایین شهر است و با رفتارهای عصر حجریاش نمیتواند خواستههای او را برآورده کند، به همین دلیل من هر کاری را برای برآورده کردن نیازهای او انجام میدادم تا از من راضی باشد.
روابط من و ارسلان ماهها طول کشید و در این مدت من پولی را که همسرم با هزار زحمت و تلاش شبانهروزی به دست میآورد، به او میدادم تا بتواند جشن عروسی بگیرد و سرزنشهای خانواده نامزدش را نشنود. آنقدر به او اعتماد داشتم که هر مدرک و سندی را چشم و گوش بسته امضا میکردم و اثر انگشت میزدم و به هیچ چیزی جز رضایت خاطر ارسلان نمیاندیشیدم تا اینکه کمکم وضعیت مالی ارسلان بهتر شد و به خرید و فروش گسترده تلفن همراه روی آورد.
مدتی بعد تازه متوجه شدم که ارسلان علاوه بر من، با دختران و زنان زیادی ارتباط دارد و از همه آنها به خاطر این دوستی خیابانی پول قرض میکند! پولهایی که هیچوقت آنها را بازنمیگرداند. در واقع، این ماجرا به شغل اصلی ارسلان تبدیل شده بود و زنان نادانی مانند من همه نیازهای شخصی او را برآورده میکردیم. بالاخره روزی به خود آمدم و تصمیم گرفتم به خاطر فرزندانم که دیگر بزرگ شدهاند، به این ارتباط شوم پایان بدهم اما ارسلان وقتی ماجرا را فهمید به شدت برآشفت و تهدید کرد باید مبلغ ۷۰ میلیون تومان وجه سفتههایی را که امضا کردهام به او بپردازم وگرنه عکسها و فیلمها را برای خانوادهام ارسال میکند.
وقتی به او گفتم نزد پلیس میروم، او هم بیشرمانه قطعهای از یک فیلم بسیار زننده را که در منزلش گرفته بود، برای همسرم فرستاد و سپس آروین را تهدید کرد که ادامه این فیلمها را در اینستاگرام میگذارد، مگر آنکه مبالغ درخواستی او را بدهد. همسرم که از این ماجرا بسیار عصبانی شده بود، کتکم زد و موضوع را به خانوادهام اطلاع داد. حالا هم با این رسوایی عجیب حتی نمیتوانم به چشمان فرزندانم نگاه کنم ... .